جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شعری منتشر نشده‌از دوران‌انقلاب


شعری منتشر نشده‌از دوران‌انقلاب

● دم مزن ملت اگر نفت تو دادم بر باد
سالهای پیروزی انقلاب اسلامی، مرحله تازه ای از شکوفایی فرهنگی و هنری در جامعه ایران گشود که یکی از جلوه های آن، سرودن اشعار و ترانه های زیبا …

دم مزن ملت اگر نفت تو دادم بر باد

سالهای پیروزی انقلاب اسلامی، مرحله تازه ای از شکوفایی فرهنگی و هنری در جامعه ایران گشود که یکی از جلوه های آن، سرودن اشعار و ترانه های زیبا با مضمون سیاسی بود. بسیاری از سرایندگان این اشعار، افرادی بودند که در ایام انقلاب تلاش می کردند بدون آنکه نام و نشان خود را معرفی نمایند، وضعیت جامعه را در دوران شاه و لزوم تغییر در اوضاع به همگان گوشزد کنند.

شعر زیر که "غزلی از زندان" یا "زبان حال یزید زمان (شاه)" نام دارد، یکی از اینگونه اشعار است که به تاسی از غزل خواجه حافظ شیرازی و با امضای فردی زندانی که خود را "بلبلی در قفس" خوانده ، در اردیبهشت ۱۳۵۷ یعنی ۹ ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سروده و به "ملت ایران" تقدیم شده است.

متن کامل این شعر را به صورت دستنویس است و عکاس جام جم آن را در نمایشگاهی که به مناسبت سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در تهران بر پاشده، یافته است، تقدیم می کنیم.

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

بنده کارترم و هر چه کنم آزادم

دم مزن ملت اگر نفت تو که دادم بر باد

زانکه من گر ندهم او بدهد بر بادم

داد و فریاد مکن زانکه مرا باکی نیست

به فلک گر برود داد تو از بیدادم

مملکت از ستم من تو بگو ویران باش

زانکه من شاد در این کاخ ستم آبادم

نیست در لوح دلم جز الف استبداد

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

ایستادم چو اجل بر سر مردم مغرور

دست بر سینه اگر بر در غیر استادم

هر که از حق بزند دم، بکنم بنیادش

گرچه دانم که حق آخر بکند بنیادم

پایه سلطنتم بر سر مردم باشد

پس عجب نیست که از تخت به زیر افتادم

ساغر از خون دل خلق، مدام است مرا

هم ازین باده بود گرچه چنین بر بادم

عاری از مهرم و آری، تو زمن مهر مجوی

آریا مهر اگر نام به خود بنهادم

نسبت من تو به فرعون و به شداد مکن

صد چو فرعونم و جلادتر از شدادم

بر سر مردم بیچاره سوارش کردم

منصب بندگی خویش به هر کس دادم

گرچه خود بنده غیرم با چنین باد دماغ

این عجب بین که من از بینی فیل افتادم

تا شدم حلقه بگوش در سرویس سیا

مستشارست که آید به مبارکبادم

نیست امید هدایت ز خداوند کریم

زانکه هر روز و شب ابلیس کند دلشادم

خاطرم جمع ز خونخواهی ملت باشد

چونکه در وقت خطر ارباب کند ارشادم

لیک هستم نگران باز که ناگاه چنان

گیرد حلقوم که بیرون نشود فریادم

ببر ای پیک حق این شعر ز زندان بیرون

به بیانی برسان ناله استمدادم

تقدیمی از زندان به ملت ایران – اردیبهشت ۱۳۵۷

(بلبلی در قفس)