سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

مجازات خندیدن


مجازات خندیدن

نگاهی به نمایش غلتشن ها نوشته کارلو گلدونی و کارگردانی حمید پورآذری

جدی نگرفتن شباهت نمایش تخت حوضی ما و کمدیا دلارته در ینگه دنیا اولین امتیاز اجرای غلتشن‌‌ها است. به صرف یک نوکر و یک ارباب که در بسیاری از الگوهای کمدی جهان هست و می‌توان اشکال گوناگون آن را دید، فرض شباهت میان این دو شکل متفاوت و یک کاسه کرد آن و سپس به این نتیجه رسیدن که حال وقت آزمون نمایش تخت حوضی با معیارهای تئاترغرب و پختن آشی هفت رنگ است، ما را به مرحله ناگوار می‌رساند که چرا باید آنچه خود داریم ز بیگانه تمنا کنیم. عجالتا در زمینه تئاتر باید تمنا کنیم تا بعد که عمری از تئاتر ما گذشت بنشینیم و فکر کنیم که حال چه باید بکنیم. در اجرای غلتشن‌ها این خطا در بسیاری از وجوه شیوه اجرایی این نمایش صورت نگرفته و گواه مهم‌تر ما، در جهت اثبات این ادعا، همان یادداشت کارگردان در بروشور است. حال آنچه می‌ماند و به نوعی نقطه ثقل نقد هم هست، اجرای پورآذری از متنی است که در دوران مهمی از تاریخ اروپا نوشته شده و به اجرا در آمده است؛ قرنی که گلدونی در آن می‌نویسد سرآغاز شیوع ویروس دغدغه اجتماعی میان نویسندگان و هنرمندان است. نویسندگانی که در این دوران می‌نویسند، تلاش می‌کنند در میان آثار خود به مسائلی که به تازگی در جامعه آنها شکل گرفته و رفته رفته به معضلات و مشکلات تبدیل شده، نگاهی دقیق یا دست کم نیم‌نگاهی گذرا داشته باشند. «زن» و «آزادی و استقلال او» دو نکته مهم آن دوران ایتالیا و برخی کشورهای دیگر اروپا است. سرشت تیپ‌های نمایشنامه کمدی گلدونی که ماحصل آمیختگی کمدیا دلارته و مسائل اجتماعی و روزمره مردم آن روزگار است، به سر راست‌ترین شکل ممکن قابل توصیف بوده و می‌توان با ساده‌ترین کلمات آنها را در نظر آورد. البته سادگی تیپ‌ها و آشنایی پیشاپیش مخاطب با آنها، ویژگی همه کمدی‌های کلاسیک است. در این نمایشنامه سه سنخ زن می‌بینیم:

۱) زنان خانه‌داری که مطیع شوهر خود هستند و در جهان کمیک اثر از او می‌ترسند

۲) زن‌سرکشی که بر شوهر خود تسلط دارد و معادله سنخ قبلی در زندگی او معکوس است.

۳) دختر جوانی که ارزش‌ها و علایق او با تمایلات اخلاقی خانواده‌ در تضاد است. با توجه به این فرض که همیشه کمدی‌نویسان برای نزدیک کردن مخاطب با اثر خود از تیپ‌های دم‌دست و موجود در جامعه بهره‌می‌گیرند، اثبات وجود این سه سنخ در جامعه آن روز ایتالیا نیازی به قول و رای یک مورخ ندارد. گلدونی همان که در جامعه خود دیده تصویر کرده است، زیرا اساس کمدی‌های مردمی استفاده از تیپ‌هایی است که ما به ازای عینی در جامعه دارند. حال اینکه چرا این سه سنخ را می‌توانیم به زندگی شهری در ایران امروز هم تعمیم دهیم، خود بحث دیگری است که متاسفانه در این مقال نمی‌گنجد و نمی‌توان بی‌تفاوت از سر آن گذشت. (ذکر این نکته ضروری است که فضلای روزگار ما همیشه برای فرار از توضیح از عبارت «در این مقال نمی‌گنجد» استفاده می‌کنند. اما از بد حادثه این‌بار نمی‌توان از سر موضوع پرید) چون موفقیت اجرای این نمایش در خنداندن مخاطب خود بی‌ارتباط با این شباهت نیست. شباهت نوع زن‌های این نمایش با دوره‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم و ما به ازای عینی داشتن این شخصیت‌ها با توجه به زمانی که در آن نوشته شده، چیزی نیست که بتوان از آن عقب‌ماندگی فرهنگی و «چرا غرب پیش رفت و ایران عقب افتاد» بیرون کشید. بی‌تعارف این شباهت میان حال حاضر ما و دوران‌گذار اروپا و به خصوص ایتالیا تا حدودی انکار‌ناپذیر است. دورانی که ما در حال گذر از آن هستیم، دورانی است که گذشتن از آن کاملا جبری است. پس اگر گذشتیم برای خود دسته گل نفرستیم.

چون به هر حال، چه بخواهیم و چه نخواهیم، دیر یا زود می‌گذریم. اما این نمایش برای ما کمی عقب‌تر از وضعیت فی‌الحال ماست. به قول هانری برگسون کمدی همیشه نظر ما را به قوانین انعطاف‌ناپذیر خود معطوف می‌کند، حال اگر کسی با جامعه همراه نشد، مجازات او خنده است. حال می‌بینیم که جامعه توانایی پذیرش چنین نگاه انعطاف‌ناپذیری را به شخصیتی به نام زن ندارد، پس آنکه با زن مثل ابزار یا زندانی خود رفتار می‌کند با خنده مجازات خواهد شد. پس دیدید که ما آنقدرها که می‌گویند عقب‌مانده نیستیم. البته در این زمینه باید از برگسون تشکر کنیم که با نظریه پرداختن درباره کمدی ما را در این تحلیل یاری کرد، اگر نه هیچ دستاویزی برای گریز از این کارزار نداشتیم. (روحش شاد) این اولین به اصطلاح «نکته» درباره دلیل خندیدن ما به این نمایش است. اگر به اجرای این نمایش و تیپ‌های آن دقت کنیم می‌فهمیم که شخصیت‌های مرد آن از زنان کمیک‌تر هستند. این دومین «نکته» است که باز هم باید در این مقال جایی برای آن پیدا کرد. کمدین‌های مرد در ایران، نسبت به کمدین‌های زن موفق‌تر هستند. البته در کمدی موفق‌تر هستند. اگر این بحث را بیش از حد لزوم در این مقال بگنجانیم، بحث اول ما که با همکاری استاد برگسون طرح شد با تناقضی بغرنج مواجه خواهد شد.

البته نگارنده را از این تناقضات باکی نیست و برای ابتر نماندن «نکته» خود ناچار است که بگوید: زنان در ایران به اندازه مردان توانایی بروز حرکات فیزیکی ندارند و تربیت سنتی ما ایجاب می‌کند که زن همیشه متانت خود را در حرکات حفظ کند و از انجام اعمال زمخت و اغراق‌آمیز بپرهیزد. این تربیت ماست. پس بازیگر زن ایرانی تحت این تربیت بزرگ می‌شود و وقتی در یک نقش کمدی که نیاز به حرکات اغراق‌آمیز، زمخت و رها دارد ظاهر شده و به بازی خود در موقعیت نمایشی مشغول می‌شود، همواره تحت آن تربیت، ناخودآگاه از انجام حرکات آزادانه در رفتار خود پرهیز می‌کند و چون فیزیک بازیگر با این حرکات و اعمال بیگانه است و به نوعی در آن جا نگرفته کمی تصنعی و البته با صرف انرژی بیش از حد به چشم می‌خورد. پس نمی‌توانیم روی صحنه بدون تمرینات بلند و طاقت‌فرسا، بازیگر زنی را برای کمدی آماده کنیم، البته هر قاعده‌ای استثنا هم دارد، بسیاری از بازیگران زن توانایی رهاشدگی در رفتار روزمره نقش خود را با توجه به نمایشنامه دارند و بدون شک آنها کمدین‌های‌ موفقی هستند. بازیگران نمایش پورآذری از هر دو نمونه است. بگذریم. آخرین نکته‌ای که باید پیش از اتمام این ستون چاق نوشت این است که در این اجرا کمتر با لودگی‌هایی از جنس مهران مدیری روبه‌رو هستیم. هر چند که اصرار این گروه برای خنده بر لب تماشاگر آوردن از سریال این کارگردان تلویزیون بیشتر است. صحنه‌‌ای مانند آن لحظه که هدایت هاشمی می‌گوید: «خانه من امن است و هیچ کس به آن نمی‌آید» و پس از این جمله هدایت هاشمی حدود ۲۰ بازیگر در جای جای صحنه تردد می‌کنند، نشان از بینش کارگردان در خلق کمدی‌های هرج و مرج‌طلبانه‌ است. این لحظات و چند لحظه دیگر به خوبی گواه این مدعا است. کدام مدعا؟! آن مدعایی که به شوخی از بینش این کارگردان گفتم؟! شاید. اما گاهی برای کمدی‌های هرج و مرج‌طلبانه نیاز است که کمی به منطق و تعقل استراحت داد و نگران نبود چون به زودی جامعه هر اشتباهی را با خنده مجازات خواهد کرد. پس اگر می‌خندیدم، شاید خود گوییم خود خندیم.

علی قلی‌پور