چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

داستان یک «کله‌گنده»


داستان یک «کله‌گنده»

داستان فیلم «کله‌گنده» داستان دو نفر است که در جوانی با هم آشنا بوده‌اند و در ۶۰ سالگی دوباره با هم روبه‌رو می‌شوند: دونو به بورژوای بزرگی تبدیل شده و همسر رئیس نه چندان کله‌گنده‌ …

داستان فیلم «کله‌گنده» داستان دو نفر است که در جوانی با هم آشنا بوده‌اند و در ۶۰ سالگی دوباره با هم روبه‌رو می‌شوند: دونو به بورژوای بزرگی تبدیل شده و همسر رئیس نه چندان کله‌گنده‌ کارخانه‌ای است که اعتصاب آن را به تعطیلی کشانده و دوپاردیو نماینده‌ شهردار کمونیست و بسیار با‌نفوذی است. دونو در این فیلم سگولن رویالی قدرتمند است (مرجع این حرف اظهارات خود کارگردان است) و دو ‌پاردیو، برنار تی‌بویی آمیخته با خروشچف. این فرصت مناسبی است که از دو پاردیو پرسش‌هایمان را بپرسیم. مصاحبه‌ای که آمیخته با گردوهایی است که برای آقای بازیگر آورده‌اند و او مشتاق است هرچه زودتر آن‌ها را با آرواره‌ها‌ی آهنین خود بشکند. دو‌پاردیو گردو‌ها را می‌جود اما کلماتش را نه، سنگین و سبک با هم و هنوز هم شاعرانه. این مصاحبه‌ای است از اکسپرس.

زمان این فیلم در سال‌های ۱۹۷۰ می‌گذرد...

شخصیت من، موریس بابن، منتخب شهردار کمونیست، به زمانی برمی‌گردد که شخصیت‌های کاریزماتیکی مثل جورج مارشه وجود داشتند. قطعا کمونیسم به جز درکره شمالی که به شکل وحشتناکی باقی مانده، بسیار تغییر کرده است. به زودی به آذربایجان می‌روم تا در مراسم بزرگداشت روستروپوویچ شرکت کنم. ما همیشه تصویر شگفت‌انگیز او را که مقابل دیوار فرو ریخته برلین بازی کرد به یاد داریم. من اهل سیاست نیستم. پدرم هم نبود. اما این دلیلی نمی‌شود که مارشه برای من شخصیتی ستودنی نباشد. دیگر سیاستمداران درخشانی مثل او وجود ندارند. او اهل فرهنگ و شوخ طبعی بود و سخرانی‌های پرشوری انجام می‌داد که دیگر کسی انجام نمی‌دهد! واقعا شخصیتی بود.کله گنده فیلم با سبکی است که کمی از گذشته حرف می‌زند، مطالب قدیمی بسیاری را مطرح می‌کند اما به شیوه‌ای بسیار دقیق در حالی که سال‌های ۱۹۶۰، ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ را در هم می‌آمیزد.

فیلم‌نامه این فیلم از یک نمایش‌نامه به همین نام تاثیر گرفته شده است؛ نمایش‌نامه‌ای که می‌توان آن را جزو تئاتر بلوار قرار داد.

من خیلی تئاتر بلوار را دوست دارم، تئاتری که در آن بازیگران ترسی از آن نداشته‌اند که نمایش‌های زیادی از این دست را اجرا کنند. برای من تئاتر بلوار یک لحن است، ضرباهنگی بسیار خاص. فیلم خیلی زود من را شیفته‌ خودش کرد. دوست داشتم بیشتر نقش کمدی بازی کنم اما پیدا کردن سوژه‌های خوب مشکل است ومشکل‌تر شیوه برخورد با یک سوژه خوب است.

و در مورد روح فمینیسمی که در این فیلم جاری است چه نظری دارید؟

قطعا ما از زمانی که جورج مارشه می‌گفت: «لیلیان! چمدان‌ها رو ببند، می‌رویم!» فاصله گرفته‌ایم. دیگر این‌طوری نیست. فقط برخی زن‌ها امروز مجبورند کمی بیش از حد خود را مردانه نشان بدهند.

روندی که کله گنده توصیف می‌کند اعتباری اجتماعی و سیاسی دارد که من آن را تجربه کرده‌ام. فیلم از برخی کنایه‌های مربوط به زمان حال دفاع نمی‌کند، و اگر در ارتقای سیاسی شخصیت زن فیلم کنایه‌ای به سگولن رویال وجود دارد، می‌گویم مقاومتی مقدس نیاز است تا بتوان با وجود تمام هجوم‌ها به مکان والایی رسید.