جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بخشی از اخلاق , صفات و کرامات امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب علیه السلام


بخشی از اخلاق , صفات و کرامات امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب علیه السلام

آن حضرت نخستین فردی بود که اسلام آورد, ایمانش از همه کس خالص تر و یقینش از همه بیشتر و خداترس ترین فرد بوده است , و بیش از هر مسلمانی در راه دین خدا رنج کشیده و در پاسداری رسول خدا صلی اللّه علیه و اله می کوشیده است مناقبش از همه برتر و سوابقش افزونتر و مرتبه اش بالاتر و والامقام تر و در نزد خدا از همه کس گرامی تر بود

آن حضرت نخستین فردی بود که اسلام آورد، ایمانش از همه کس خالص تر و یقینش از همه بیشتر و خداترس ترین فرد بوده است ، و بیش از هر مسلمانی (در راه دین خدا) رنج کشیده و در پاسداری رسول خدا صلی اللّه علیه و اله می کوشیده است مناقبش از همه برتر و سوابقش افزونتر و مرتبه اش بالاتر و والامقام تر و در نزد خدا از همه کس گرامی تر بود.

در وقت ناتوانی اصحاب ، او نیرومند بود و به هنگام زمینگیری و خواری آنها او می درخشید و به وقت سستی ایشان او قیام می کرد و به راه و رسم رسول خدا صلی اللّه علیه و اله پایبند بود و علی رغم منافقان و خشم کافران و خلاف میل حاسدان و کینه فاسقان او جانشین بحق و بلامنازع پیامبر صلی اللّه علیه و اله است .

از این رو، در وقتی که همه به سستی گراییده بودند او زمام امور را به دست گرفت و هنگامی که در سخن گفتن مردد بودند او سخن گفت و موقعی که ایستاده بودند او به نور خدا حرکت می کرد، از همه کم حرف تر، درست گفتارتر و اندیشمندتر و قوی دل تر بود، یقینش از همه کس بیشتر و عملش ‍ بهتر و به امور آشناتر بود.

در آغاز؛ هنگامی که مردم پراکنده شدند و در پایان وقتی که به سستی گراییدند او دین را سرپرستی بزرگ ، و نسبت به مؤ منان پدر مهربان بود. آن وقتی که تحت کفالتش در آمدند، سنگینی ها را از دوش ناتوان برداشت و آنچه را که از بین برده بودند، نگهداری کرد و آنچه را که مورد سهل انگاری قرار داده بودند، رعایت کرد، در وقت اجتماع آنان آماده ، و در هنگام جمع بودن ایشان ، حاضر و در وقت ترس و بی تابی ایشان ، پیروز و بردبار بود.

وی برای کافران عذابی ریزان و برای مؤ منان باران رحمت و خرمی و نشاط بود، برهانش خلل ناپذیر و دلش از تیرگی و بصیرتش از سستی و وجودش از ترس و ذلت بر کنار بود.

همچون کوهی استوار بود که طوفان ها او را از جا نجنباندند و تند بادها او را جا به جا نکردند. و چنان که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله فرمود: با وجود ضعف بدنی در اجرای فرمان خدا نیرومند بود، در ذات خود فروتن و در نزد خدا با عظمت و در روی زمین بزرگ و در نزد مؤ منان ارجمند بود. کسی پشت سر او بدگویی نمی کرد و هیچ گوینده ای درباره او طعن و ملامتی نداشت ، نه کسی از او امید سوء استفاده داشت و نه در اجرای حد الهی نسبت به کسی کوتاهی می کرد. ناتوان ذلیل ، در نزد او توانای عزیز بود تا این که حق او را می گرفت و توانای با عزت در نزد او ناتوان ذلیل بود تا این که حق را از او می گرفت و نزدیک و دور (خویش و بیگانه ) از این بابت در نظر او برابر بودند. شاءن و موقعیت آن حضرت ، درستی ، راستی و مدارا بود و سخنش استوار و قاطع ، امرش بردباری و دوراندیشی و راءیش دانش و اراده بود. دین به وسیله او راست و دشوار به وسیله او آسان و آتشها وسیله او خاموش گشت . ایمان توسط او نیرو گرفت و اسلام و مردم با ایمان ، پابرجا شدند. آن حضرت برای مؤ منان پناهگاه و سنگر و بر کافران ، شدت و خشم بود.

در کتاب (( کشف الغمّه )) آمده است که معاویه به ضرار بن ضمره گفت : علی علیه السلام را برای من توصیف کن ! ضرار گفت : مرا معاف بدار. معاویه گفت : باید او را وصف کنی ! ضرار گفت : حالا که ناگزیر باید توصیف کنم ، به خدا سوگند که علی علیه السلام والاهمت و پرقدرت بود، سخن قاطع می گفت و به عدل و داد حکم می کرد، چشمه های دانش ‍ از اطرافش می جوشید و از هر سویش سخن حکمت به گوش می رسید، از دنیا و زیباییهایش گریزان بود و با شب و وحشت آن انس داشت . اشک چشم فراوان و اندیشه طولانی داشت ، لباس خشن و خوراک درشت را خوش داشت .

در بین ما چون فردی از ما بود. هرگاه سؤ ال می کردیم پاسخ می داد و چون وی را می طلبیدیم نزد ما می آمد. به خدا سوگند که با وجود مقرب بودن ما به او و نزدیک بودن او نسبت به ما از هیبتش توان سخن گفتن نداشتیم . دینداران را گرامی و فقرا و مستمندان را مقرب می داشت ، نیرومند، طمع باطل از او نداشت و ناتوان از عدل او ناامید نبود. وانگهی من گواهی می دهم که او را در برخی از موارد و مواقفش دیدم ، هنگامی که شب پرده های تاریکی را گسترده و ستارگان غروب کرده بودند، محاسنش را به دست گرفته ، مانند شخصی مار گزیده به خود می پیچید و همچون مصیبت زدگان گریه می کرد در حالی که (خطاب به دنیا) می فرمود: ((ای دنیا! دیگری را بفریب ، از من بگذر، آیا تو خود را بر من عرضه می کنی ؟ یا به من شوق داری و مرا می خوانی ؟ چه دور است آرزوی تو! چه دور! تو را سه بار طلاق باین دارم که در آن بازگشتی نیست .ای دنیا! عمر تو کوتاه و خطر تو بزرگ و زندگی تو پست است . آه از کمی توشه برای سفر و ترس و وحشت این راه )). پس از شنیدن این سخنان معاویه گریست و گفت : خدا ابوالحسن را بیامرزد، به خدا سوگند که چنین بود، ای ضرار اندوه تو بر آن حضرت چگونه است ؟ گفت : مانند اندوه زنی که فرزندش را در کنارش سر ببرند، نه جلو ریزش اشکش را می تواند بگیرد و نه اندوهش آرام پذیر است .

در مناقب خوارزمی از ابی مریم نقل شده که می گوید: از عمار بن یاسر (( - رضی اللّه عنه - )) شنیدم که گفت : از رسول خدا صلی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود: ((یا علی خداوند تو را به زینتی آراسته است که هیچ یک از بندگان را به چنان زینتی نیاراسته که محبوب تر از زینت تو در نزد او باشد. تو را نسبت به دنیا پرهیزگار قرار داده و آن را مبغوض تو گردانیده و مستمندان را دوستدار تو ساخته است ، در نتیجه تو آنان را به عنوان پیروان خود و آنان تو را به عنوان امام خود پسندیده اند. یا علی ! خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد و تصدیق کند. و وای بر کسی که تو را دشمن بدارد و تکذیب کند؛ اما کسانی که تو را دوست بدارند و تصدیق کنند، برادران دینی تو و انبازان تو در بهشت هستند و اما کسانی که تو را دشمن بدارند و تکذیب کنند، بر خدای تعالی لازم است که آنان را در روز قیامت در جایگاه دروغگویان جا دهد.))

و از آن جمله از عبداللّه بن ابی الهذیل نقل کرده است که گفت : بر تن علی علیه السلام پیراهن بی ارزشی را دیدم که هرگاه می کشید به ناخنش ‍ می رسید و چون رها می کرد در نیمه ساقش قرار می گرفت .و از آن جمله ، عمر بن عبدالعزیز می گوید: در این امت ، بعد از پیامبر صلی اللّه علیه و اله کسی را پارساتر از علی بن ابی طالب علیه السلام نمی شناسیم .

از جمله از سوید بن غفله نقل کرده ، می گوید: بر علی بن ابی طالب علیه السلام در دارالخلافه ، وارد شدم ، دیدم نشسته و جلوش کاسه ای است که مقداری ماست بسیار ترشیده دارد. از شدت ترشی بوی آن را حس کردم و در دست آن حضرت گرده نانی بود که سبوس جو در روی آن دیده می شد و او گاهی با دستش نان را می شکست و هرگاه سخت بود با زانویش نان را می شکست و میان کاسه می انداخت ، به من فرمود: نزدیک بیا و از این غذای ما بخور! عرض کردم : من روزه دارم ، فرمود: از رسول خدا صلی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود: ((هر کس را روزه داری اش از خوردن غذایی که اشتها برانگیزد، مانع شود، بر خداوند لازم است که او را از خوراک بهشت بخوراند و از نوشیدنی آن بنوشاند)) می گوید: به کنیز آن حضرت که در نزدیکش ایستاده بود، گفتم : وای بر تو ای فضه ؟ آیا درباره این پیرمرد از خدا نمی ترسید؟ آیا نمی توانید سبوس نان او را بگیرید که می بینم این همه سبوس دارد، فضه گفت : خود آن حضرت به ما دستور داده تا سبوس ‍ نانش را نگیریم . آن حضرت (رو به من کرد) و فرمود: به فضه چه گفتی ؟ جریان را به عرضشان رساندم ، فرمود: پدر و مادرم فدای کسی باد که سه روز نه سبوس نانش را گرفتند و نه از نان گندم سیر شد تا این که از دنیا رفت .

از کتاب (( الیواقیت )) ابوعمر زاهد نقل است : ابن اعرابی گوید: علی علیه السلام در زمانی که امیر و فرمانروای مؤ منان بود وارد بازار شد و پیراهنی به سه درهم و نیم خرید و در همان بازار پوشید دید آستینش بلند است به خیاط فرمود: آن را کوتاه کن ! خیاط آن را کوتاه کرد و گفت : یا امیرالمؤ منین ! آیا آن را بدوزم ؟ فرمود: خیر، و رفت در حالی که تازیانه روی شانه اش بود، و می فرمود: تو را همین قدر بس که کار را آسان کردی !

آورده اند که روزی آن حضرت بیرون آمد در حالی که جامه ای وصله دار بر تن داشت ، بعضی او را مورد سرزنش قرار دادند. فرمود: ((دل ، با پوشیدن این لباس خاشع می گردد و مؤ من وقتی که آن را بر تن من می بیند به من اقتدا می کند)).

آن حضرت دو جامه خشن خرید، قنبر را بین آن دو مخیر کرد، او یکی را برداشت ، و امام علیه السلام دیگری را پوشید، دید آستینش مقداری از انگشتان دستش بلندتر است پس آن مقدار را برید.

روزی وارد بازار شد، در حالی که شمشیرش را با خود آورده بود تا بفروشد. فرمود: ((کیست که این شمشیر را از من بخرد؟ سوگند به آن که دانه را شکافت چه بسیار غبار غمی که به وسیله این شمشیر از چهره رسول خدا صلی اللّه علیه و اله زدودم ، و اگر بهای جامه ای را داشتم ، آن را نمی فروختم )).

از هارون بن عنتره نقل شده که می گوید: پدرم نقل کرد و گفت : خدمت علی بن ابی طالب علیه السلام در خورنق رسیدم در حالی که زیر قطیفه کهنه ای می لرزید، عرض کردم . یا امیرالمؤ منین ! خدای تعالی برای شما و خاندانتان در این مال (بیت المال ) حقی قرار داده است در حالی که شما با خودتان چنین رفتار می کنید. فرمود: ((به خدا سوگند که دست من بازتر از شما به هیچ چیز از اموال شما نیست ، همانا این همان قطیفه ای است که با خود، از مدینه آورده ام و جز آن چیزی در نزد من نیست .))

واحدی در تفسیرش نقل کرده است که علی علیه السلام شبی خودش را تا صبح اجیر (مزدور) کرد تا نخلستانی را در برابر مقداری جو آبیاری کند. همین که جوها را گرفت ، یک سوم آنها را آسیا کرد و خوراکی از آن فراهم آوردند و چون کار تمام شد مستمندی آمد، آن خوراک را بردند و به او دادند. بعد ثلث دوم را آماده کردند، یتیمی آمد و بردند و به او دادند سپس ‍ ثلث سوم را مهیا کردند، اسیری آمد، خوراک را برای او بردند؛ علی ، فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام گرسنه ماندند، و خداوند که از مقصد نیکو و نیتهای خالص آنها آگاه بود و می دانست که ایشان از آن عمل چیزی جز خشنودی ذات مقدس خدا را نمی خواستند و در برابر آنچه داده اند اجر و پاداش خدای عزوجل را می جسته اند از این رو درباره ایشان آیه قرآن را نازل کرد و از جانب خود به ایشان احسان کرد و از میان همه جهانیان برای ایشان دیوانی منتشر نمود و در عوض بذل و بخششی که کرده بودند بهشت و حور و غلمان را به ایشان ارزانی داشت و فرمود: (( و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا...))

واحدی در تفسیر خود روایت کرده و سند را به ابن عباس رسانده است که می گوید: علی بن ابی طالب علیه السلام چهار درهم داشت ، یک درهم را شب و یک درهم را روز صدقه داد؛ یکی را در نهان و یکی را آشکارا، از این رو خداوند سبحان در آن باره این آیه را نازل کرد: (( الذین ینفقوان اموالهم باللیل و النهار سرّا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون . ))

مناقبی از ابی حمراء نقل کرده ، می گوید: رسول خدا صلی اللّه علیه و اله فرمود: ((هر که می خواهد به آدم علیه السلام در علمش ، و به نوح علیه السلام در فهم و آگاهی اش و به یحیی بن زکریا علیه السلام در زهدش و به موسی بن عمران علیه السلام در صولتش نظر کند، باید به علی بن ابی طالب علیه السلام نظر کند.))

بیهقی روایت کرده و سند آن را به رسول خدا صلی اللّه علیه و اله رسانده است که آن حضرت فرمود: ((هر که خواست به آدم علیه السلام در علمش ‍ و به نوح علیه السلام در تقوایش و به ابراهیم علیه السلام در حلمش و به موسی علیه السلام در هیبتش و به عیسی علیه السلام در عبادتش بنگرد باید به علی بن ابی طالب علیه السلام نظر کند)).

صاحب (( کشف الغمه )) می گوید: اما شجاعت امیرالمؤ منین علیه السلام و جراءت و برخورد با همگنان و توانایی و پایداری اش - آن جا که قدمها می لرزید - و استقامت زیادش هنگامی که مغز سرها پراکنده می شد و هیبت و سطوتش در حالی که قلب دلیران می تپید و پا بر جایی او در جایی که پای قهرمانان می لرزید و دلاوری اش در وقتی که دلها از سینه ها جدا می شد و شجاعتش موقعی که آسیای جنگ می گردید و خونها فوران می کرد و سر نیزه ها بر می آمد و فرو می رفت و حماسه آن حضرت در حالی که مرگ دندانهایش را باز کرده بود، و جانبازی اش در آن هنگام که ترسوها به عقب برگشته (از میدان جنگ فرار می کردند) و غبار غم زدودن او از چهره رسول خدا صلی اللّه علیه و اله در حالی که بعضی از اصحاب رسول خدا صلی اللّه علیه و اله پا به فرار نهاده بودند و او جان عزیزش را به امید اجر و پاداشی که خدا مهیا کرده بود، نثار می کرد، و این امری است مشهور و حالتی است ظاهر و هویدا، زنده و مرده آن را می دانند و اخبار و شروح احوال متضمن آن است ، دور و نزدیک در اطلاع از آن همسانند، دوست و دشمن در اقرار به آن اتفاق نظر دارند، بیگانه و خویش به هنگام نقل ، آن را باور دارند، یکه تاز و شیر مرد اسلام و بنیانگذار و قوام بخش رکن ایمان ، اداره کننده امور و هموار کننده دشواریها، پراکنده کننده جمعیت کافران و درو کننده ساقه های اجتماعشان به وسیله ذوالفقار و آواره کننده ایشان از دیارشان به دشتها و بیابانها. آن که پرندگان و درندگان را در روز نبرد و پیکار، ضیافت می کرد. شمشیر برّان خدا و نایب حق تعالی در عدالت گستری ، نشانه واضح و دلیل روشن و برهان کوبنده خدا و رحمت جامع ، نعمت گسترده و کیفر باز دارنده او، کسی که سرزمین بدر شاهد مقام او و روز حنین یکی از روزهای اوست ، عمل سر نیزه و شمشیر او را از احد و جنگ خیبر - موقعی که خداوند با دستهای او فتح کرد - و روز خندق بپرس ، روزی که عمرو دست بر خاک نهاد و یا چهره بر زمین افتاد.

این ها مختصری از اوصاف آن حضرت است . که به جای خود تفصیل و بیانی دارد و مقاماتی که باعث خشنودی خدای مهربان و مواضعی که شرک را بیمناک و متزلزل کرد و آن را به ذلت و زبونی کشاند و خوار و فرومایه گردانید، و جایگاههایی که جبرئیل او را در آن جایگاهها کمک می کرد و میکائیل او را یار و یاور بود و خداوند با عنایات خود او را مدد می کرد و رسول خدا دعاهای خیرش را بدرقه راه او می ساخت ، قلب اسلام به وسیله او می تپید و امدادهای غیبی الهی به او می رسید.

از مسند ابن حنبل به نقل از هبیره آمده است که گفت : حسن بن علی علیه السلام برای ما خطبه ای ایراد کرد و فرمود: ((دیروز مردی از شما جدا شد که در علم و دانش کسی از پیشینیان به پایه او نمی رسید و آیندگان در عمل نظیر او را نخواهند دید، رسول خدا صلی اللّه علیه و اله او را به عنوان پرچمدار به جبهه گسیل می داشت ، در حالی که جبرئیل از راست و میکائیل از سمت چپ او حرکت می کرد و وی بر نمی گشت تا پیروز می شد.))

در پایان حدیث دیگری از مسند ابن حنبل که با همان مضمون نقل شده ، آمده است :

((از طلا و نقره جز هفتصد درهم بعد از خود باقی نگذاشت که از بخشش ‍ او اضافه آمده بود و آن را جهت خرید خادمی برای خانواده اش فراهم کرده بود.))

شیخ مفید - خدایش رحمت کند - می گوید: از جمله آیات الهی خارق العاده در وجود امیرالمؤ منین علیه السلام آن است که برای هیچ کس ‍ به اندازه آن حضرت مبارزات عدیده با همگنان و نیروهای متعدد با قهرمانان که در طول زمان روی داده و معروف گردیده ، ثبت نشده است . وانگهی در بین کسانی که با جنگها سر و کار داشته اند کسی نیست مگر آن که دچار شری شده و زخم و عیبی به او رسیده است جز امیرالمؤ منین علیه السلام که با وجود شرکت در جنگهای بسیار، از جانب دشمن زخمی به او نرسید و کسی از دشمنان زیانی به او نرسانید تا این که جریان آن حضرت با ابن ملجم - لعنت خود بر او باد - پیش آمد و ناگهانی او را به قتل رساند. براستی خدای تعالی این اعجوبه را به وسیله آیاتی که در او قرار داده بود، یکتا و یگانه ساخته و او را به دانشی فروزان و سرشار از حقیقت و معنویت امتیاز بخشیده است و بدان وسیله وی را در رسیدن به جایگاهی در نزد خود و به کرامتی که بدان از تمام مردم ممتاز گشته ، راهنمایی کرده است . از جمله آیات خداوند در آن حضرت آن است که هیچ جنگجویی را نام نبرده اند که در میدانهای جنگ با دشمن برخورد کند جز این که گاهی پیروز می شده و گاهی پیروز نمی شده و هیچ یک از جنگاوران زخم و جراحتی به دشمن خود وارد نکرده است مگر آن که حریف زخم خورده گاهی هلاک شده و گاهی بهبود یافته است . و سابقه ندارد که از دست جنگجویی هیچ هماوردی خلاص شود و از ضربت حریف نجات یابد و از معرکه جان سالم بدر برد جز امیرالمؤ منین که بدون تردید با هر هماوردی که مبارزه می کرد پیروز بود و هر قهرمانی را که با او پیکار می کرد به هلاکت می رساند، و این نیز یکی از امتیازاتی است که آن حضرت را از عموم مردم جدا می سازد و خداوند بدان وسیله در همه وقت و هر زمان ، خرق عادت کرده است ، و او یکی از آیات روشن پروردگار است . و نیز یکی از آیات خدای تعالی در وجود امیرالمؤ منین علیه السلام این است که با وجود جنگهای زیاد و طولانی که در آنها حضور داشت . و کشته های فراوان که در آن جنگها از دلیران و سران دشمن به جا گذاشت و همدستی آنان در برابر آن حضرت و مکر و حیله آنها در کشتن او و کوشش و تلاشی که در این باره به خرج می دادند، هرگز به احدی از آنها پشت نکرد و از هیچ کس شکست نخورد و از جا نجنبید و از هیچ یک از هماوردان هراسی به خود راه نداد. در حالی که دیگر جنگاوران در نبرد با دشمن گاهی پایداری کرده و گاهی از دشمن رو بر تافته گاهی مبارزه کرده و گاهی از ترس ، از ورود در صحنه خودداری کرده اند و چون جریان از این قرار است که ما تعریف کردیم ، پس ‍ از آنچه گفتیم ثابت شد که وی تنها آیت درخشان و معجزه آشکار و خرق عادتی بود که به وسیله او خداوند شر را راهنمایی کرده و پرده از وجوب اطاعت خود برداشته و او را بر همه مخلوقاتش ممتاز کرده است .

اما کرامات آن حضرت و آنچه از اخبار به امور غیبی بر زبان او جاری شده است . از جمله : خبر دادنش از حال خوارج که از دین بیرون شدند. توضیح مطلب آن که چون ایشان اجتماع کردند و تصمیم بر پیکار آن حضرت گرفتند، سوار بر مرکب به جانب ایشان شتافت ، مردی سواره ، در حالی که رکاب می زد او را ملاقات کرد، عرض کرد: یا امیرالمؤ منین ! چون آنها از تصمیم شما مطلع شده بودند، از نهروان عبور کردند و به هزیمت رفتند. فرمود: آیا تو آنها را دیدی که عبور کردند؟ گفت : آری فرمود: به خدایی که محمّد صلی اللّه علیه و اله را مبعوث کرده است ، آنها از نهروان عبور نمی کنند و به کاخ دختر کسری نمی رسند تا این که جنگجویانشان به دست من کشته شوند و تنها کمتر از ده نفر از آنها باقی بماند و از اصحاب من کمتر از ده تن کشته شوند. آنگاه سوار بر مرکب با آنان جنگید و جریان در همه موارد همان طور که خبر داده بود واقع شد و آنها از نهر عبور نکردند.

و از جمله کرامات و خبرهای غیبی آن حضرت ، داستانی است که ابن شهر آشوب در کتاب خویش ، نقل کرده است (و آن داستان از این قرار است ): وقتی که علی علیه السلام وارد کوفه شد، جمعی به عنوان نماینده مردم خدمت آن حضرت رسیدند. در میان ایشان ، جوانی بود که بعدها از شیعیان آن حضرت شد و در میدانهای جنگ در رکاب آن حضرت می جنگید. زنی را از قبیله ای خواستگاری کرد، به او تزویج کردند، روزی امام علیه السلام نماز صبح را که خواند به کسی که در نزد او بود گفت : به فلان جا برو، مسجدی آن جا خواهی دید، در کنار مسجد، خانه ای است ، از آن خانه صدای مرد و زنی بلند است که با هم مشاجره می کنند، آنها را نزد من بیاور. آن شخص رفت و برگشت در حالی که آن دو نفر همراهش بودند، حضرت رو به آنها کرد و فرمود: چرا امشب مشاجره شما به درازا کشید؟ آن جوان گفت : یا امیرالمؤ منین ، این زن را من خواستگاری و با او ازدواج کردم ولی همینکه با او خلوت کردم در خودم نسبت به وی احساس نفرتی کردم که مانع از نزدیکی من با او شد و اگر می توانستم پیش از فرا رسیدن روز، شبانه او را بیرون کنم ، بیرون می کردم این بود که بسیار ناراحت شدم و مشاجره کردیم تا این که امر شما رسید و به خدمت رسیدیم . آنگاه امام علیه السلام رو به حاضرین کرد و فرمود: چه بسیار سخنی که اگر دیگران بشنوند در مخاطب اثر نمی کند، حاضران از جا بلند شدند و کسی جز آن دو نفر در نزد امام علیه السلام نماند. پس علی علیه السلام رو به آن زن کرد و فرمود: آیا تو این جوان را می شناسی ؟ عرض کرد: خیر. فرمود: هرگاه من تو را از حال آگاه سازم تو خواهی پذیرفت و انکار نخواهی کرد؟ عرض کرد: خیر یا امیرالمؤ منین . فرمود: آیا تو فلان زن دختر فلانی نیستی ؟ عرض کرد: چرا، فرمود: آیا تو پسر عمویی نداشتی که هر دو دلبسته هم بودید؟ گفت : چرا. فرمود: آیا نبود پدر تو مانع از ازدواج شما دو نفر شد و او را به همین جهت از همسایگی اش بیرون کرد؟ گفت : چرا.

گفت : آیا نبود که شبی تو برای قضای حاجت از خانه بیرون رفتی و او تو را ناگهانی گرفت و به اجبار با تو آمیزش کرد و باردار شدی و تو جریان را از پدرت پنهان کردی ولی به مادرت گفتی ؟ و چون زمان وضع حمل فرا رسید مادرت شبانه تو را بیرون برد و تو بچه ای به دنیا آوردی و او را در پارچه ای پیچیده و از بیرون دیوار، جای قضای حاجت انداختی پس سگی آمد و او را بو کرد، ترسیدی سگ او را بخورد سنگی به طرف سگ انداختی و به سر بچه خورد و سرش زخمی شد و تو با مادرت دوباره سوی او برگشتید و مادرت سر او را با پارچه ای از گوشه رواندازش بست سپس او را ترک کردید و رفتید و از حال او بی خبر ماندید؟ آن زن ساکت ماند. امام علیه السلام به او فرمود: حقیقت را خودت بگو. گفت : آری یا امیرالمؤ منین به خدا سوگند که این جریان را غیر از مادرم هیچ کس نمی دانست . فرمود: خداوند مرا بر این جریان مطلع ساخت ؛ پس آن بچه را صبح که شد قبیله فلان برداشتند و در میان آنها تربیت شد تا این که بزرگ شد و با ایشان به کوفه آمد و از تو خواستگاری کرد در حالی که او پسر تو است . آنگاه رو به آن جوان کرد و فرمود: سرت را برهنه کن . او برهنه کرد، اثر زخم را دیدند، امام علیه السلام به آن زن گفت : این جوان پسر تو است ، خداوند او را از آنچه حرام فرموده ، حفظ کرد. فرزندت را بردار و برو، بین شما نکاح روا نیست .

و از آن جمله ، داستانی است که حسین بن ذکوان فارسی روایت کرده است و می گوید: یا امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب علیه السلام بودم . مردم نزد آن حضرت آمدند و از افزایش آب فرات شکایت کردند که باعث نابودی زراعت ما شده است و مایلیم که از خدا بخواهد آب فرات را بکاهد. امام علیه السلام از جا برخاست و وارد خانه شد در حالی که مردم اجتماع کرده و منتظر آن حضرت بودند. آن حضرت از خانه بیرون شد در حالی که جامه و عمامه و برد رسول خدا صلی اللّه علیه و اله را بر تن داشت و در دستش چوبی بود. اسبش را طلبید و سوار شد و راه افتاد و اولادش به همراه آن حضرت بودند و مردم ، از جمله من پیاده حرکت کردیم تا در کنار فرات توقف کرد و از اسب پیاده شد و دو رکعت نماز مختصر خواند. آنگاه از جا بلند شد و آن چوب را به دست گرفت و روی پل رفت در حالی که غیر از حسن و حسین علیهم السلام و من کسی همراهش نبود پس چوب را به سوی آب دراز کرد، آب فرات به قدر یک ذراع کم شد. فرمود: آیا این مقدار شما را بس است ؟ مردم گفتند: خیر، یا امیرالمؤ منین ، برخاست و با چوب دستی اشاره کرد و آن را سوی آب دراز کرد، آب فرات یک ذراع دیگر کم شد. همچنین کرد تا این که سه ذراع کم شد. گفتند: بس است یا امیرالمؤ منین . پس سوار شد و به منزلش برگشت .

از جمله ، خبر دادن آن حضرت از داستان شهادت خویش است ، توضیح مطلب آن که چون از پیکار با خوارج فارغ شد، در ماه رمضان به کوفه بازگشت ، در مسجد امام جماعت شد و دو رکعت نماز به جا آورد، سپس به منبر رفت ، خطبه بسیار جالبی ایراد کرد، آنگاه روکرد به پسرش حسین علیه السلام فرمود: ای ابومحمّد چند روز از این ماه گذشته است ؟ عرض ‍ کرد: یا امیرالمؤ منین سیزده روز. سپس از امام حسین علیه السلام پرسید: ای ابوعبداللّه چند روز از این ماه - یعنی رمضان - مانده است ؟ عرض کرد: یا امیرالمؤ منین هفده روز. آنگاه دست به محاسنش کشید، که در آن هنگام سفید شده بود، و فرمود: باید آن را به خون سرم خضاب کنند (آنگاه که شقی ترین آنها به پا خیزد) سپس فرمود:

(( ((ارید حباءه و یرید قتلی غذیری من خلیلی من مراد)) ))

عبدالرحمن بن ملجم مرادی این سخن امام علیه السلام را می شنید، در دلش هراسی افتاد، این بود که آمد در حضور علی علیه السلام ایستاد و گفت : یا امیرالمؤ منین خداوند شما را در پناه خود نگه دارد، این دست راست و این دست چپ من در اختیار شما، هر دو را ببرید و یا مرا بکشید. علی علیه السلام فرمود: چگونه تو را بکشم در حالی که تو هنوز نسبت به من گناهی مرتکب نشده ای ؟ و اگر بدانم که تو مرا خواهی کشت باز هم تو را نخواهم کشت ، ولی به خاطر داری که دایه یهودیی داشتی ، روزی از روزها به تو گفت ای نظیر پی کننده ناقه ثمود؟ عرض کرد: چنین است یا امیرالمؤ منین . پس علی علیه السلام ساکت شد و چون شب نوزدهم ماه فرا رسید، برخاست تا برای نماز صبح از خانه بیرون شود، فرمود: دلم گواهی می دهد که در این ماه کشته می شوم ، در را باز کرد، (دستگیره ) در به کمربندش آویخت و این شعر را خواند:

(( اشدد حیازیک للموت

فان الموت لاقیک

و لا تجزع من الموت

اذا حل بوادیک ))

آنگاه از خانه بیرون رفت و به شهادت رسید، درود خدا بر او باد.

از جمله حدیث میثم تمار و خبر دادن امام علیه السلام از حال وی و دار آویختن و محل دار زدنش و درخت خرمایی است که بر آن آویخته می شود. و این داستان مشهور است .

از جمله خبرهای غیبی ، آن که حجاج کمیل بن زیاد را طلبید و او فرار کرد. پس سهم فامیل او را از بیت المال برید، کمیل وقتی که چنین دید گفت : من پیر مردم ، عمرم به پایان رسیده است ، سزاوار نیست که من باعث محرومیت فامیلم از سهمیه شان باشم این بود که نزد حجاج رفت . حجاج گفت : من دوست داشتم که بر تو دست یابم . کمیل فرمود: اکنون چنگالت را جدا نکن ! از عمر من جز اندکی نمانده است هر چه می خواهی بکن . زیرا وعده گاه ، نزد خدا است و پس از کشتن ، حسابی در کار است و امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب علیه السلام به من خبر داده است که تو کشنده منی ، حجاج پس از شنیدن سخنان کمیل ، گردن او را زد.

ملا محسن فیض کاشانی

پاورقی ها :

۷۰۴- از اول فصل تا این جا که به کتاب کافی ، ص ۴۵۴ تا ۴۵۶ مراجعه کنید.

۷۰۵- (( کشف الغمه ، ص ۲۳. این داستان را اکثر مورخان و محدثان مانند صدوق و مسعودی و دیگران نقل کرده اند.

۷۰۶- در (( مطالب السؤ ول ، )) ص ۳۳، (( امالی الصدوق )) ص ۳۷۱ و (( مروج الذهب ((ع ج ۲ (( فصل ذکر لمع من اخباره و زهده )) چنین است اما در (( نهج البلاغه (قد طلقتک ثلاثا) )) آمده است .

۷۰۷- مناقب ، موفق بن احمد خوارزمی ص ۶۹ و (( کشف الغمه )) ص ۴۷ و آن را جزری در (( اسدالغابه )) ج ۴، ص ۲۲ و طبری در (( ذخائر العقبی )) ص ۱۰۰ نقل کرده و می گوید: ابوالخیر حاکم نیز نقل کرده است .

۷۰۸- ابوالمغیره ، عبداللّه بن ابی الهذیل کوفی مردی ثقه از راویان طبقه دوم است ، وی زمان حکومت خالد قسری در عراق از دنیا رفته .

۷۰۹- مناقب ، ص ۴۷ و در مناقب خوارزمی ص ۷۰.

۷۱۰- مناقب ، ص ۴۷ و در مناقب خوارزمی ص ۷۰.

۷۱۱- یعنی رسول خدا صلی اللّه علیه و اله . این خبر در (( کشف الغمه )) ص ۲۴ و مناقب ص ۷۱ آمده و در اختصاص مفید از حدیث ابن داءب ص ۱۴۸ قسمت پایانی آن در روایت دیگری نقل شده است .

۷۱۲- (( کشف الغمه )) ص ۵۰ و (( مطالب السؤ ول )) ص ۳۴.

۷۱۳- (( کشف الغمه )) ص ۵۰ و (( مطالب السؤ ول )) ص ۳۴.

۷۱۴- (( کشف الغمه )) ص ۵۰ و (( مطالب السؤ ول )) ص ۳۴.

۷۱۵- (( کشف الغمه )) ص ۵۰ و (( مطالب السؤ ول )) ص ۳۴.

۷۱۶- این خبر را کمال الدین محمّد بن طلحه شافعی در (( مطالب السؤ ول )) ص ۳۳ و در (( کشف الغمه )) ص ۵۰ نقل کرده اند.

۷۱۷- انسان / ۸: و غذای (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر می دهند... (( کشف الغمه )) ص ۴۹.

۷۱۸- بقره / ۲۷۴: آنها که اموال خود را به هنگام شب و روز، پنهان و آشکار، اتفاق می کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است . (( کشف الغمه ، )) ص ۵۱.

۷۱۹- (( کشف الغمه ، )) ص ۳۳ و در مناقب خوارزمی ، ص ۵۰.

۷۲۰- (( کشف الغمه ، )) ص ۳۳ و در مناقب خوارزمی ، ص ۵۰.

۷۲۱- (( کشف الغمه ، )) ص ۵۱.

۷۲۲- (( کشف الغمه ، )) ص ۵۱.

۷۲۳- (( کشف الغمه ، )) ص ۵۱۷ و در مسند احمد ج ۱، ص ۱۹۹ و نسائی در خصائص ص ۱۰ دو حدیث را در یک حدیث نقل کرده اند.

۷۲۴- به ارشاد مفید، ص ۱۴۵ و در (( کشف الغمه ، )) ص ۷۸ مراجعه کنید.

۷۲۵- به (( کشف الغمه ، )) ص ۷۹ مراجعه کنید.

۷۲۶- مناقب ، باب اخبار امام علیه السلام از غیب ، ج ۲، ص ۲۶۶ و در (( کشف الغمه )) ص ۷۹ به نقل از مناقب ولی با لفظ دیگری آمده است .

۷۲۷- در ماءخذ اصلی ؛ بعضی نسخه ها (حسن بن رکردان ) و در بعضی (دکردان ) آمده است .

۷۲۸- (( کشف الغمه ، )) ص ۸۰.

۷۲۹- در بعضی نسخه ها (( (( ارید حیاته )) )) آمده است : من می خواهم به او احسان کنم (طالب حیات او هستم ) او می خواهد مرا بکشد - دلیل و بهانه ای که از این قصد خودداری بیاور. این شعر را عمر و بن معدیکرب ، شاعر معروف جاهلیت است ، در (( المجانی الحدیثه )) ج ۱، ص ‍ ۳۱۳ مصراع دوم : (( (( عذیرک من خلیلک ...)) )) آمده است - م .

۷۳۰- (( کشف الغمه ، )) ص ۸۰، به نقل از (( مطالب السؤ ول )) : کمربندت را برای مرگ محکم ببند زیرا مرگ تو را ملاقات می کند و از مردن نهراس آنگاه که بر تو نازل شود.

۷۳۱- به کتاب (( خصائص )) شریف رضی ، فصل خبرهای غیبی آن حضرت ، و به (( مدینة المعاجز )) بحرانی ۷ ج ۱، ص ۱۱۹ مراجعه کنید.

۷۳۲- (( کشف الغمه ، )) ص ۸۱.

۷۳۳- همان ماءخذ، ص ۸۱.

۷۳۴- همان ماءخذ، ص ۸۱.

۷۳۵- همان ماءخذ، ص ۸۱.

۷۳۶- گواهی می دهم که خدایی جز یکتا نیست ، گواهی می دهم که محمّد فرستاده خداست و گواهی می دهم که تو وصی رسول خدا و سزاوارترین مردم بعد از او به این امر می باشی .

۷۳۷- (( کشف الغمه )) ص ۸۱.

۷۳۸- همان ماءخذ ص ۸۲ و به (( مآخذ عامه الغدیر )) ج ۳، ص ۱۲۶ تا ۱۴۱ مراجعه کنید.

۷۳۹- (( کشف الغمه ، )) ص ۸۲.

۷۴۰- همان ماءخذ، ص ۸۲.

۷۴۱- همان ماءخذ، ص ۸۳.

۷۴۲- همان ماءخذ، ص ۸۳.

۷۴۳- همان ماءخذ، ص ۸۲.

۷۴۴- همان ماءخذ ص ۸۳.

۷۴۵- همان ماءخذ ص ۸۳.

۷۴۶- همان ماءخذ ص ۸۳.

۷۴۷- (( التوحید، )) ص ۳۱۹ باب حدوث عالم ، خبر طولانی است و به مقدار نیاز نقل شده است . خوارزمی در ص ۵۰ مناقب آن را روایت کرده است .

۷۴۸- رعد / ۳۹: خداوند هر چه را بخواهد (محو) و هر چه را بخواهد (اثبات ) می کند و ام الکتاب نزد اوست .

۷۴۹- به مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۲، ص ۳۸ مراجعه کنید.

۷۵۰- زمر / ۵۶: (این دستورها به خاطر آن است که ) مبادا کسی روز قیامت بگوید: افسوس بر من از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و (آیات او را) به سخریه گرفتم ! کلمه جنب در آیه فوق به معنی قرب و همسایگی است همان طوری که در جمله (( (والصاحب بالجنب ) )) به معنی هم سفر آمده است که نزدیک و چسبیده به انسان است و در سخن امام علیه السلام نیز به همین معنی است به خاطر شدت قرب آن حضرت به خدای تعالی .

۷۵۱- حطه در لغت به معنی ریزش و پایین آوردن است ، (( باب الحطّه ، )) نام یکی از درهای بیت المقدس است : بنی اسرائیل ماءمور بودند تا هنگام ورود به آن ، دل و جان خود را با توبه واقعی که در این کلمه خلاصه شده از گناهان بشویند، در واقع شمار ایشان در هنگام ورود به بیت المقدس بود. - م .

۷۵۲- مناقب خوارزمی ، ص ۷۷، (( کفایة الطالب ، )) ص ۱۳۵.

۷۵۳- مناقب ، ص ۱۸، کفایه گنجی شافعی ، ص ۱۲۵.

۷۵۴- (( کشف الغمه ، ص ۲۳.

۷۵۵- همان ماءخذ ص ۲۳. سخن امام علیه السلام بخشی از خطبه پنجم نهج البلاغه است .

۷۵۶- مرحوم فیض ، نه ماءخذی داده و نه گوینده این سخنان را معرفی کرده است متاءسفانه تشبیه بسیار تشبیه ناپسند و زشتی است ، آن هم در مورد انسانی که آینه تمام نمای صفات جمال و جلال پروردگار و جلوه کامل نور حق و مظهر (( اتم نور السموات و الارض ، )) و بدر منیر برج ولایت می باشد. هر چند محتمل است که منظور گوینده از (( (( السبع الضاری )) )) اسد باشد که در روایات هم به این تعبیر آمده است ، به هر حال ظاهر عبارت ناهنجار است - م .

راه روشن (ترجمه محجه البیضاء) ج ۴ -ص ۲۲۱


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.