چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

توقف در ایستگاه مه آلود


توقف در ایستگاه مه آلود

گذری بر آثار زنده یاد امیر قویدل

● یک: جایگاه حرفه‌ای یک سینماگر

آنچه که از کارنامه هنری «امیرقویدل» در بدو امر به ذهن می‌رسد در مقام کارگردانی، محتملاً برای نسل من از سریال «چنگک» آغاز می‌شود که نیای همه سریال‌های پلیسی ایرانی است که اکنون شاهد آنیم؛ گرچه «قویدل» در این سریال، تنها نبود و اپیزودهای آن، محصولی چند آفریننده بود با این همه یادم نمی‌رود که موفقیت اکران نخست «خونبارش» (۱۳۵۹) تا حدزیادی مدیون اسم این سریال و حضور کارگردان آن در فیلم بود و گرچه زیر و بمی پلیسی نداشت با این همه در قدم بعدی، «برنج خونین» (۱۳۶۰)، به تمامی یک تریلر سیاسی بود درباره رویدادهای پشت پرده رژیم گذشته. سال‌ها همکاری «قویدل» با «ساموئل خاچیکیان» - به عنوان اسطوره تریلرسازی سینمای ایران- به او آموخته بود که چطور به «تعلیق»، «قصه روان» و «غافلگیری پایانی» مقید باشد. این تقید، در فیلم بلندی که درباره «میرزاکوچک خان» ساخت، چندان رعایت نشد. خب، قویدل، اساساً به ژانری دیگر تعلق داشت. بنابراین مثل «خاچیکیان» که در ژانرهای دیگر چندان موفق نبود در این فیلم بلند تاریخی که به دلیل افزایش نوبت نمایش سینماها، به دو فیلم بدل شد، مسیری را پیمود که بیشتر یک «تجربه» محسوب می‌شد. در سینمای بلاتکلیف اوایل انقلاب که نمی‌دانست باید چطور با سلیقه مخاطبانی عمیقاً متأثر از تحولات فرهنگی انقلاب اسلامی کنار بیاید.

فاصله این فیلم تا فیلم بعدی تقریباً چهار سال بود تا با یک تریلر سیاسی دیگر درباره رویدادهای رژیم پهلوی، به میدان بازگردد: ترن [۱۳۶۶]؛ فیلمی که در آن سال‌ها، بسیار تحسین شد گرچه فقر جلوه‌های ویژه آن، قویدل را برآشفته بود اما بضاعت آن هنگام سینمای ما، همین بود که اکنون در نسخه‌های خانگی فیلم می‌بینیم و درنتیجه، او فقط تمرکزش را گذاشت روی بازی‌ها و فیلمنامه و مخاطبان هم استقبال کردند و «قریبیان» هم توانست پس از سال‌ها بازی یکنواخت، توانایی‌های برجسته خود را در حیطه بازیگری، بازنمایی کند.

از «ترن» تا ۱۳۸۸، قویدل کارگردان کم‌کاری بود با یک نقطه عطف در «۱۳۷۱» یعنی «بندر مه‌آلود»؛ این فیلم در شش رشته کاندیدای دریافت جایزه در جشنواره فیلم فجر ۷۱ شد و در یک رشته [سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد] آن را دریافت کرد و بار دیگر، قریبیان به عنوان بازیگری در سطح نخست بازیگری سینمای ایران مطرح شد. این فیلم که هنوز به عنوان تریلری اجتماعی، اثری مثال‌زدنی است در آن سال‌ها، چندان مورد توجه منتقدان واقع نشد اما اکنون پس از گذشت دو دهه، می‌توان آن را اثری کلاسیک در سینمای بدنه پس از انقلاب دانست. این فیلم، طی این سال‌ها، مبدأ بسیاری از آثار سینمایی و تلویزیونی بوده و هست؛ و در بسیاری از فیلم‌های رونوشت شده از آن، ستاره آن «فرامرز قریبیان»، همان نقش و حتی همان لباس و فراز و فرود شخصیتی را تجربه کرده است.

«قویدل»، کارگردانی «کم‌فیلم» اما همیشه مورداستناد در سینمای بدنه ما بوده و هست. نسل جدید شاید چندان با اسم و آثارش آشنا نباشند [این خصوصیت سینماست حتی اگر نامت مارلون براندو باشد!] با این همه نباید از یاد برد که او و چند تن دیگر [در روزگاری که این سینما، به جز همان اعتمادی که می‌توانست به کارگردانی کاردان داشته باشد چیزی نداشت] توانستند سینمای بدنه ایران را در جایگاهی نگه دارند که مخاطبان، سراسیمه از سالن‌ها نگریزند؛ و این، دستاورد کمی نیست!

● دو: مرگ در باران

ابوالفضل غلام حسین زاده که در ۱۳۲۶ در مشهد تولد یافت و با نام امیر قویدل در آبان ۸۸ ازجهان رخت بست، مطمئناً دلایل قانع‌کننده‌ای برای انتخاب نامی هنری برای خود داشت. شاید هم محدودیت‌‌هایی داشت از لحاظ خانوادگی، برای ورود به سینما. این قصه، یک قصه نسلی است در روزگاری که سینما، چونان امروز، میان اقشار متدین، محترم یا حتی پذیرفته شده نبود. او کارش را با دستیاری «خاچیکیان» در «مرگ در باران» [۱۳۵۳] آغاز کرد و در این فیلم به عنوان نویسنده هم حضوری محسوس داشت. او دستیاری کارگردان [در عین «مشاور کارگردان»] بودن را تا سالها بعد ادامه داد. حتی در سال‌هایی که خود به عنوان «کارگردان» مشغول به کار بود؛ نمونه‌اش «عقاب‌ها» به کارگردانی خاچیکیان در ۱۳۶۳؛ و این البته، همه ماجرا نبود. یادمان باشد که ما اطلاعات دقیقی از آن سالها در دست نداریم و هرچه داریم موجز و اشاره‌وار و اغلب ناکارآمد است. «قویدل»‌در آن سالها، تقریباً همه عرصه‌های سینمای ایران را تجربه کرد اما بسیاری از این عرصه‌ها، با حضور نام وی در تیتراژ فیلم‌ها همراه نبود. نخستین خاطره‌ای که از او دارم متعلق به همان زمانی است که مشغول فیلمبرداری میرزاکوچک خان در پارک‌شهر رشت بود. نزدیک بخش بازی کودکان این پارک و بغل کتابخانه کانون پرورش فکری، یک زمین خاکی فوتبال بودکه اکیپ فیلمبرداری دروازه‌ها را برداشته بود و سیاهی لشکرها را جمع کرده بود و می‌خواست صحنه به دار آویختن دکتر حشمت را ضبط کند.

تعداد سیاهی لشکرهایی که لباس‌های متناسب با قصه را به تن داشتند و جلوی انبوهی از مردم عادی، دور زمین ایستاده بودند چندان زیاد نبود که سرک کشیدن این یا آن جوان امروزی‌پوش کار فیلمبرداری را خراب نکند؛ و بازیگر دکتر حشمت مجبور شد چند بار طناب دار را دور گردنش بیندازد و آخرش هم، قویدل پشت میز تدوین، از نماهای بسته، بیشترین استفاده را برد! «قویدل» در آن سالها، تنها نمونه عینی یک کارگردان اسم و رسم‌دار بود که می شد در شهرستان دید. یادم هست که عینک دودی زده بود و چکمه‌های تا زیر زانو به پا داشت و آنقدر «کات، کات» داد که خودش هم خسته شد اما مردمی که پشت سیاهی لشکرها بودند می‌خندیدند. تفریحی سالم در آن سالها! اما برای من که فکر می کردم «برنج خونین» یک شاهکار مسلم است عصبانی کردن کارگردانش جرمی نابخشودنی بود! چه می شد کرد گاهی وقت‌ها مردم محبت‌شان را این طور نشان می دهند! خاطره بعدی‌ام از «قویدل» ، حاصل ندیدن او بود!

وقتی از سینما بیرون آمدم بعد از پایان‌بندی بندر مه‌آلود، تصورم این بود که «قویدل» با شخصیت «افسر» فیلم یکی شده است تصوری که تا سالها با من- به عنوان «مخاطب خاص» این فیلم – باقی ماند. «بندر مه‌آلود» فیلم مهمی بود در آن سالها، اما خیلی از منتقدان، حتی تمایلی به دیدنش نداشتند آنها اعتقادی به سینمای بدنه ایران و این که چیزی از آن در بیاید... وضعیت خوبی نبود. همه دنبال «سینمای پیشنهاددهنده» بودند و این سینما هم چندان مقبول مخاطبان عام نبود. «بندر مه‌آلود» به گمان من پس از سالها و پس از آن دو تجربه موفق سال‌های نخست پس از انقلاب [«نقطه ضعف» اعلامی و «گزارش یک جنایت» سجادی] ثابت کرد که ما می توانیم یک تریلر بومی جذاب برای مخاطبان عام داشته باشیم که فیلمنامه‌اش «کژ و مژ» نشود و در آن، ادای سینمای امریکا، فرانسه یا ایتالیا را در نیاورده باشیم؛ و حالا که ترن قویدل در بندر مه آلود توقف کرده ما می‌توانیم آن «تلخی» غافلگیرکننده را که با ما از سینمای نمایش‌دهنده فیلم بیرون می‌آمد، جایی در حافظه پایدار نسلی خود، تا زمانی که خود در بندر مه‌آلود پیاده نشده‌ایم حفظ کنیم اما نسل بعدی... سینما عجیب بی‌رحم است!