جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دلیل فطرت


دلیل فطرت

ایمان به خدا و تسلیم در برابر او, لازمه ی فطرت بشری است ولی کفر و نافرمانی, امری خارج از فطرت ذات والای «الله», آفریننده ی آسمان ها و زمین است و هموست که تمام موجودات زنده را خلق نموده و غرایز, احساسات, انواع محرک, انگیزه و ادراک را به آنها عطا کرده و موجودات برتر را با استعداد و توانایی های فهم و استنباط و معیارهای عقلی تمییزدهنده بین حق و باطل, صحیح و ناصحیح, هدایت و گمراهی و مجهز نموده است

این فصل شامل سه بخش زیر است:

▪ بخش اوّل: ایمان به خدا و تسلیم در برابر او، لازمه‌ی فطرت بشری است ولی کفر و نافرمانی، امری خارج از فطرت.

▪ بخش دوّم: فطرت، ساختار فراگیری است که در برگیرنده‌ی عقل، نفس، قلب و احساسات وجدانی می‌باشد.

▪ بخش سوّم: احساس فطری در ایمان به خدا، امری مشترک میان تمام انسانها است.

● بخش اول

ایمان به خدا و تسلیم در برابر او، لازمه‌ی فطرت بشری است ولی کفر و نافرمانی، امری خارج از فطرت ذات والای «الله»، آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین است و هموست که تمام موجودات زنده را خلق نموده و غرایز، احساسات، انواع محرک، انگیزه و ادراک را به آنها عطا کرده و موجودات برتر را با استعداد و توانایی‌های فهم و استنباط و معیارهای عقلی تمییزدهنده بین حق و باطل، صحیح و ناصحیح، هدایت و گمراهی و ... مجهز نموده است.

خداوند سبحان در تمام مخلوقات زنده و غیر زنده‌ی خویش، استعدادهای مناسبی نهاده که خواسته یا ناخواسته تسلیم و فرمانبردار ربوبیتش هستند. از جمله‌ی این استعدادها، سرشت و ساختار فطری تسبیح‌گو و شکرانه‌گویی است که در برخی به صورت غیر ارادی و تسخیری و در برخی دیگر (مانند انسان و جن) به صورت ارادی خودنمایی می‌کند. البته همه‌ی این ساختار و فطرت‌های گوناگون، به منزله‌ی آیات و نشانه‌های روشن، بر ذات و ربوبیت یگانه‌اش دلالت دارند.

اما از آن جا که خداوند، انسان و جن را به منظور امتحان دنیوی آفریده، علاوه بر فطرت (تسخیری) یکسانی که همانند سایر مخلوقات، در نهادشان قرار داده، اراده‌ای نیز بدان‌ها عطا نموده که به وسیله‌ی آن می‌توانند آزادانه در زمینه‌ی پذیرش حق و اعتراف و بر خداوندی خدا، یا عدم پذیرش حق و نافرمانی در برابر پروردگار ـ در چهارچوب حوزه‌ی محدود اختیاراتشان ـ تصمیم‌گیری و عمل نمایند؛ اما خارج از این چهارچوب اندک، (آنها نیز همانند سایر مخلوقات) قهراً و ذاتاً تسلیم بی‌چون و چرای آفریدگارشانند. اما خداوند به منظور کامل نمودن مقتضیات این امتحان دنیوی، آرزوهای نفسانی و شهوت‌های مختلف (انسانی و حیوانی) فوق‌العاده زیادی را همراه با استعداد و توان قهر و غضب متناسب با حیات دنیوی، در درونشان قرار داده که به مقتضای آن می‌توانند پا را از دایره‌ی تکالیف فراتر نهاده و حدود اوامر و نواهی پروردگار را نقضی نمایند؛ گذشته از توانایی‌های فطری و درونی، امکانات و اسباب خارجی را نیز در خدمتشان قرار داده تا بدین وسیله بر هر راهی که دوست دارند و انتخاب می‌کنند، قدم گذاشته و به مطلوب خویش برسند.

سپس جهت تکمیل چهارچوب امتحانی مذکور، بیاناتی را توسط پیامبران(ع) در زمینه‌ی تبیین مسئولیت‌ها و تکالیف محوله‌شان ارسال نموده است تا به اختیار و اراده‌ی خویش یکی از دو راه تسلیم و ایمان خاضعانه در برابر پروردگار، یا نافرمانی، کفر و عنادورزی با آفریدگار را برگزیده و بالاخره در سرای ابدی پر از نعمت بهشت یا منزل همیشگی پر از عذاب جهنم ماندگار شوند.

وجود این اراده‌ی آزاد در انسان و جن، همراه با هوا و هوس‌های شهوانیشان درست شبیه پرده‌ی نازک گرد و غباری است که روی قلب‌هایشان را پوشانیده تا از قید ضوابط و پیامدهای تکلیف، رها شده و با به کارگیری‌ نیروهای زیر فرمان درونی و بیرونیشان به شیرینی لذاتی زودگذر بسنده کنند.

اما در زیر این پرده‌ی نازک، چیزی نهفته است که روح، نفس، قلب و تمام احساسات و تمایلات خداگرایانه را در خود داشته و سبب خضوع و تسلیم در مقابل ربوبیت خداوند می‌گردد؛ علاوه بر این، معیار و ملاک‌های فکری و عقلی بسیاری نیز به منظور هدایت و راهیابی به سوی پروردگار، در آنها گمارده شده تا بر خداوندیش اقرار نمایند.

فطرت ربانی بنا به ساختار فطری افراد و به فراخور ظرفیت، اندازه و نحوه‌ی وظایف و تکالیفشان، متنوع می‌باشد؛ از جمله‌ی این تقسیمات فطری عبارتند از:

۱) بخشی در عهده‌دار گرایش (به مطلوبی مانند خدا) یا عدم تمایل و روی‌گردانی (از آن) می‌باشد؛ از قبیل «نفس» انسانی که خداوند، آن را بر فطرتی خداگرایانه و خداجویانه سرشته است.

۲) بخشی که عهده‌دار تأمین آرامش و طمأنینه (در ایمان خدا) و یا مصدر اضطراب و شک و گمان (در این زمینه) است؛ از قبیل «قلب» آدمیزاد، که از یک طرف منشأ آرامش‌گزینی و اطمینان‌بخشی در قبول ربوبیت خداوند و تسکین‌دهنده‌ی ساختار فطری بشر در پذیرش تسلیم در برابر پروردگار می‌باشد.

۳) بخشی که عهده‌دار دستیابی به لذت خوشبختی و سعادت پایدار و یا احساس ناامیدی، دلتنگی، افسردگی و بدبختی است؛ از قبیل «احساسات وجدانی» که ساختار آفرینشی آن به گونه‌ای که در حالت خضوع، خشوع و فرمانبرداری خداوند، لذت خوشبختی را بروز داده و در حالت انکار و سرتافتن از بندگی خدا، به توده‌ای افسرده، سرخورده، بدبخت و سرگردان تبدیل می‌شود.

۴) بخشی که عهده‌دار حقیقت‌جویی در اشیای متفاوت می‌باشد؛ خواه مستقیماً به کمک حواس پنجگانه و یا غیر مستقیم از راه استدلال بر پدیده‌ها صورت گیرد؛ از قبیل «استعداد و نیروی اندیشه و تفکر» و نیز اصول و معیارهای عقلی،که ساختار اولیه و خداوندیشان در دستیابی و حصول معرفت پروردگاری آفریدگار و گردن نهادن در برابر اوامر و نواهی و قبول یکتایی‌اش در ربوبیت، اسماء، صفات، الوهیت و عبودیتش شکل گرفته و ریشه دوانیده است.

تمام ارکان و جوانبی که از نظرتان گذشت، به گونه‌ای فطری و اولی در نهاد هر انسانی نهفته می‌باشند که (اگر به درستی به کار گرفته شوند) موجب راهیابی صاحبانشان به پایه‌ریزی ایمان و اسلامی صحیح خواهند گشت؛ ایمان و اسلامی که خداوند دادرس وحساب‌رس از انسان طلب می‌کند و به همین منظور قرآن را نازل و پیامبران(ع) را برانگیخته است.

در اینجا بسیاری از افراد دچار بدفهمی شده‌اند که فطرت را تنها در چهارچوب احساسات عمیق وجدانی جستجو نموده و به آن بسنده می‌کنند؛ در حالی که از سایر بخش‌های فطری وجودشان غافل گشته و لذا از رسیدن به حقیقت محروم می‌گردند.

برخی از این افراد گاهی به شدت، مخالف پرداختن به دلایل و برهان‌های فکری و عقلی هستند، زیرا گمان می‌کنند که این‌گونه استدلال‌ها، خارج از دایره‌ی فطرت اولیه‌ای است که خداوند به انسان‌ها ارزانی داده و دستیابی انسان به معرفت حقیقی و ایمان و اسلام راستین را تنها در گرو پرداختن به فطرت و جستجو پیرامون آن می‌دانند؛ اما چنین تصوری کاملاً اشتباه است، زیرا اگر ما به دقت حجت‌ها و استدلال‌های قرآنی را پیرامون مسایل دینی بررسی و پیگیری نماییم، ملاحظه می‌کنیم که بر مبنای اندیشه و علم و منطق (صحیح) پایه‌ریزی شده‌اند. این بدان علت است که خداوند عزوجل، عقل‌ها و افکار آدمیان را طوری سرشته است که حق را دریافته و آن را اذعان دارند. لذا آیات قرآنی با ارائه‌ی این برهان‌ها و استدلال‌های فکری، علمی و منطقی، بخش‌های فطری نفس، قلب و احساسات وجدانی ریشه‌دار انسان‌ها را برمی‌انگیزانند تا بدین ترتیب دیواری محکم و قلعه‌ای استوار تربیتی از تمام زوایای وجود بشری در جهت ایمان صحیح و پایدار به خداوند ایجاد نمایند.

سرانجام اینکه، پیروی نمودن از این برنامه‌ی قرآنی، پایدارترین راه جهت رسیدن به حقیقت است و برعکس مخالفت با آن، حرکتی ناقص و لنگان در این زمینه به حساب می‌آید؛ این سیر و حرکت مخالف، خواه فقط به کمک نیروی فکر و اندیشه یا بخش نفسانی فطرت یا وجدانیات صرف و خالی از فکر و دلایل فکری و دور از اصول و معیارهای خردمندانه صورت پذیرد، نتیجه‌ی واحدی را به دنبال دارد.

نتیجه‌ی این شیوه‌ی حرکت ناقص، در زمینه‌ی آموزش افراد عبارت است از: ترکیب و تأسیس متفکرانی مادی‌گرا و عاری از هر گونه احساسات وجدانی و ایمانی، یا ساخت و تکوین نیروهای عاطفی محض است که ناآگاهانه گام در راه می‌نهند و از رسیدن به حقیقت باز می‌مانند.

چنین افراد عاطفی و ساده‌لوح، هر گاه در رویایی با مادی‌گرایان جنجال‌برانگیز، از ارائه دلایل قاطع عاجز و درمانده می‌شوند، شرمگین و خجالت‌زده به جنبه‌ی نفسانی پناه آورده یا راه (دین) را تغییر داده و دچار انحراف می‌گردند؛ علاوه بر این، هر گاه در درون خود نیز دستخوش تردید و شبهات گشته یا اسیر هوا و هوس‌های شهوانی شوند، همان حالت قبلی دامنگیرشان خوهد شد.

● بخش دوم

فطرت، ساختار فراگیری است که در برگیرنده‌ی عقل، نفس، قلب و احساسات وجدانی می‌باشد

بعد از بیان مقدمه‌ای که در بخش اول از نظرتان گذشت، هم‌ اینک می‌گویم:

آن بخش از بعد فطری انسان که به ساختار فکری و عقلی پیرامون مسئله‌ی ایمان به ربوبیت و الوهیت خداوند یکتا و لزوم خضوع و فرمانبرداری ذات مقدسش مربوط می‌شود، همان هدف و مقصودی است که در بیانات و دلایل و حجت‌های فراوان علمی و عقلی ملاحظه می‌گردد؛ دلایل و بیاناتی که از راه وسایل شناخت بشری، حاصل شده و بیشتر مباحث و مقوله‌های این کتاب نیز بر محور آن دور می‌زند.

اما من اینک به تبیین و روشنگری آن بخش از فطرت انسان می‌پردازم که شامل نفس، قلب و احساسات وجدانی پایدار می‌گردد و بدون شک، تنها خداست که بتواند مرا توفیق دهد؛ لذا بر او توکل نموده و به سویش باز می‌گردم.

فطرت و طبیعت نفس، قلب و احساسات وجدانی

نفس، قلب، حواس و احساسات وجدانی، همگی بر سرشتی یکسان و در مسیر یک نیروی مطلق و غیبی انسجام یافته‌اند که از آن طلب یاری، توان و بخشش نموده و در هنگام سختی‌ها بدان پناه برده و موقع رخدادهای ترسناک و وحشت‌انگیز به وسیله‌ی نزدیکی و مؤانست با آن (نیرو)، احساس امنیت و قوت می‌نمایند.

هر چند که پرده‌های غفلت، بر این فطرت کشیده، تاریکی‌ها بر آن چیره گردد و توسط هواهای نفسانی از مسیر صحیح و مستقیم خویش منحرف شود، لاجرم هنگام واقع شدن در بلایا و تنگناهای شدید و حوادث بیمناکی که احساس ناتوانی و درماندگی نماید، به خود اصلی بازگشته و هشیار و بیدار خواهد شد.

علاوه بر این، اولین احساسی که در نتیجه‌ی تأمل و اندیشیدن انسن در وجود خویشتن و هستی اطرافش به وی دست می‌دهد و در ژرفای درونش جلوه‌گر می‌شود، احساس وجود نیرویی بسیار عظیم و فراگیر بر هستی می‌باشد که بر تدبیر و تنظیم امور جهان، حاکم بوده و تمام حوادث آن از قبیل حیات و مرگ، سازندگی و ویرانی، دگرگونی و پیشرفت، حرکت و سکون و ... را رهبری می‌نماید. یقیناً احساس بر وجود چنین نیرویی، انسان را به سوی ایمان به دارنده‌ی آن نیرو، راهیابی و هدایت می‌کند. انسان چه بتواند بر صدق این احساس، دلیل و برهان اقامه کند و چه نتواند، حتماً حقیقت آن را دریافته و کاملاً بدان ایمان خواهد آورد؛ چرا که دلیل فطرت، دلیلی بدیهی و گواهی حقیقی است که گوی سبقت را از شواهد و دلایل نظری ربوده و چه بسا نتیجه‌ای دقیق‌تر از آن به دست انسان می‌دهد.

برای ایمان و اعتقاد داشتن انسان به چیزی، کافی است که جنبه‌ی احساسات فطری، بدیهی و عینی‌اش با نتایج نظری و دستاوردهای پژوهشگران و دانشمندان و فلاسفه سازگاری و همخوانی داشته باشد، یا درک و احساساتش همسو با درک و احساسات حقیقی و صادق مجموعه‌ی بی‌شمار همنوعش در جامعه‌ی انسانی باشد.

حتی گاهی گفته می‌شود که سلامتی فطرت و پاکی و صفای احساسات نهفته‌ی درون انسان، یکی از مهمترین و مؤثرترین عوامل اساسی در درک انسان از بسیاری بدیهیات و دستیابی به بخش عمده‌ای از معارف و شناخت‌های حقیقی در طول حیاتش به شمار می‌آید.

اینکه گفتیم: احساسات فطری انسان بر وجود نیرویی فوق‌العاده بزرگ و مسلط بر هستی، منجر به احساس وجود دارنده‌ی نیرو می‌گردد، به روشنی بیانگر وجود آفریدگاری در طبیعت می‌باشد.

نمونه‌های زیادی در زندگی واقعی و عینی انسان و ساختار تکوینی و فطریش وجود دارد که با زبان حال بر وجود موجودی که هم اینک در صحنه‌ی هستی بوده و خواهد بود و به دور از هر‌ گونه کم و کاستی یا زیادتی است اعتراف می‌کند؛ این حقیقت با پیشرفت بحث و بررسی‌های علمی و کشفیات تجربی، روز به روز روشن‌تر خواهد گشت.

در واقع، بسیاری از علوم و معارفی که بدان‌ها دست یافته‌ایم، فاقد هر گونه دلیلی غیر از دلیل فطری و احساسات درونیمان می‌باشند و هر چند که علوم تجربی و اکتشافات بشری نیز پیشرفت نمایند، حقیقتی بیشتر در مورد آنها بر شناختمان نخواهند افزود.

اینک به بیان نمونه‌هایی در این زمینه می‌پردازیم:

۱) مکیدن پستان مادر توسط نوزادی که تازه چشم به جهان گشوده، درحالی که نه کسی او را تعلیم داده، نه درک عقلی‌اش اقتضای چنین امری را نموده و نه دلیل حسی ظاهری برای آن پیدا می‌شود.

۲) مادری که بدون دانستن راز مهرورزی، عطوفت مادرانه، نگهداری، تربیت و محافظت از بچه، اقدام به چنین امری می‌کند؛ در حالی که همین کار منجر به ورزیدگی و پختگی کودک شده، اولین پایه‌های روابط اجتماعی از همین جا شکل می‌گیرد و به تشکیل جامعه‌های انسانی می‌انجامد؛ حال اینکه اگر مادران در ابتدا نیز راز و رمز این امور را دانسته و درک می‌کردند، چیزی بر اقدامات دلسوزانه و عواطف مادرانه‌شان افزوده نمی‌شد.

۳) تمام موجودات زنده‌ی جهان، به کمک احساس و غرایز فطری که خداوند در آنها قرار داده، اقدام به برآورده‌ نمودن خواسته‌های حیاتی و نیازمندی‌های غریزیشان می‌نمایند؛ گرچه هدف و غرض این کار ـ یعنی محافظت برحیات، زندگانی و استمرار بقای نوع ـ را نیز درک نکنند. پاک ومنزه کسی است که این‌گونه هر چیزی را می‌آفریند و در مسیر دوام و بقایش، به هدایت (درونی و بیرونی) آن می‌پردازد.

الف) هنگامی که گرسنه می‌شویم، غذا می‌خوریم؛ خواه بدانیم که خوراک، وسیله‌ای جهت بقای حیات و زندگیمان هست یا ندانیم.

ب) با احساس سرما، خود را به کمک لباس و پوشاک گرم محافظت می‌نماییم؛ خواه بدانیم که سرما یکی از عوامل نابودی بدنمان هست یا ندانیم.

ج) با ترشح آنزیمها میل به خوردن پیدا می کنیم ، چه بر ضرورت و لزوم آن جهت تجزیه و تحلیل مواد آهکی و سایر فلزات موجود در خوراکی‌ها واقف باشیم و چه نباشیم.

د) احساس به وجود روح یا جوهره‌ی حیات در خویشتن نموده و بدون آنکه با یکی از حواس ظاهریمان آن را درک کنیم، به دفاع از آن پرداخته و بر بقا و دوامش حرص می‌ورزیم. حتی گاهی اتفاق می‌افتد که بسیاری از مردم جز احساس درونیشان قادر به ارائه دلیل و برهانی بر وجود آن نیستند، ولی در عین حال وجودش را باور دارند.

هـ) در درون خویش، وجود عواطف و وجدانیاتی نظیر محبت، کینه، رغبت، نفرت و ... را احساس می‌کنیم بدون اینکه قادر به ارائه دلیلی بر اثباتشان باشیم؛ این در حالی است که بدون شک سراسر وجودمان را فراگرفته‌اند.

و) در وجود خویش، شهوت، درد و لذت را احساس می‌کنیم، اما دلیلی جز احساسمان بر اثباتشان نداریم. بدیهی است که حس نمودن چیزی، دلیل بر وجود داشتنش می‌باشد؛ خصوصاً اینکه سایر مردم نیز چنین احساسی را داشته باشند که معلوم می‌گردد امری صرفاً خیالی و ذهنی در برخی افراد نیست. بدون تردید یکی از این احساسات فطری صادق در وجود ما، احساس بر وجود پروردگاری است که با عظمت و هیمنه‌ی خویش، جهان را آفریده و طلب دعاکنندگان را استجابت نموده و درخواستشان را برآورده ساخته و توفیق و یاری خویش را قرینشان می‌سازد؛ و بالاخره بر حسب اعمال و کردارشان به محاسبه و محاکمه‌ی آنها اقدام نموده و سرانجام، بدانان پاداش و ثواب داده و یا به عقوبت می‌کشاند.

به همین جهت است که انسان (در هنگام سختی‌ها و تنگنا) با تمام وجودش، خدا را به فریاد طلبیده و از او یاری و کمک می‌خواهد؛ چرا که احساس می‌کند گرچه ذات خدا از محدوده‌ی حواس ظاهریش خارج می‌باشد، اما در عین حال بسیار به وی نزدیک است. سپس همین احساس فطری و درونی بر وجود خدا، منجر به بروز احساس دیگری در انسان می‌شود که عبارت از احساس نیاز این هستی وسیع با تمام نظام‌ها، اتقان و ابداع، به هم پیوستگی و حیات، آبادانی، مرگ و ویرانی و ...، به قدرت و علم و اراده و حکمت پروردگار بلندمرتبه است.

چنین احساسی فطری، به طور مشترک و یکسان در نهاد و طبیعت تمامی انسان‌ها هست که دارای قوه‌ی درک و شعور می‌باشند؛ به تعبیر دیگر علیرغم وجود تمایلات و گرایشات مختلف و مراتب متفاوت درک و فهم، از محیط‌ها و جامعه‌های ساده و ابتدایی گرفته تا ممالک و جوامع پیشرفته، و از ساده‌اندیشان و ساده‌ زیان گرفته تا روشنفکران و محفل‌نشینان صاحب فنون و علوم و صنایع، همه و همه در این احساس فطری شریک و سهیم می‌باشند.

گاهی این حس مقدس بر اثر عارضه‌های نفسانی و شهوانی، دچار ضعف و سستی گشته و زمانی به سبب غفلت‌زدگی‌های فراوان، زیر پرده‌ی فراموشی پنهان می‌گردد، گاهی نیز به علت سیطره‌ی غرور طغیانگر یا تمایلات فاجرانه، به سرحد فنا و نابودی نزدیک می‌شود؛ و بسیار اتفاق می‌افتد که در هنگام بروز سختی‌های ویرانگر و ناامید‌کننده، این فطرت‌ها بیدار شده و اجزای گسیخته‌شان به هم پیوند خورده وجهت نجات خویش، دست به دامان نیرویی غیبی و غالب بر همه چیز می‌گردند.

روزی شخصی از امام «جعفر صادق/» در مورد خداوند عزوجل سؤال نمود؛ امام از شخص پرسید: آیا تاکنون به مسافرت دریایی رفته‌ای؟ جواب داد: بله.

دوباره پرسید: آیا تا به حال برایت پیش آمده که گرفتار طوفان شوی؟ جواب داد: بله.

امام باز پرسید: آیا شدت طوفان به جایی رسیده که از ملوانان و سایر وسایل نجات غریق، قطع امید کنی؟ جواب داد: بله.

امام گفت: آیا در این هنگام چنین اندیشه‌ای به قلب و ذهنت خطور نموده که نیرویی قوی وجود دارد و اگر بخواهد می‌تواند تو را نجات دهد؟ شخص گفت: بله.

بالاخره امام جعفر/ به وی گفت: این نیروی قوی همان خداوند عزوجل (الله تعالی) است.

به ترتیبی که گذشت تمام فطرت‌ها در مواقع گرفتاری و شداید هلاکت‌بار، بیدار گشته و ایمانشان را بر وجود قوی‌ترین نیروها (الله) اذعان می‌دارند.

آیا اگر فاسدترین و ملحد‌ترین انسان، در خفقان و تنگناهای ویرانگر گرفتار آید، جز پناه بردن و استمداد از خالق هستی چه عکس‌العمل دیگری از خود نشان می‌دهد؟

مگر «فرعون» هنگام غرق شدن (در رود نیل) نگفت: به خدای موسی و هارون و بنی‌اسرائیلیان ایمان آوردم؟!

در واقع، گرفتار شدن ملحدان و منکران خدا در خطرات و تنگناهای مرگباری که با هیچ وسیله‌ی مادی امکان رهایی از آن برایشان فراهم نگشته است، از جمله‌ی بزرگترین تجارت واقع‌بینانه‌ای است که پرده‌ی غفلت و شقاوت را از فطرت‌های سالم، صاف و زلال اولیه‌شان کنار زده است؛ فطرت‌هایی که در اثر فرورفتن صاحبانشان در تمایلات متکبرانه، لجوجانه و تبهکارانه، در معرض فساد و بیگانگی با حق قرار گرفته و مورد غفلت واقع شده بودند. چنین تجربه‌ی صادقانه‌ای است که حقیقتاً پرده‌ی غفلت و فراموشی را از فطرت‌هایشان برداشت به گونه‌ای که خواسته یا ناخواسته اعلان می‌دارند که: در ورای مادیات، ذاتی یکتا و دانا، قادر و توانا، صاحب اختیار هر چیزی، زمامدار آسمان‌ها و زمین، به نام «الله» وجود دارد؛ لذا بعد از گمراهی و الحادشان، اینک خدا را فراخوانده، رهایی، یاری و مدد خویش را از وی می‌طلبند.

به دنبال این واقعه است که خداوند نیز آنان را نجات داده و رهایی می‌بخشد تا این استجابت دعا را به عنوان دلیل بر وجود ذات و علم و قدرتش عرضه نماید. اما پس از آنکه به سلامتی پا به ساحل گذاشته و قدم در زمین نهادند (بیشترشان) به ورطه‌ی انکار خدا و کفر و الحاد اولیه‌شان دچار شده و نجات خویش را نتیجه‌ی اسباب (مادی) تلقی و آن را امری تصادفی می‌انگارند که در اثر دگرگونی اوضاع و احوال، مسیر و مجراهای طوفان و باد یا دگرگونی‌ اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رخ داده است؛ این در حالی است که تغییردهنده و دگرگون‌کننده‌ی اوضاع و احوال را فراموش نموده و از یاد می‌برند که قبلاً در پناه او طلب نجات کرده بودند و او (خدا) نیز دعایشان را استجابت فرموده بود.

این است حال و وضع روح و روان‌های تبهکار و مجرم، که نه به خاطر نبود دلیل، بلکه به جهت ارضای ملکه‌ی خود بزرگ‌بینی و فسق و فجورشان، به خدا کافر گشته و او را انکار می‌نمایند. چنین نفوسی تنها در سختی‌ها و مُعضلات غیر قابل نجات به کمک وسایل مادی، بر وجود خدا اعتراف نموده و به فریادش می‌خوانند.

خداوند عزوجل، حال این دسته از کافران تبهکار، خودکامه و معاند را در آیات ۶۶ تا ۶۹ سوره‌ی اسراء این چنین به تصویر می‌کشد:

«پروردگارتان آن کسی است که کشتی‌‌ها را در دریاها به حرکت درمی‌آورد تا جویای رزق او (شوید و از فضل و نعمتش برخوردار) گردید. خداوند همیشه در حق شما (بندگان) مهربان بوده است. هنگامی که ناراحتی‌ها در دریاها به شما می‌رسد (و گرفتار طوفان‌ها و امواج سهمگین می‌شوید و کشتی خویش را همچون پر کاهی در پهنه‌ی آ‌بها می‌بینید، وحشت می‌کنید و) جز خدا همه کس از نظرتان ناپدید می‌گردند که ایشان را به فریاد می‌خوانید. اما زمانی که خدا شما را (از غرق شدن) نجات داد و به خشکی رسانید، (از یکتاپرستی) روی می‌گردانید (و انسان‌های ناتوان و بتان بیجان را انباز یزدان جهان می‌سازید)، و اصولاً انسان بسیار ناسپاس است. آیا شما ایمن از این هستید که خدا گوشه‌ای از خشکی را بشکافد و شما را در (کام) آن فروبرد؟ یا اینکه طوفانی بسویتان روان دارد که باران سنگ بر شما بباراند و آن وقت حافظ و نگهبانی برای خود پیدا نکنید؟ یا اینکه ایمن هستید از اینکه خداوند بار دیگر شما را (نیازمند سفر دریا سازد و) به دریا برگرداند و تندباد درهم شکننده‌ای به سویتان گسیل دارد (و بر سرتان بگمارد) تا شما را به سبب ناسپاسی (و کفرتان نسبت به یزدان) خودتان غرق گرداند، و از آن به بعد کسی را نیابید که خون‌بهای شما را از ما بخواهد (و در برابر آن ما را تعقیب و مورد پیگرد قرار دهد)؟».

همچنین در آیات ۲۱ تا ۲۳ سوره‌ی یونس نیز می‌فرماید:

«هنگامی که پس از شر و بلایی که (برای بیداری و آگاهی) به مردم رسیده است، مزه‌ی خیر و نعمتی به انسان‌ها می‌چشانیم (و ایشان را به قدرت و ثروت و شادی هم می‌آزماییم)، بناگاه درباره‌ی آیه‌های ما به چاره‌سازی می‌نشینند (و به تکذیب آنها می‌پردازند و با توجیهات نادرست در مقام انکار آیه‌ها برمی‌آیند، و پیغمبر ما را شاعر و ساحر و دیوانه می‌خوانند، و مشکلات و سختی‌ها را ناشی از اسباب و علل و تصادف و قهر طبیعت می‌دانند، و نعمت‌ها و خوشی‌ها را حمل بر زرنگی و شایستگی خود و شفقت روزگار می‌نمایند!) بگو: خداوند در چاره‌سازی (حیله‌گری‌های شما) از سرعت بیشتری برخوردار است (و می‌تواند شما را در اسرع وقت نابود نماید و سریعاً تازیانه‌ی عذاب را به تنتان آشنا کند و فوراً در برابر اعمال زشتتان سزایتان دهد. اما تا آن زمان که خود می‌داند، مهلتتان می‌دهد و به حال خودتان وامی‌گذارد).

بی‌گمان فرستادگان (مأمور ثبت و ضبط کردار و گفتار و پندار شما یعنی فرشتگان) ما حیله‌گری‌ها و چاره‌سازی‌های شما را می‌نویسند (و در قیامت کیفر آنها را به کف دستتان می‌گذاریم). او است که شما را در خشکی و دریا راه می‌برد (و امکان سیر وحرکت در قاره‌ها و آب‌ها را برای شما میسر می‌کند). چه بسا هنگامی که در کشتی‌ها قرار می‌گیرید و کشتی‌ها با باد موافق سرنشینان را (آرام آرام به سوی مقصد) حرکت می‌دهند و سرنشینان بدان شادمان می‌گردند، به ناگاه باد سختی ورزیدن می‌گیرد و از هر سو موج به سویشان می‌رود و می‌پندارند که (توسط مرگ از هر سو) احاطه شده‌اند (و راه گزیری نیست. در این وقت) خدا را به فریاد می‌خوانند و طاعت و عبادت و فرمانبرداری و دین را تنها از آن او می‌دانند (چرا که همه کس و همه چیز را بسی ضعیف‌تر و ناتوان‌تر از آن می‌بینند که کاری از دست آنان برآید و از این ورطه رستگارشان نماید.

بدین هنگام عهد می‌کنند که) اگر ما را از این حال برهانی، از زمره‌ی سپاسگزاران خواهیم بود (و دیگر به کسی و چیزی جز تو روی نمی‌آوریم و هرگز این و آن را به فریاد نمی‌خوانیم و نمی‌پرستیم). اما هنگامی که خدا آنان را نجات می‌دهد، ناگهان به ناحق در زمین شروع به ظلم و فساد می‌کنند (و عهد و پیمان را فراموش می‌نمایند). ای مردم! ظلم و ستمی که مرتکب می‌شوید، و بال و زیان آن متوجه خود شما می‌شود. چند روزی از متاع و لذت دنیا بهره‌مند می‌شوید، پس از آن بازگشت شما به سوی خدا است و آنگاه ما شما را از آن چه انجام می‌داده‌اید آگاه می‌سازیم (و سزای اعمالتان را می‌دهیم)».

اولین سخنی که نخستین فضانورد روسی در سفرش به کره‌ی ماه پس از وحشت از منظره‌ها و ابعاد دهشت‌انگیز و آرزوی بازگشت پیروزمندانه به زمین، بر زبان راند دلیل بر بیدار و هشیار گشتن فطرت پاک ایمان به خدا در قلبش می‌باشد؛ سخن، این بود که علیرغم تربیت غیردینی و فاسدانه‌ای که از زمان کودکی در وی نقش بسته بود، پس از مشاهده‌ی مناظر مذکور در داخل سفینه‌ی فضایی‌اش شروع به پناه جستن و یاری طلبیدن از خداوند نمود.

«سوتیلانا» دختر «استالین» نیز در خاطرات خویش چنین می‌گوید: «دلیل حقیقی ترک نمودن وطن و فرزندانم، تنها دین (خدا) می‌باشد».

وی خاطرنشان می‌کند که در خانواده‌ای بی‌دین نشو و نما کرده که نه هیچ کس از افراد آن، خدا را می‌شناسد و نه عمداً یا سهواً یادی از خدا نموده یا سخنی درباره‌ی او بر زبان می‌رانند.

زمانی که به سن رشد و بلوغ رسیدم، بدون هیچ‌گونه عامل خارجی و یا محیطی، در درون خود به شدت احساس نمودم که زندگی خالی از ایمان به خدا، زندگی نیست (بلکه مرگ است) همان‌گونه که بدون ایمان به خدا در هیچ یک از جوامع بشری، عدل و دادگری برقرار نخواهد گشت.

وی بالاخره می‌افزاید که در اعماق درونم چنین احساس می‌کنم که نیاز انسان در ایمان به خدا، همانند نیازش به آب و هواست.

بدین ترتیب ملاحظه می‌کنیم که دختر خونریزترین و بی‌دین‌ترین مرد تاریخ، و رهبر دولتی قدرتمند در روی زمین ـ اتحاد جماهر شوروی سابق ـ ، این‌گونه به ندای اصلی (و حقیقی) فطرتش جواب داده و (جهت تحقق آن)، خانه و کاشانه‌ی الحاد را رها نموده و از آن می‌گریزد؛ خانه‌ای که در آن، از طرف پدرش بر وی اجبار و اکراه می‌شد و از جانب مردم نیز تحت فشار بود تا از ایمان به خدا دست برداشته و کفر ورزد و ماد‌‌ی‌گری و نظام مارکسیستی را بپذیرد؛ بلکه این خانه را ترک نمود تا در سرزمینی سکونت و استقرار یابد که آزادانه و به میل خویش، ایمان به خالق پروردگار را اذعان و مطابق آن عمل نماید.

قرآن کریم نیز در بسیاری از آیات شریفش، این حقیقت فطری را در ایمان به خداا بیان می‌فرماید؛ خداوند عزوجل در آیه‌ی «۱۰» سوره‌ی «ابراهیم» از زبان پیامبران(ع) خطاب به امتشان چنین می‌فرماید:

«پیغمبرانشان بدیشان گفتند: مگر درباره‌ی وجود خدا، آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین، بدون مدل و نمونه‌ی پیشین، شک و تردیدی در میان است؟ ...».

سپس خداوند بیان می‌دارد که ایمان به او و آنچه بر پیامبرانش نازل فرموده، و تسلیم عبودیت در برابرش، امری فطری است که همه‌ی مردم را بر آن سرشته است؛ لذا خداوند پس از آن که به مؤمنان می‌آموزد که چگونه پاسخ مخالفان را بدهند، در آیه‌ی ۱۳۸ سوره‌ی «بقره» می‌فرماید:

«خداوند ما را با آیین توحیدی و ایمان راستین زینت داده است و این رنگ و زینت خدا است و چه کسی از خدا (می‌تواند) زیباتر بیاراید و بپیراید؟ و ما تنها او را می‌پرستیم».

سرانجام خداوند تمام انسان‌های مکلف را این‌گونه در آیه‌ی «۳۰» سوره‌ی «روم» خطاب می‌کند:

«روی خود را خالصانه متوجه آیین حقیقی خدا، (اسلام) کن. این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از خداگرایی به کفرگرایی، و از دینداری به بی‌دینی، و از راست‌روی به کجروی کشاند). این است دین و آیین محکم و استوار. ولیکن اکثر مردم (چنین چیزی را) نمی‌دانند».

بدون شک این فطرت اصیل و عمیق که ریشه در انسانیت انسان‌ها دارد، جز در نهاد کسانی که ملکه‌ی انحراف، شهوترانی و بی‌بند و باری اخلاقی را در وجود خویش پروانیده‌اند، خاموش نمی‌شود و هرگز از بین نمی‌رود.

روشن است که هر کس دانسته با حق مخالفت ورزد و روحیه‌ی مستکبرانه‌ی خویش را با حماقت و سرکشی ارضا نماید و یا افسار شهوات و امیال گستاخانه و بی‌شرمانه‌اش را رها گذاشته و هیچ‌گونه سرزنش درون و عذاب وجدان در خود احساس نکند، انتظاری جز نابودی فطرت پاکش نمی‌رود؛

گاهی آینه‌ی تمام‌نمای فطرت بشری در اثر دود ناشی از آتش شهوات یا برخی از غرایز سرکش نفسانی، یا پرده‌های شک وگمان‌های مادی‌گرایانه، تیره و تاریک گشته و برخی از حقایق ظاهر در هستی، از صفحه‌ی صافش به اختفا می‌روند؛ اینجاست که اقامه‌ی دلایل عقلی و عملی ضرورت پیدا می‌کند. دلایلی که دانشمندان از راه اسباب و وسایل (علمی ـ تجربیشان) بدان‌ها دست یافته‌اند، تا به کمک آنها پرده‌ی تاریک از آینه‌ی فطرت‌ها کنار زده شود. به همین سبب عوارض وارده بر آینه‌ی فطرت را «بیماری‌های حس فطرت» می‌نامیم.

شیخ الاسلام «ابن تیمیه» در بیان این حقیقت که ایمان به خداوند تعالی، در اعماق نفوس بشری ریشه دوانده و رسوخ یافته است، می‌گوید: «ایمان به خدا، امری کاملاً فطری و ضروری است که رسوخ آن در درون انسان، عمیق‌تر و پایدارتر از حقایق بدیهی ریاضی ـ مانند عدد یک نصف عدد دو است ـ می‌باشد».

مهندس «کلودم. هزاوی» طراح مغز الکترونیک و عضو انجمن علمی تحقیقات فضانوردی در شهر «لانجلی فیلد»، در مقاله‌ای زیر عنوان «بزرگترین نوآفرین» می‌گوید[۱]: «در حال حاضر ایمان من به خداوند بر پایه‌ی شناختی شخصی و تجربه‌ای درونی می‌باشد؛ تجربه‌ای که تمام زمینه‌ها و استدلالات فکری در مقابلش ناچیزند. گرچه این نوع از استدلال نمی‌تواند برای کسانی که آن را لمس و تجربه نکرده‌اند، دلیل قانع‌کننده‌ای به شمار آید اما به نسبت افرادی که آن را تجربه (و مزه‌اش را چشیده‌اند)، دارای جایگاهی رفیع و نیرومند می‌باشد. لذا من شخصاً دریافته‌ام که ایمان به خدا، تنها قلعه و دژ محکمی است که روح و روان، در پناهش آرامش و تسکین می‌یابند. و همان‌طور که «اوجستین» می‌گوید: خداوند ما را (از وجود خود) به خاطر خویش آفریده است و روح و روانمان از اضطراب و سرگشتگی نمی‌رهد مگر زمانی که در دامن مهر و رحمتش منزل نماید».

● بخش سوم

احساس فطری در ایمان به خدا امری مشترک میان تمام انسان‌هاست

دکتر «پول کلارنس ابرسولد» عضو انجمن علوم و تحقیقات و فیزیک هسته‌ای و استاد رشته‌ی زیست‌شناسی در واشینگتن، تعبیر خویش را از اتفاق و اشتراک انسان‌ها در فطرت و احساس ایمان بر وجود خدا، در مقاله‌ای با عنوان «دلایل طبیعی بر اثبات وجود خدا» به شرح زیر بیان می‌کند: [۲]

۱) وی ابتدا مقاله‌ی خویش را با نقل سخنی از فیلسوف انگلیسی «فرانسیس بیکن» شروع می‌نماید که گفته است: «این یک فلسفه‌ی ساده و سطحی است که شخص را بر انکار وجود خدا وامی‌دارد، اما درک عمیق و صحیح از فلسفه، شخص را متدین و خداشناس بار می‌آورد».

سپس دکتر «کلارنس» به شرح و تأیید سخن این فیلسوف می‌پردازد.

۲) بعد از آن با توجه به دلیل اشتراک و اتفاق انسان‌ها در احساس ایمان به وجود خدا چنین ادامه می‌دهد: «حقیقت مسلم این است که بشر با وجود شناخت و معرفت و هوش و ذکاوت سرشاری که دارد، هنوز خویشتن را کاملاً نشناخته است؛ افراد بشر علیرغم اختلاف ادیان و نژاد و نوع و ملیتشان، همگی از زمان‌های دور و به طور خود به خودی متوجه این حقیقت شده‌اند که فهم محدود بشر از درک کنه و ماهیت هستی پهناور، عاجز و ناقص می‌باشد، همان‌گونه که از پی بردن به سر حیات و زندگانی و ماهیت حقیقی آن نیز درمانده است.

جامعه‌ی بشری به اتفاق دریافته‌اند که نیرویی بسیار عظیم و سحر‌انگیز همراه با نظام و انسجام سرسام‌آوری در عرصه‌ی هستی وجود دارد که هرگز نمی‌توان آن را ناشی از تصادف کور دانست؛ تصادفی که گهگاهی در میان اشیای غیر زنده به چشم می‌خورد به طوری که ناگهان به حرکت درآمده و بی‌هدف به این طرف و آن طرف می‌روند.

بدون تردید روی آوردن و شور و اشتیاق انسان به تحقیق و بررسی در مورد عقلی برتر و والاتر از عقل خودش، و تدبیری گسترده‌تر و استوارتر از طرح و برنامه‌ریزی‌های خودش جهت حل معمای هستی، در ذات خود می‌تواند دلیلی بر وجود این نیروی برتر و قوی‌تر و تدبیر عالی‌تر به حساب آید که همان قدرت و مدیریت ذات (الله تعالی) می‌باشد.

اگر بخواهیم علل و عوامل درونی که میلیون‌ها انسان هوشیار و فهمیده را به سوی ایمان به خدا فرامی‌خوانند برشماریم، می‌بینیم که آنقدر زیاد و متنوعند که قابل شمارش نمی‌باشند، اما در عین حال، هر کدام به نوبه‌ی خود در اثبات وجود خدا و ایمان به او، دلیل قوی به حساب می‌آیند.

حقیقت و خلاصه‌ی کلام اینکه تفکر درونی و مستقیم همراه با استدلال صحیح و سالم، اندیشه‌ی وجود خدا را در خردمان می‌رویانند.

نویسنده‌: حسن حبنکه‌ی المیدانی

مترجم: محمد سلیمانی

پانوشتها

[۱]- به نقل از کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم»، ص ۹۶.

[۲]- به نقل از کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم»، ص ۴۳.