چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

مارمولک, اخراجی ها و چند داستان دیگر


مارمولک, اخراجی ها و چند داستان دیگر

به تبع بزرگتر شدن و آشنایی بیشتر با اصطلاحات سینمایی, این هنر صنعت وجه جدی تری برای من یافت

به تبع بزرگتر شدن و آشنایی بیشتر با اصطلاحات سینمایی، این هنر- صنعت وجه جدی تری برای من یافت. جشنواره های دهه ۸۰ فیلم فجر نیز به دلیل همین نگاه عمیق تر به آثار سینمایی دارای خاطرات پررنگتری برای من است. تا قبل از ورود به مطبوعات، پاتوق اصلی سینمایی من در ایام جشنواره، سینما بهمن میدان انقلاب بود و خاطرات زیبایی از این حضورها در ذهن من شکل گرفته است که در چند سکانس خدمتتان عرض می کنم.

۱- پایان شب سیه سپید است: اولین خاطره سینمایی دهه هشتادم مربوط است به تماشای "شب های روشن" در ایام جشنواره; این خاطره به یک دلیل برایم ماندگاری بیشتری دارد. در این خاطره عزیزترین فرد زندگیم حضور داشت، کسی که عشق به سینما را در وجودم متبلور کرد و همراهی اش با من در آن روزها و شب های سرد زمستانی قوت قلبی بود اما دیگر در کنارم نیست. اشک های صادقانه اش پس از آن دلگویه سوزناک استاد جوان به رویا هیچگاه از یادم نمی رود زیرا مدتی بعد دیگر در کنارم نبود. چه قدر زود دیر می شود. افسوس!

۲- انفجار سالن در پی رویت یک "مارمولک": هنوز هم به یاد آن خنده ها و قهقهه های بلند مردم می افتم که با تکه کلام های پرستویی به وجد میآمدند. فقط کافی بود پرستویی بالای منبر از سینمای تارانتینو بگوید یا از روش های ارتباط گیری زن و مرد مسلمان فضانورد در سفینه فضایی صحبت کند تا موج جدید خنده فرا رسد. "مارمولک" و آن خنده های سیری ناپذیر که همچنان با دیدارهای مجدد تداعی گر خاطره آن روز سرد زمستانی است برایم ماندگار است.

۳- جناح بندی خنده دار در سالن نمایش دهنده "اخراجی ها۱": فضای سالن پس از اتمام "اخراجی ها ۱" واقعا تماشایی بود. به شخصه با دیدن این صحنه ها یاد آن سکانس درگیری مردم در حین سخنرانی مجید کسرایی در "مکس" می افتم. البته اینجا قواعد گفتمان رعایت شد و کار به درگیری نکشید اما فکرش را بکنید که بر سر یک کمدی جنگی چنان الفاظی رد و بدل شد که خود می تواند بسترساز یک کمدی دو وجهی موقعیت و کلام شود. ببخشید که نمی توانم شفاف تر توضیح دهم فقط در این حد بدانید که جای پلاکاردهای تبلیغاتی سیاسی در چنین محفلی واقعا خالی بود.

۴- حلقه ای که تونل شد: جشنواره بیست و هفتم فیلم فجر با دو اثر به یاد ماندنی "درباره الی" و "بی پولی" در ذهنم ماندگار شد. "درباره الی" شاهکار اصغر فرهادی با دو سکانس بیشترین تاثیر را بر تماشاگران داشت. پس از اتمام فیلم ناخودآگاه در خلال صحبت های چند جوان شنیدم که راجع به همان دو سکانس صحبت می کنند. سکانس اول حلقه ای بود که درون صندوق صدقات انداخته شد و سپس آن تصویر تیره ای که هر لحظه بر ابعادش افزوده شد و به یک تونل بدل گشت. این چند جوان مفهوم صحنه را رهایی و آزادی الی ارزیابی کردند که جهان جدیدی را به روی خود گشوده بود. سکانس دوم نیز لحظه تلخ غرق شدن الی بود که یکی از همین جوانان آن را بهترین تصویر سینمایی زندگیش دانست. اما قصه "بی پولی" هم جالب بود. با این جوانان درباره "بی پولی" همکلام شدم و آنها از صحنه ای گفتند که سیامک انصاری در یک بی قیدی خنده دار درخصوص مناسبات اجتماعی سخن می گفت و ناگاه با یک جمله آن صحبت های پیشینش را وجه جدیدی می بخشید. "زن پلاستیکیش خوبه، نه خرج داره و نه حرف می زنه، هر موقع لازمش داری بادش می کنی و هر موقع نیازی بهش نداری بادش را خالی می کنی".

۵- "تسویه حساب" اهالی رسانه با "زمهریر" بر سر "هیچ": جشنواره عجیب و غریبی بود; سالن اهالی رسانه در برج میلاد کم شورتر از هرسال و به دلیل برخی از حواشی سیاسی و فرهنگی سال ۱۳۸۸ خلوت تر از هر زمان دیگری به نظر می رسید، اما این فضای سرد و به ظاهر آرام روزهای اولیه با چند تکان اساسی شور و حال دوباره ای یافت. درگیری لفظی یکی از اهالی رسانه با تهمینه میلانی در نشست تسویه حساب که حتی تا ستاد خبری جشنواره نیز ادامه یافت و این کارگردان و همسرش را به تاملی چند دقیقه ای در دفتر دبیر جشنواره مجبور کرد از جمله حواشی پر رنگ این دوره بود. البته مناظره داغ و سه جانبه سجادپور، کاهانی و رویین تن در اواخر شب ۷ بهمن و پس از نمایش ویژه هیچ نیز از جمله تصاویر به یاد ماندنی ۲۸ دوره جشنواره بود. اما گل سر سبد حاشیه های این دوره را باید نشست جنجالی زمهریر دانست که با واکنش های هیجانی، احساسی و تا حدودی عصبی گونه اهالی رسانه نسبت به روئین تن دارای ابعادی بغرنج شد و حتی کار را به ایراد الفاظ نامناسب برای چنین فضای فرهنگی کشاند. حسن ختام جشنواره پرحاشیه ۲۸ نیز در راه نیافتن خبرنگاران به سالن اختتامیه خلاصه می شود که به قهر آنها منجر شد.

۶- ورود همگان آزاد: دومین نمایش جشنواره ای "ورود آقایان ممنوع" نصیب سینما بهمن انقلاب شد. از بخت خوب، در روز اول توانستم یکی از بهترین کمدی های سالیان اخیر را ببینم. جو سالن در لحظه های حضور رضا عطاران کاملا دگرگون می شد اما هیچگاه آن خنده های بلند مردم پس از دیدن چهره آسایش در سکانس ابتدایی این فیلم را از یاد نمی برم. لحظه ای که عطاران در کلاس با بچه ها صحبت می کند، لحظه ای که از هول، کیک یزدی را با کاغذ می خورد، سکانس های اردو و بازی والیبال و ... از لحظاتی بود که سینما بهمن از موج انفجار خنده های مخاطب صحنه هایی تاریخی را به خود دید.

نویسنده : نیما بهدادی مهر