یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عنصر خیال در آفرینش های هنری


عنصر خیال در آفرینش های هنری

انسان دارای احساس ,عقل و روح است كه هر كدام از این نیروها دارای نیاز های خاص خودشان هستند لذا ما هم باید با آنها با زبان نیازشان ارتباط بر قرار كنیم و به آن زبان به آنها پاسخ دهیم

... و او سرود آفرینش را عشق نام نهاد و عشق بهانه زیستن آدمی شد و او اولین خالق هستی بود. او در آفرینش اولین كسی بود كه خلق كرد و با خلقت به عدم معنا بخشید (هوالاول)!و هنر ادامه خلقت الهی است و هنر مندان اولیاء الله هستند.

انسان دارای احساس ،عقل و روح است كه هر كدام از این نیروها دارای نیاز های خاص خودشان هستند.لذا ما هم باید با آنها با زبان نیازشان ارتباط بر قرار كنیم و به آن زبان به آنها پاسخ دهیم . آنچه به نیاز ها و اضطراب ها و دغدغه های روحی هر انسانی پاسخ می دهد عرفان است.و آنچه به نیازهای عقلانی هر انسانی پاسخ می گوید فكر و اندیشه است. و آنچه نیاز های حسی هر انسانی را پاسخ می گوید تصاحب و تملك است ! روح می خواهد با پرورش خود خود را به مرحله معشوق ومعبودش برساند (بوسیله ارزش های معنوی و گرایش های عرفانی) .

و عقل می خواهد معشوق و خواسته خود را بشناسد (اگر چه آن را نتواند به دست آورد یا به آن برسد ) .

و احساس می خواهد كه خواسته و معشوقش را به حد خویش برساند !

اما در این میان انسان هر چه از خویشتن حقیقی خودش دور می شود در واقع با هنر نیز غریب می شود و به نوعی وارد فضایی خشن و ناموزون و تجربه روز مره زندگی می شود كه این تجربیات در نهایت منتهی به آنارشیسم و یا پوچی می شود و در این میان یكی از چیزهایی كه می توانند از درد های خاص یك روح حساس ، روحی كه هنوز در بند و زندانی است و خود نیز می داند كه زندانی است !بكاهد نظم است ،نظم یكی از نشانه های ظاهری و با اهمیت زیبایی است و آدمی هر چه به خویشتن نزدیك تر می شود گویی این نظم را بیشتـر با خود آشـنا می یابد ، نظمی كه معنی بخش هارمونی نظام روح آدمی است و در واقع كمال هر چیزی در نزدیك شدن آن چیز به صورت حقیقی خودش می باشد كه این همان تجزیه زیباییهای وجود است . جمال شامل زیبایی های صورت است و كمال شامل زیباییهای محتوی و حسن حاصل تلاقی این دو !در این دیدگاه قلمرو عشق صورت است و زیبایی و قلمرو عرفان باطن است و معنویت . در نظام آفرینش ما می بینیم كه حتی بعضی از پدیدهایی كه به ظاهر در نگاه ما زشت و ناموزون می نماید آنگاه كه از افق دیگر و ارتباط با كل هستی و در نسبت با نظم و تناسب حاكم بر آن نگریسته می شود ، به ناگاه زیبا می شوند !

چرا كه یكی از ابعاد زیبایی در قرار گرفتن یك جزء در پیشگاه كل است كه نمود پیدا می كند یعنی یك چیزی وقتی درست منطبق با هدف و شخصیت حقیقی خودش در نسبت با كل هستی قرار می گیرد تجربه تازه تری از زیبایی را كسب می كند استاد تقی جعفری زیبایی را این گونه تعریف می كند: زیبایی نمودی است نگارین و شفاف كه بر روی كمال كه عبارت است از قرار گرفتن یك چیز در مجرای بایستگی ها و شایستگی هایش ، كشیده شده است !و فلوطین در تایید این موضوع چه زیبا می گوید : ما وقتی متعلق به خویش هستیم چه زیباییم و لی همین كه گام در هستی بیگانه ای می گذاریم زشت می شویم !...

و هنرمندانی كه دغدغه زیبایی را در خویش می پرورند و در اندیشه برداشتن گامی فراتر از واقعیت ها هستند در طرحی نو زیبایی را معنا سازند و شاعرانی كه در پی توصیف هر چه زیباتر پدیده ها و تجربیات روحی خویش در نسبت با زیبایی هستند و نوازندگان كه در پی تصنیف هر چه متوازن تر اصوات هستند ،در واقع همه و همه پیام آوران روح خویش و خدمتگزاران روح آدمی اند و این جاست كه هنر عرصه تجلی حقیقت در كشف و شهود میان هنر مند و معناست !و هنر زاده عشق است....

و این گونه است كه زیبایی ، عشق و هنر تلیث شگفت هر نوع ابداع و آفرینشی را فراهم می آورند كه در زیر دستان حساس و معجزه گر هنرمند كه در واقع ادامه روح اوست شكل گرفته و معنا می یابد و با بساط هنر و تجربه شگفت الهی در مجرای حیاط انسانها زندگی را برای انسان ها پر معنا و قشنگ می سازد .

و زیبایی مدمه عشق و عشق مقدمه همه هنرهاست زیبایی در بینشی اساطیری همچون دامی است كه معشوق ازلی برای شكار دل عاشقان خویش گسترده است! اما زیبایی در نگاهی تاریخی دارای پیام مهم دیگری نیز هست آن این كه سبكی از مهمترین رسالتهای زیبایی دریدن پرده های حجاب و تاریكی و مواجهه مستقیم هر چیزی با اصل و حقیقت خودش می باشد زیبایی انكشاف وجود است !

از این رو به نظر من پیامبران بزرگترین هنرمندان تاریخ بوده اند چرا كه به گواه تاریخ اولین مخاطباشان توده در بند جامعه یعنی ناس بوده اند پیامران مهم ترین كارشان دریدن پرده های ظلمت و تاریكی بود كه تحت هر شكل و عنوانی انسان را از خویش دور ساخته بود .

لذا زیبایی در تاریخ در برابر جهالت قرار می گیرد ، جهالتی كه حاصل دوری هر چیزی از خویشتن حقیقی خودش می باشد و این یكی از رسالت های مهمی است كه هنرمندان همواره بر دوش دارند اما نمی دانم كه در گذر زمان چه شده است ؟تو گویی نظمی كه روح را روح بیقرار و جستجو گر آدمی را كه مهمترین خواسته و زیباترین معشوق هایش آزادی در اندیشه و زیبایی در زیستن بوده است را آرام می ساخته ،به ناگاه بهم خورده و ناكثین دوباره از مخفی گاه های تاریخیشان بیرون آمده ودر برابر حقیقت دست به یكی كرده و آنهمه خیالات شگفت و زیبا را به سرزمین های دور و دست نایافتنی اساطیر كوچانده اند.

فرج عزیزی



همچنین مشاهده کنید