یکشنبه, ۱۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 9 March, 2025
مجله ویستا

کارآگاه مرا چه کسی کشت؟


کارآگاه مرا چه کسی کشت؟

هنوز هم در هنگام مرور و ارزیابی کارنامه سه دهه ای رسانه های دیداری در ارایه تصویری منسجم از پلیس ایرانی با این سوال روبرو می شویم که آیا در نمایش ابعاد پلیس ایرانی توفیقی داشته …

هنوز هم در هنگام مرور و ارزیابی کارنامه سه دهه ای رسانه های دیداری در ارایه تصویری منسجم از پلیس ایرانی با این سوال روبرو می شویم که آیا در نمایش ابعاد پلیس ایرانی توفیقی داشته ایم و به خوبی توانسته ایم در یک قالب مشخص و به دور از هرگونه غلو در پرداخت حماسی نسبت به ماموریت های نیروی انتظامی در کشف و امحای مصادیق جرم و بزه، نقش راهبردی پلیس در برقراری نظم و امنیت، و ایجاد ثبات و پایداری در حفاظت از حریم اخلا قی جامعه در برابر کانون های آتشفشانی جرم را نشان دهیم؟

برای رسیدن به پاسخی درست برای موضوع مطروحه و مورد بحث یعنی چالش های نمایش پلیس ایرانی در قاب تصویر باید به چند نکته توجه داشت؟

یکی اینکه گاه قالب روایت حماسه محور از جان فشانی های ماموران نیروی انتظامی که به نوعی پاسداشت و ارزش گذاری کار آنها در قاب هنر است، چنان برمبنای مولفه های منطبق برادراکات روان شناسانه وحسی استوار می شود که گاه این تصویربیش از حد غلوشده از مقیاس های شناخت پلیس و تاثیرات همه جانبه آن بر روند تحول و تطور اجتماعی، به جای آنکه همدلی مخاطب و پذیرش وی را به دنبال داشته باشد، منجر به واگرایی، فروکاهش و افت مخاطبان یک فیلم می شود و همین موضوع اگر از منظری کارشناسانه مورد ارزیابی قرار نگیرد به عنوان یکی از مصداق های شکست هنری یا گیشه ای ژانرپلیسی، عاملی بازدارنده در مسیر تولیدات سینمایی تلویزیونی شاخص با مضامین پلیسی به شمار می رود و وقتی جامعه به مشاهده ای عینی و ملموس از تصویر پلیس ایرانی در قاب رسانه ملی و هنر هفتم نرسد، گویی در این مدت اقدامی را صورت نداده ایم و همگی تلا ش هایمان در این برهه زمانی زیر سوال می رود.

نکته دیگر اینکه ژانرپلیسی نه تنها از منظر روان شناسانه برقاعده بازشناسی جرم و علل بزهکاری استوار است بلکه از منظر پیامدی نیز بر مولفه آسیب شناسی کلا ن در سطح رویکردهای نظری و عملی نسبت به فرد و جامعه قرار می گیرد و بدیهی است اگر ساختار روایت در این ژانر منطبق بر ظرفیت های محیط بحران زا یا نحوه چینش رزمی پلیس و مجرم نباشد، با تصویری کلیشه ای و سترنی از صحنه های تعقیب و گریز روبه رو می شویم و با این قالب روایی، محدوده تحلیل ژانر را با اکشن محدود کرده ایم; درحالی که ژانرپلیسی چه در قالب روایی واحد از سیر اتفاقات و حوادث و چه در نگره اپیزودیک از فرآیند بروز جرم و پیامدهای آن تنها در اطلا ق عنوان عمل مجرمانه به یک فعل و حرکت فردی محدود نمی شود و باید در کنار این بازشناسی مفهومی جرم به شمایل و ابعاد گوناگون بزه نیز بپردازیم.

در این منظر باید مواردی چون جرم های خاموش یا بزهکاری پنهان را که عنوانی در ساختار شناسی و تعریف جرایم اینترنتی است، در رصد نگاه تحلیلی خود قرار دهیم و از قاب تصویر به عنوان یک چشم بیدار و حقیقت بین برای واکاوی پستوهای جرم خیز استفاده کنیم و در واقع دوربین را از سمت وسوی تحلیل جرایم خیابانی به ژرف کاوی دلا یل بروز جرم های خاموش حرکت دهیم; شاید به این وسیله بتوانیم در دورانی که «کارآگاه علوی» خود را برای «شلیک نهایی» به سمت «وکلا ی جوان» آماده می کرد، از «سرنخ» به عنوان نقطه ای روشن گیر در «دایره تردید» بهره بریم و با «حس سوم» به «معما» و راز قتل در «ساختمان ۸۵ » برسیم و در سایه روشن های ژانرپلیسی، هم صدا با «کلانتر» و برای خروج از «مخمصه» به ترنم «آواز قو» گوش سپاریم و هوشیاری خود را در مواجهه با تعلیق «بیصدا فریاد کن» و فانتزی «مومیایی ۳» حفظ کنیم تا به سر نوشت ناتاشا در «خواب و بیدار» دچار نشویم.

نویسنده : نیما بهدادی مهر