یکشنبه, ۱۰ تیر, ۱۴۰۳ / 30 June, 2024
مجله ویستا

رستوران ارزانقیمت


رستوران ارزانقیمت

«جانی» ساعت دو از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان‌قیمتی بخورد و راهی شرکت شود. چند رستوران …

«جانی» ساعت دو از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان‌قیمتی بخورد و راهی شرکت شود. چند رستوران گرانقیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود: «ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار.»

«جانی» معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست. گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب‌زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض «جانی» توجهی نکرد که گفت: «ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.» گارسون که رفت «جانی» شانه‌ای بالا انداخت و گفت: «خودشان می‌فهمند که من نخوردم!»

اما «جانی» موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداری است که رفت جلو صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت دلار وسنت.

«جانی» معترض شد: «ولی من هیچ کدام را نخوردم!» و مرد پاسخ داد: «ما آوردیم، می‌خواستید بخورید!»

«جانی» که خودش ختم زرنگ‌های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکهسنتی روی پیشخوان گذاشت و وقتی متصدی اعتراض کرد، گفت: «من مشاوری هستم که بابت یک ساعت مشاوره دلار می‌گیرم.» متصدی گفت: «ولی ما که مشاوره نخواستیم!» و «جانی» پاسخ داد: «من که اینجا بودم، می‌خواستید مشاوره بگیرید!» و سپس به آرامی از آنجا خارج شد.