پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

وارثان حقیقی انقلاب اسلامی


وارثان حقیقی انقلاب اسلامی

ضرورت پاسداشت ارزش های دفاع مقدس در ایران اسلامی

دوباره دفتر مهربانی ها و ایثارگری ها و «ما شدن» گشوده می شود که از یاد نبریم که نباید از یاد ببریم. آیا این دفتر نوشته شده و تمام شده است و یا هنوز هم می توان صفحاتی را نوشت و به مجموع اوراق پربارش اضافه کرد؟ آیا ضروری نیست که صفحات گذشته را مرور کرده و از نو تکرار کنیم؟

چه بسیار افراد که خیال می کنند آدم های جنگ از جنس امروز نبوده و دست نیافتنی و فرشته خصال بوده اند! چه اشتباه بزرگی ست که بپذیریم آن صفحات طلایی توسط آدم های غیرزمینی نوشته شد و ورق خورد و به پایان رسید.

شاید شکل جهاد و ماهیت سنگرها تغییر کرده باشد، اما حقایق، اخلاق ایثارگری، خلوص نیت، از «من» گذشتن و به «ما» رسیدن، عشق و شیدایی، نه ماهیتش تغییر کرده و نه به پایان رسیده است. حقایق دفاع مقدس، حماسه بچه های خرمشهر، سوسنگرد، دوکوهه، سرپل ذهاب و... هنوز در ذهن تاریخ نفس می کشد و حتی همین ایثارگری هاست که به تاریخ آبرو می بخشد. و تو ای نسل سومی و چهارمی انقلاب، پوتین های جهاد را به پا کن و این بار هم حقیقت را خوب ببین و هم در مسیر شکوفایی انقلاب به کاروان رزمندگان اسلام بپیوند.

به خاطر این که من هم مثل دیگران به نوشتن چند جمله بسنده کردم و در طول یکسال گذشته حتی یک بار هم احوال پرس او و خانواده اش نشدم، خودم را نمی بخشم! دیروز که زنگ زدم تا به رسم هر سال شنونده صحبت های او برای گزارش دفاع مقدس باشم، صدایی از آن سوی خط گفت: «از این جا رفته اند. هیچ شماره ای هم از آنها نداریم!» چیزی در دلم فرو ریخت. انگار که درد نگاهی بزرگ بر گلویم چنگ انداخته باشد. منصور بیل محمدی جانباز ۴۱ ساله ساکن کرج آخرین بار که دیدمش زیر ماسک اکسیژن بریده بریده گفت: «۱۴ سالگی که جبهه رفتم، برای امام(ره) و انقلاب بود، حالا هم اگر چه فراموش شده ایم، اما هنوز هم نه تنها داعیه سهم خواهی ندارم، بلکه احساس می کنم بیشتر از این ها بدهکار انقلاب هستم.» پسرش می گفت: «کپسول اکسیژن که تمام شود، من و مادرم سراسیمه به بنیاد می رویم، اگر همان روز داشته باشند، کپسول را تعویض می کنند، وگرنه باید با وخامت حال پدرم یک روز دیگر صبر کنیم.» وی در حالی که بغض گلویش را فرو می خورد، گفت: «نصف شب که حالش وخیم می شود، پدرم را کول می کنم و تا پایین پله های منزل استیجاری مان انتقالش می دهم. یک پتو جلوی در کوچه پهن می کنیم و روی پتو دراز می کشد و منتظر آژانس می مانیم. بعضی وقت ها هم آژانسی ها که از حال پدرم باخبرند، اصلا نمی آیند. می گویند: «اگر در راه بمیرد، گردن ماست!»

بیل محمدی که جانباز شیمیایی است، تازه این سال ها عوارض شدیدش را دچار شده و در گذشته علائم جانبازی اش خیلی مختصر بوده است. جانبازان شیمیایی اکثرا با همین مشکل روبرو هستند. هر چند در گذشته عوارض به این شدت دامن گیرشان نبوده، ولی هر سال که می گذرد، شدت صدمات بدنی شان بیشتر می شود و آنها با همان درصد اولیه جانبازی و یا اصلا بدون تأیید جانبازی روزگار می گذرانند.

می گفت که یک پهلوان

● باید تو صحنه باشد!

در عرفان یک اصلی داریم به عنوان مرگ ارادی! جایی که سالک از خودش می گذرد. چشمش را به جهان می بندد و همه چیزش خدا می شود. دکتر شریعتی می گوید: «برایت دعا می کنم تا خدا از تو بگیرد هر آن چه خدا را از تو می گیرد.» سعید طوقانی در ۱۲ سالگی یک پهلوان باستانی کار بود. همه کشور اسمش را شنیده بودند. اگر چه ساکن تهران بوده، ولی عکسش را در شهرهای دزفول و اندیمشک به در و دیوار مغازه ها زده بودند. شهرت سایه به سایه اش قدم می زد. اما به ناگاه در این نوجوان ۱۲ ساله همه خواسته ها و خواستن ها درهم شکست و یک شبه به مقام نخواستن رسید. چگونه می شود که تحولی شگرف یک نوجوان ۱۲ ساله را به مرحله گذشتن از همه چیز حتی ایثار جان خود می رساند؟

مهدی طوقانی سی ساله دانشجوی رشته عرفان در مقطع کارشناسی ارشد و برادر شهید می گوید: «وقتی یک نوجوان به سن بلوغ می رسد، می خواهد غرورش را شکل بدهد و اثبات کند که من هستم. اما سعید وقتی با اشتیاق وصف ناپذیری به جبهه رفت، حتی حاضر نبود به همرزمانش بگوید من بسیجی هستم. در مورد رتبه ها و مقام ورزشی اش و آن چه که بود، هیچ نمی گفت، فقط عمل می کرد. سعید ورزش را به پشت جبهه برد. با چند تن از بچه های گردان میثم در دو کوهه که دغدغه ورزش داشتند، یک زمین خاکی به عنوان گود دست و پا کردند و برای بالا بردن روحیه رزمندگان تمرینات ورزش باستانی را همان جا انجام می دادند.»

برادر شهید در پاسخ به این سؤال که چطور یک نوجوان ۱۲ ساله به این سطح از درک حقیقت رسید؟ می گوید: «سعید ورزشکار سرشناسی بود. نشریه تاج سابق عکسش را به صورت تمام رنگی روی جلد کار کرده بود. سال ۵۷ وقتی درگیری های انقلاب به اوج می رسد، او هم به نشانه اعتراض از ورزش کناره گرفت. تا این که در سال ۵۸ بعد از پیروزی انقلاب با یک گروه از ورزشکاران به دیدار امام(ره) رفت. عکسی هم با امام(ره) داشت که به صورت معصومانه ای روبروی مرشدش دوزانو نشسته بود. این عکس را خیلی دوست داشت. بعد از دیدار نزدیک با امام(ره) سعید دیگر آن سعید گذشته نبود. خیلی بزرگ شد! اثر یک نگاه با دل او چه کرد؟!»

وی ادامه می دهد: «سعید می توانست بماند، مدال و کاپ بگیرد، شهرتش را افزایش دهد، اما مثل شهید فهمیده که همسن هم بودند، با دستکاری شناسنامه اش روانه جبهه شد. اگر بود، واقعا آینده روشنی داشت. الان همه همسن و سالان و هم باشگاهی هایش برای خودشان کاره ای شده اند، اما سعید بعد از دیدن امام(ره) زمینی نبود!»

برادر شهید طوقانی ابیاتی را که توسط استاد رحیم چهره خند سروده شده این گونه زمزمه می کند:

«روزی که دریای عشق سرکش و طوفانیه/ پهلوون قصه مون سعید طوقانیه

ورزش زورخونه ای یه ورزش رزمیه/ این که می گن یا علی یه ارزش رزمیه

می گفت که یه پهلوون باید تو صحنه باشه/ میون خون و آتیش دشمن فتنه باشه

به ما چه که خیلی آ کنار گود می مونن/ از تموم غزل ها الفرارو می خونن

به ما چه که خیلی آ کنار گود نشستن/ همه پهلوونا تو گود جبهه هستن»

● هوشیار باشید و دشمن شناسی کنید

در این برهه زمانی که برخی افراد قدرت طلب در پی بازی های قدرت سعی دارند به آرزوهای اصحاب استکبار لبخند زده و با نادیده گرفتن آرمان و هدف انقلاب برای خودشان اسباب قدرت را فراهم سازند، بیش از هر زمان دیگری لازم است که جوانان متعهد و انقلابی به پشتوانه تاریخ طلایی دفاع مقدس و حقیقت زیستن رادمردانی که جز به آزادی و آبادانی کشور نمی اندیشیدند، به ساختن فردای بهتر و تحقق چشم انداز بیست ساله کشور همت گمارند.

سیدعلی حسنی مدرس دانشگاه و دبیر علمی گروه بسیج اساتید وزارت آموزش و پرورش که خود جانباز جنگ تحمیلی است، خطاب به فرزندان این مرزوبوم می گوید: «این حقیر به عنوان یک جانباز به جا مانده از کاروان شهدا با شما سخن می گویم. انقلاب شکوهمند اسلامی با کسب پیروزی بر ابرقدرت ها نگرانی قدرت های توخالی و پوشالی امپریالیسم را از فراگیر شدن اسلام عزیز تشدید کرد. به ویژه زمانی که فهمیدند با ترور فیزیکی و سیاسی، کودتای نظامی، پرورش منافقان کوردل، هرگز نمی توانند سد راه انقلاب شوند. نهضت انقلاب اسلامی با شهادت شهدای موتلفه، ۷۲ تن، شهید رجایی، باهنر، شهدای محراب و جمعی از سرداران وفادار به اسلام و قرآن همت ها، باکری ها، چمران ها و... نه تنها افول نکرد، بلکه به اوج خود رسید. سرانجام کشتی انقلاب بر پیکره اقیانوس جهان همچنان به پیش می رود. آری، فرزندانم! اینک زمان آن رسیده که از رفتار و آداب جوانمردان انقلاب تأثیر و الگو بگیرید که چگونه جوانان ما در مقابله با هجوم سیاسی، نظامی و فرهنگی ابرقدرت ها، آنها را به سر تسلیم فرود بیاورند؟ عجب آن که نوکر سرسپرده امپریالیسم جهانی یعنی صدام فریب خورده ملحد نیز در مقابل رشادت های جوانانی چون شما به زانو درآمد. اگرچه اکثر دلاورمردان دفاع مقدس شهید شده اند و در بین ما نیستند و بعضا به قله رفیع ایثارگری و جانبازی نائل آمده اند، ولی در سخت ترین شرایط آهنگ عزم در عرصه سیاسی، نظامی و مهمتر از همه فرهنگی را داشتند. سزاوار است که شما جوانان عزیز نیز به عنوان پیش قراولان آینده ایران اسلامی دشمن شناسی کنید. هم از افکار ایثارگران الگو بگیرید و هم شرایط فعلی را آسیب شناسی کنید تا از منظر فرصت ها و تهدیدها به راه های جدیدی رسیده و با وحدت و یکپارچگی کشور را از آفت ها و تهاجمات حفظ کنید.»

حسنی با اشاره به این که تنها به وقت مناسبت ها از دفاع مقدس و مردان آن گفتن دل هر ایثارگری را به درد می آورد، می گوید: «باید همه روزها روایتگر حقایق و ارزش های دفاع مقدس باشد. این که مسئولین دانشگاه ها ۲ واحد درسی دفاع مقدس را به مجموع دروس اختیاری دانشجویان اضافه کرده اند، خوب است، ولی تنها به چنین حرکت هایی بسنده نکنیم.»

وی در ادامه می گوید: «نقل است که پیامبر(ص) از اصحاب پرسید: اگر به شما بگویم پشت این تپه ها دشمن به کمین نشسته، بی آنکه دیده باشید، حرف مرا قبول می کنید؟ همه پاسخ دادند: آری. اما همین که پیامبر(ص) از دنیا رفت، عده ای راه تفکرات التقاطی و کج روی ها را درپیش گرفتند. مسئولان بدانند روشنگری حقایق انقلاب نوعی شفاف سازی برای نسل جوان کشور است و این یک امر ضروری است و نباید به برخی روزهای سال محدودش کنیم. ضمنا به جوانان آگاهی دهیم که اطاعت از ولایت فقیه در جامعه اسلامی تنها ریسمان نجات و اتحاد است. باید با عمل به فرامین مقام معظم رهبری و عشق به اسلام، در سایه هوشیاری جوانان کشور را از چنگ استکبار محفوظ نگه داریم.»

● بر سر جانبازان منت نگذارید!

علی نادری در باغ شاهی از اصفهان ۴۲ سال دارد. وی علاوه بر جانباز شیمیایی، جانباز قطع نخاع و ویلچرنشین نیز هست. وی ۱۴ ساله بوده که در کاروان رزمندگان اسلام روانه جبهه های جنگ تحمیلی می شود. الآن هم سنگربان انقلاب در عرصه ورزش قهرمانی است.

قهرمان پارالمپیک ۲۰۰۴ و دارنده مدال طلای دوومیدانی در رشته پرتاب می گوید: «خیال نکنید پشت پنجره آسایشگاه، غم پاهای از دست داده ام را می خورم، من تا آخرین لحظه برای به اهتزاز درآوردن پرچم ایران تلاش می کنم. الآن هم تمرینات را به همراه اردوی تیم ملی دنبال می کنم تا برای مسابقات آبان ماه هند آماده شوم.»

وی به گوشه ای از سختی های گذشته و امروز اشاره کرده و می گوید:

«یک زمانی آخر هر ماه مجبور بودم برای گرفتن حقوق به بانک مراجعه کنم. هنوز عابربانک ها راه اندازی نشده بودند. مردم روبروی بانک در صف انتظار بودند، من هم که پای در صف ایستادن نداشتم. آن قدر در گرمای هوا توی ماشین منتظر می ماندم تا کارمند بانک حقوقم را می آورد. یکبار که کارمند بانک دیر کرده بود، شروع به بوق زدن کردم. رئیس بانک با عصبانیت گفت: به ما چه که جبهه رفته و جانباز است!»

در باغ شاهی پس از مکث کوتاهی می گوید: «در کوچه و خیابان هم که تردد می کنیم، کمتر پیش می آید امکانات شهری با وضعیت معلولین و جانبازان همخوانی داشته باشد. دوست جانبازم که در والفجر ۵ از ناحیه کتف ترکش خورده بود، دستش را به کل از دست داد. قبل از جبهه نجاری می کرد. پس از مجروحیت طی جراحی عصب دستش را به کل قطع کردند و در دستش میله گذاشتند. با این دست چه می توانست بکند؟ چون ظاهر دستش سالم بود کمترین درصد جانبازی را گرفت و با کمک های این و آن زندگی اش را می گذراند. هرگز جانبازی را ندیده ام که به فکر سهم خواهی از انقلاب باشد، ما فقط حق زندگی داریم. اتفاقا به مردم و انقلاب بدهکاریم البته نباید کسی سر جانبازان منت بگذارد.»

وی می گوید: «ما در عشق سوختیم، لااقل شما وارثان عشق به انقلاب باشید.»

● شرمندگی از این همه فراموشی و خودخواهی!

فصل، فصل برخاستن است. مگر عده ای مدعی نیستند که داستان دفاع مقدس را تا آخر خوانده اند. آقایان! مدعیان و وارثان ارزش ها چگونه است که از ریشه های خود دور افتادید و در فصلی که باید فصل به ثمر رساندن میوه های ایثارگری و جانفشانی باشد، در پی بازی قدرت به فکر اثبات منیت خویش و به قدرت رسیدن فردی شدید؟ به خدا که به بازی گرفتن نسل جوان بزرگترین گناه نابخشودنی شما بود. سنگر سبز که باید می رفت تا در به ثمر رساندن هزاران پروژه عمرانی برخاسته از ذهن جوان ایرانی طراوتی دوباره بگیرد، به یکباره سبزی اش در دعواهای قدرت و لجبازی های بچه گانه معنا شد. چه دردناک بود که حتی از وضعیت همسران شهید نیز برای اثبات کارنامه به ظاهر درخشانتان سوءاستفاده کردید و بر یک عمر صبورانه زیستن و زینب وار عمل کردنشان علامت سؤال گذاشتید. شرمندگی از این همه فراموشی و خودخواهی!

گوشه به گوشه خاطرات و حقایق دفاع مقدس حتی با گذشت سالیان سال جذاب و بکر است. چگونه می شود قصه مردان طلائیه، دوکوهه، خرمشهر، جزیره مجنون و... تکراری و غبار گرفته به نظر برسد! شاید این ما هستیم که در بستر روزمرگی ها هر روز درست مثل دیروز تکرار می شویم و گوش و چشممان را به روی حقایق بسته ایم.

از اصل شروع کنیم. یک جوان تا با چشم خود نبیند نمی تواند به چنان سطح آگاهی برسد که حقایق را ملکه ذهن کرده و دستخوش تحول شود. اصل این است که جوان را در کنار ایثارگران قرارداده تا رو در رو عین حقیقت را بشنود. تا به حال فکر کرده اید که چرا کتاب «دا» در کمتر از چند ماه به چاپ چندم رسید؟ چون عین حقیقت بود، کم نبود، زیاد هم نبود. در انتقال ارزش هاو حقایق

دفاع مقدس لازم نیست از زرق و برق ها و رنگ و لعاب ها استفاده کنیم. همین که در خاطره ای عنوان می شود، فلان فرمانده در دل تاریکی شب کفش رزمندگان را واکس می زد و جوراب هایشان را می شست، غیرمستقیم بزرگترین حقیقت را انتقال داده ایم. حقایق دفاع مقدس زاده خلوص و صداقتند پس ما هم صادقانه روایت کنیم.

آنچنان باید روایت کرد که در این برهه حساس از تاریخ انقلاب بیشترین تأثیرگذاری را بر ذهن جوان داشته باشیم و از او یک شخصیت متعهد و آگاه به امور خلق کنیم.

دیگر زمان آن رسیده که همه کارهای تبلیغاتی و فرهنگی گذشته را که انتقال دهنده ارزش ها بوده اند، به عنوان ابزار همچنان و قوی تر مورد استفاده قرارداده و در عین حال آنچه را که روایتگرش بوده ایم، در عمل محقق کنیم.

تا زمانی که روایت صادقانه همراه با عمل مخلصانه توأمان پیش روی جوان قرار نگیرد، اتفاق خاصی نمی افتد و چرخه انتقال ارزش ها نواقصش برطرف نخواهد شد.

برای مثال حضور راویان آگاه و کسانی که خود در عرصه دفاع مقدس نقش های پررنگی ایفا کرده اند، در کاروان های دانشجویی و دانش آموزی بازدید از مناطق جنگی یک ضرورت است. هنوز هم الگوسازی از زندگی شهدا را آنچنان که انتظار می رود پیگیر نبوده ایم.

کدام کتاب قوی داستانی و یا حتی خاطره نویسی از زندگی شهدای دانش آموز و یا زنان دفاع مقدس نوشته شده است؟

به جای گنجاندن ۲واحد درسی به نام دفاع مقدس که تنها به بحث تئوری جنگ اختصاص پیدا می کند، می شود این هزینه به کارگاه پرسش و پاسخ درباره حقایق جنگ در همه دانشگاه ها با فاصله زمانی هر چند ماه یکبار اختصاص پیدا کند.

قصه جنگ هرگز تکراری و غبار گرفته نمی شود، شاید زبان روایتی ما نیازمند نوعی تحول و نوآوری است. افسوس که در فضای تعلیم و تربیت این فکر کهنه و پوسیده در ذهنیتمان پا برجاست که همه چیز را طی یک بسته آموزشی و سیستم کتاب و نمره انتقال دهیم. هر معلم و استاد دانشگاهی می تواند با عملکرد خود حتی در کلاس ریاضی، شیمی و فیزیک نیز روایتگر حقایق و ارزش ها باشد. فقط کتاب دفاع مقدس و زنگ دفاع مقدس مخصوص صحبت کردن از ریشه هایمان نیست.

● با عملکرد انقلابی روایتگری صادق باشیم

حسین قدیانی ۴۷ساله که در ۱۳سالگی رزمنده جبهه کردستان بوده، تمایل چندانی به عنوان کردن نامش و یا سوابق ایثارگری اش ندارد، اما به هر جهت مسئولیت گفتن برای نسل جوان نیز برعهده او و همرزمانش است.

وی معتقد است که جبهه کردستان شرایط خاص و متفاوتی از جبهه جنوب داشته و از همین سنگرهای کردستان بزرگترین فرماندهان جنگ تربیت شده اند.

این ایثارگر توضیح می دهد: «در جنوب بیشتر یک جنگ رزمی برقرار بود، در حالی که کردستان میدان شناخت دوست از دشمن بود. افراد باید به آنچنان سطح آگاهی و درکی می رسیدند که تشخیص می دادند در کنارشان چه کسانی خودی و چه کسانی غیرخودی هستند. در کردستان جنگ فرهنگی، اعتقادی و فیزیکی توأمان برقرار بود، لذا کسانی موفق میدان بودند که می توانستند فرهنگ ناب اسلام را متبلور کنند. شهیدان بروجردی، ناصر کاظمی، همت، متوسلیان و... همگی از همین بستر برخاستند.»

وی در پاسخ به این سؤال که در شرایط حساس فعلی حقایق و ارزش ها را چطور بر نسل جوان انتقال دهیم که آنها هم در تشخیص راه درست دچار ابهام و اشکال نشوند؟ می گوید: «برای فرهنگ دفاع مقدس سه پارامتر مورد بحث است: اول این که عقبه تئوریک فرهنگ دفاع مقدس دینی و ملی بود. دوم این که فضای خطوط جبهه محلی برای آزمون ادعاها قرارگرفت. در جبهه همه مدعیان اخلاص، بسیجی بودن و آرمان های بزرگ مورد آزمون قرار می گرفتند. کسی نمی توانست چیزی را به دروغ ادعا کند. سوم این که عناصر مجری این فرهنگ به نقش خود باور داشتند. یک رزمنده زمانی موفق می شد که به هر آن چه مدعی بود، باور داشت و عمل می کرد.»

قدیانی در ادامه با مقایسه شرایط فعلی وگذشته نواقص انتقال فرهنگ دفاع مقدس را این گونه تبیین می کند: «آیا محیط را برای انتقال ارزش ها فراهم کرده ایم؟

در زمان جنگ از جوان بزرگترین سرمایه وجودی اش- جانش- را می خواستیم، اما حالا از جوانمان انتظار انجام چه کارهایی در چه سطحی را داریم؟

آن زمان فرد صحنه واقعی نبرد را به چشم می دید و خودش را آماده می ساخت، اما متأسفانه امروز قادر نبوده ایم صحنه جنگ نرم را که مقام معظم رهبری نیز به آن تأکید فراوان دارند، پیش روی جوان قرار دهیم.

از سوی دیگر خودسازی باید اتفاق بیافتد تا حماسه شکل بگیرد. اگر خودسازی باشد و محیط را هم فراهم کنیم، یقین بدارید جوانان امروز بسیار متعهدتر و پایه های اعتقادی قوی تری دارند. بچه های رزمنده دهه ۶۰ اقامه نماز را در جبهه آموختند، اما بچه های امروز با چه شور و حرارتی مجالس دعا و شب های احیا را برگزار می کنند.»

وی یکی دیگر از نواقص انتقال ارزش ها را صرفا استفاده از ابزارهای مستقیم نظیر اردوها، روایتگری، شب خاطره و غیره می داند و می گوید: «متأسفانه در انتقال ارزش ها کمتر از ابزارهای غیرمستقیم بهره برده ایم. یک جوان در مسیر تحول ابتدا به بالا دست خود نگاه می کند. رزمنده های جوان به عملکرد فرماندهانشان نگاه می کردند. در شرایط فعلی نیز استادان، مدیران، مسئولان با عملکرد خود که مبتنی بر ارزش ها باشد می توانند به صورت غیرمستقیم بهترین روایتگران دفاع مقدس باشند.»

اگر نیت خالص شود، همه کارها روبراه خواهد شد

وقتی از شهید حاج احمد توسلیان سؤال می کنند: انتهای جنگ را کجا می بینی؟ به افق اشاره می کند. یکی از حقایق دفاع مقدس این بود که رزمندگان آرمان های بزرگی را وارد زندگی شان می کردند. امروز یکی دیگر از نواقص انتقال ارزش های دفاع مقدس در وجود خودمان است و این واقعیت تلخ که آرمان های ما زمینی شده اند. محمد بلوری از اصفهان جانباز شیمیایی که همچنان دچار تنگی نفس ناشی از گاز زرد است، متواضعانه می گوید: «اگر امروز به من لقب جانباز داده اند، این ها همه به برکت انقلاب است. من نه تنها سهمی از انقلاب طلبکار نیستم، بلکه وامدار این مردم و کشورم هستم.»

وی در ادامه می گوید: «آن اوایل که شیمیایی شدم و در استادیوم آزادی بستری بودم، برادر و پسر عمه ام که به دیدارم آمدند، اجازه ملاقات نداشتند. تا سال ها با خارش و سوزش پوست درگیر بودم که در این سال ها بهبود یافته ام و تنها از تنگی نفس رنج می برم. روزی ده، یازده قرص می خورم. آن اوایل وقتی با خواست خودم از محل بستری- استادیوم آزادی- مرخص شدم، یک برگه که وضعیتم را نشان می داد در دست داشتم، اما هیچ گاه به صورت رسمی برای اثبات جانبازی ام به ارگانی مراجعه نکردم. ما در معرض آزمایشات سختی قرار داشتیم، می خواستیم با خلوص نیت سربلند باشیم.

اگر نیت خالص شود، همه کارها روبراه خواهد شد.»

● تلاش برای بالا بردن درک مخاطبان

علی فدایی یکی دیگر از جانبازان شیمیایی اصفهان به دلیل التهاب ریه ناشی از استنشاق گازهای سمی مجبور به ترک حرفه اصلی اش نجاری شده و در طول این سال ها هرگز برای گرفتن درصد جانبازی مراجعه نکرده است.

وی پیرامون نحوه انتقال ارزش ها می گوید: «باید سعی کنیم در فضایی صمیمانه یک ارتباط عاطفی بین نسل جنگ و نسل سومی و چهارمی ها برقرار کنیم.

وقتی جوان از زبان یکی از مردان دفاع مقدس می شنود که فرمانده لشکر در تاریکی شب کفش بچه ها را تمیز می کرده، ناخودآگاه متوجه می شود که شکستن منیت ها و خلوص نیت کلید هر پیروزی است.»

این جانباز جنگ تحمیلی در ادامه می گوید: «شاید اشتباه بوده که خاطرات دفاع مقدس را با زبانی سطحی بازگو کرده ایم تا همه درکش کنند. چرا تلاش نکردیم که فهم و درک شنونده هایمان را به طور غیرمستقیم بالا ببریم. وقتی با صمیمیت و خالصانه هر آن چه که اتفاق افتاده را بدون کم و کاستی و یا بزرگنمایی انتقال بدهیم، شنونده به تحلیل و نتیجه گیری دلخواه خواهد رسید. نباید اصل حقایق را رقیق تر یا غلیظ تر کرد.»

● چالش های پیش روی انتقال ارزش ها

صادق سلیمی بنی دکترای علوم سیاسی و جانباز جنگ تحمیلی با ورق زدن دفتر تاریخ جنگ می گوید: «زمانی که خرمشهر اشغال شده بود، صدام بر دروازه های خرمشهر ایستاد و در حالی که خودش را سردار قادسیه می خواند، مصاحبه اش را به این عنوان که دو روز دیگر در تهران تکمیلش می کند، نیمه تمام گذاشت!

اما رزمندگان اسلام با مقاومت و رشادت های خود حتی یک وجب از خاک ایران اسلامی را واگذار نکردند.»

این استاد دانشگاه با تأکید بر این که برای انتقال حقایق ناگزیریم بین نسل امروز و نسل جنگ ارتباط عاطفی و صمیمانه برقرار کنیم، می گوید: «باید ادبیات گفتاری نسل دفاع مقدس با نسل امروز همگون و همسان باشد. مشوق حضور جوانان در فضای بسیج باشیم تا با تفکر انقلابی رشد کنند. مکانیسم انتقال فرهنگ دفاع مقدس باید با بهره گیری از فناوری اطلاعاتی روز کارآمد شود. یکی از حرکت ها این است که نواقص راهیان نور را مرتفع ساخته و بر نکات قوت آن بیفزائیم. توسط اندیشمندان، پژوهشگران، محققان و نظریه پردازان نسل دفاع مقدس که تعدادشان هم کم نیست، مراکز تحقیقاتی و پروژه های شبهه زدایی از دفاع مقدس را تشکیل دهیم، چون طی سال های اخیر عده ای مغرضانه تلاش می کنند که حقایق جنگ را به گونه ای دیگری بازگو کرده و در ذهن جوانان شبهاتی ایجاد کنند.»

سلیمی بنی به اضافه شدن دو واحد درسی دفاع مقدس به مجموع دروس اختیاری دانشگاه ها اشاره می کند.

از وی که یکی از پیشنهاددهندگان این مصوبه است، می پرسم: «آیا استفاده از چنین شیوه ای به مفهوم استفاده از ابزارهای مستقیم و سطحی نیست؟ وی پاسخ می دهد: «زمانی این گونه خواهد بود که استاد متکلم وحده باشد. شاید بخشی از کلاس به مباحث تئوری اختصاص پیدا کند، اما هدف ما از ایجاد چنین واحدی این بوده که نسل دفاع مقدس برای گفت وگو به دانشگاه دعوت شوند، جلسه پرسش و پاسخ برگزار کنند و حتی با تأمین بودجه دانشجویان را به سفرهای بازدیدی از مناطق جنگی ببریم. حضور راویان باتجربه در بین دانشجویان از ضرورت هاست.»

این استاد دانشگاه به بهره گیری هرچه بیشتر از هنرمندان در عرصه انتقال ارزش های دفاع مقدس تأکید داشته و محصولات هنری مرتبط با جنگ را یکی از ابزارهای غیرمستقیم انتقال حقایق می داند.

گالیا توانگر