چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

تأملی بر ماموریت مخفی هایزر در تهران


تأملی بر ماموریت مخفی هایزر در تهران

هارولد براون وزیر دفاع آمریكا می خواست بداند كه در صورت وقوع كودتا در ایران میزان خونریزی چقدر است گفتم به نظرم بالاست و اضافه كردم برای نجات جان یك میلیون انسان شاید مرگ ۱۰ هزار نفر, ضروری باشد

... هارولد براون وزیر دفاع آمریكا می‌خواست بداند كه در صورت وقوع كودتا در ایران میزان خونریزی چقدر است؟ گفتم به نظرم بالاست و اضافه كردم برای نجات جان یك میلیون انسان شاید مرگ ۱۰ هزار نفر، ضروری باشد...

●از اظهارات ژنرال هایزر فرستاده ویژه آمریكا به تهران ـ زمستان ۱۳۵۷

برای پی بردن به اهمیت و عظمت انقلاب اسلامی، از زوایای مختلف می‌توان به این پدیده شگرف در ربع پایانی قرن بیستم نگریست و به تحلیل و تفسیر وقایع، رویدادها و دستاوردهای مختلفی كه پیرامون این واقعه شكل‌ گرفته یا حاصل آمده‌اند، پرداخت. در این میان بی‌شك بررسی خاطرات شخصیتهایی كه به نحوی از انحاء در جریان این نهضت بزرگ بوده یا قرار گرفته‌اند نیز می‌تواند منبع بسیار خوبی برای ارزیابی انقلاب اسلامی به شمار آید، هرچند همواره در مرور خاطرات شخصیتهای مختلف، باید دقت نظر لازم را داشت تا مبادا برخی بزرگنمایی‌ها و كوچك‌نمایی‌ها، یا كم و زیادهای عمدی یا سهوی در بیان مسائل، موجب نقش بستن تصویری غیرواقعی در ذهن ما شوند.

«خاطرات ژنرال روبرت ا.داچ هایزر» از جمله منابعی است كه در آن می‌توان از یك سو نهایت تلاش آمریكا برای مهار نهضت مردم ایران در سال ۵۷ و از سوی دیگر قدرت عظیم انقلاب اسلامی را به نظاره نشست؛ به همین دلیل باید گفت ارزش خاطرات ژنرال هایزر و امثال آن، در زمان نگارش و انتشار مشخص نگردیده است، امّا پس از فاصله گرفتن از مقطع حركت و پیروزی انقلاب، در شرایطی كه غبار فراموشی بر اذهان می‌نشیند و همزمان با فعالیت گسترده دستگاه تبلیغاتی قدرتمند بیگانگان برای شائبه‌آفرینی در افكار عمومی - بویژه نسل جوان كه خود از نزدیك شاهد قضایا نبوده است - این خاطرات می‌تواند روشنگر ابهامات و پاسخگوی سؤالات و شائبه‌ها باشد. قبل از آن ‌كه به متن خاطرات این ژنرال چهارستاره آمریكایی بپردازیم و از درون آن، نقبی به سوی حقایق انقلاب اسلامی بزنیم، جا دارد به شخصیت و موقعیت نگارنده خاطرات توجه لازم را بنماییم؛ هایزر بنا به آنچه خود در ابتدای خاطراتش بیان می‌دارد، پس از بیست سال شركت مستمر در مأموریتهای نظامی در نقاط مختلف جهان در چارچوب سیاستهای سلطه‌گرانه دولت آمریكا، از سال ۱۹۷۲ با كسب درجه سرلشكری، فعالیت جدیدش را در پنتاگون كه عبارت بود از «نظارت بر برنامه‌های فروش تجهیزات نظامی نیروی هوایی به كشورهای مختلف»، آغاز كرد. این سالها، اوج دوران جنگ سرد میان آمریكا و شوروی بود، لذا براحتی می‌توان دریافت كه هایزر در موقعیت جدید خود، ناگزیر ارتباط تنگاتنگی نیز با سیاست بین‌الملل و همچنین مسائل و تحولات سیاسی و اجتماعی در كشورهای مختلف پیدا می‌كند و از این پس نمی‌توان وی را صرفاً یك چهره نظامی به شمار آورد. از طرفی، ارتقای درجه هایزر در سال ۱۹۷۵ به ژنرال چهارستاره توسط رئیس‌جمهور و سپس انتصاب وی به معاونت فرماندهی كل نیروهای آمریكایی در اروپا و در واقع معاونت ژنرال الكسا‌ندر هیگ(فرماندهی كل ناتو)، حاكی از قابلیتهای شخصی این ژنرال آمریكایی در انجام مأموریتهای محوله بود. هایزر حوزه مسئولیت خود را در این پست چنین بازگو می‌كند: «علاوه بر نظارت و اداره بیش از ۳۲۰ هزار پرسنل آمریكایی، مسئولیت تمام فروش‌های نظامی خارجی و برنامه‌های كمك نظامی به ۴۴ كشور را هم به عهده داشتم. در خلال تصدی این پست حدود ۸۵ درصد فروش‌های نظامی خارجی آمریكا در محدوده اروپا صورت گرفت. تقریباً سالانه حدود ۱۲ میلیارد دلار با كشورهای تحت مسئولیت من معامله می‌كردیم. این كار ابعاد سیاسی و دیپلماتیك وسیعی داشت.» (ص۲۹) به این ترتیب پیداست كه ژنرال هایزر به دلیل مسئولیت خاص خود، به یك عنصر ورزیده نظامی- سیاسی تبدیل می‌شود. برای درك بهتر این مسئله باید به این نكته توجه شود كه فرمانده وی - ژنرال هیگ - در سالهای بعدی، مسئولیتهای بسیار مهم سیاسی از جمله وزارت امور خارجه را در هیئت حاكمه این كشور برعهده گرفت.

نكته دیگری كه در مورد هایزر باید به آن توجه داشت، آشنایی وی با مسائل نظامی و سیاسی ایران است؛ چرا كه از سالهای پس از كودتای ۲۸ مرداد ۳۲، شاه بر مبنای سیاستهای كلان بین‌المللی ایالات متحده به یكی از عوامل وابسته درجه اول این كشور و در نتیجه به یكی از خریداران اصلی تسلیحات آمریكایی تبدیل می‌شود، بویژه پس از ارائه دكترین نیكسون، همراه با افزایش درآمدهای نفتی ایران، سیل تجهیزات نظامی روانه كشور ما می‌گردد تا آن را به پایگاه اصلی آمریكا در منطقه حساس خلیج‌فارس و خاورمیانه مبدل سازد. قاعدتاً در چارچوب این برنامه، هایزر بنا به مسئولیت خویش دارای ارتباطات گسترده با ایران در عالیترین سطوح نظامی و سیاسی بود: «در اوایل سال ۱۹۷۸ شاه از آمریكا خواست تا او را برای ایجاد یك سیستم كنترل و فرماندهی و ایجاد دكترین و اصول و وظایف عملیاتی سازمان نیروهای مسلح كمك كند... در اواسط آوریل ۱۹۷۸ وزارت دفاع مرا برای همكاری با اعلیحضرت به ایران اعزام داشت.» (ص۳۱) آنچه شاه در ملاقات با هایزر به وی بیان می‌دارد، حاوی نكته پراهمیتی است كه توجه به آن در ادامه این بحث كاملاً ضروری است: «شاه به من گفت كه از این كه سرپرستی این پروژه را به عهده دارم خوشحال است زیرا فكر می‌كند من شیوه حكومت و نیروهای مسلح او را دریافته و تفاوت بین سیستم آمریكایی و سلطنت در ایران را درك كرده‌ام. گفت كه یكی از نیازمندیهای اصلی او در طراحی سیستم كنترل فرماندهی این است كه او كنترل كامل و مطلق (استبدادی) خود را بر نیروها حفظ نماید. او یك سیستمی می‌خواست كه او را صددرصد در برابر كودتا حفظ كند.» (ص۳۲)

نتیجه این ماموریت برای هایزر، آن بود كه وی را بیش از پیش بر امور نظامی و نیز سیاسی و اجتماعی ایران واقف ساخت؛ چرا كه به منظور كسب اطلاعات لازم برای طراحی این سیستم، گروهی عازم ایران شده، كلیه اطلاعات لازم را جمع‌آوری كرده و در اختیار وی قرار داده بودند. به دنبال آن هایزر شخصاً «دكترین و مفاهیم عملیاتی» مناسب برای نیروهای نظامی ایران را تدوین می‌كند. پذیرش تام و تمام این طرح از سوی تمامی فرماندهان عالیرتبه ارتش شاهنشاهی و سرانجام محمدرضا (كه با حساسیت فوق‌العاده‌ای امور نظامی را پیگیری می‌كرد و خواستار حاكمیت مطلق خویش بر آن بود)، گذشته از مهارتهای برنامه‌ریزی نظامی و عملیاتی هایزر، حكایت از احاطهٔ كامل وی بر زوایای مسائل سیاسی ایران نیز داشت: «قضاوت شاه، روی گزارش من هنوز هم تا امروز مرا شگفت زده كرده است. او آن را به طور كلی و بدون هرگونه تغییری پذیرفت. این اتفاق به ندرت برای كسی كه با شاه كار می‌كرد، می‌افتاد.» (ص۳۶)

علاوه بر این، هایزر در طول ارتباطات خود با مقامات بلندپایه نظامی شاه، توانسته بود ارتباطات كاری و عاطفی عمیقی نیز با آنها برقرار سازد تا جایی كه به گفته خودش، سپهبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی) خود را «برادر» كوچكتر او قلمداد می‌كرد: «فرمانده نیروی هوائی دوست قدیمی من تیمسار امیرحسین ربیعی بود. او مدت دو سال بود كه عهده‌دار این پست بود. پیوند بسیار نزدیكی بین ما وجود داشت و او خود را برادر كوچكتر من می‌دانست.» (ص۶۱) ارتشبد طوفانیان، معاون وزیر جنگ و مسئول كل خریدهای نظامی ایران نیز احساساتی مشابه نسبت به هایزر داشت: «او با من به صورت یك دوست قدیمی سلام و احوالپرسی كرد و به سبك ایرانی مرا در آغوش گرفته و گونه‌هایم را بوسید.» (ص۶۶)

با در نظر گرفتن مجموع این مسائل - از توانمندیهای شخصی هایزر گرفته تا روابط او با شاه و فرماندهانش و نیز آشنایی وسیعش با مسائل سیاسی و نظامی ایران- به قطعیت می‌توان اظهار داشت كه انتخاب او برای انجام یك مأموریت بسیار حساس در ایران، كاملاً دقیق و حساب شده بود و بدون شك او كارآمدترین و مجرب‌ترین فرد برای انجام مأموریت جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی و تداوم‌بخشی به سلطه آمریكا بر ایران، محسوب می‌شد. از طرفی انتخاب چنین فردی، بیانگر اوج اهتمام كاخ سفید برای مقابله با نهضت انقلابی موجود در ایران نیز بود. هایزر در روز چهاردهم دی‌ماه ۱۳۷۵، در شرایطی كه كشور در التهاب روزافزونی به سر می‌برد و سررشته كارها از كف دولتمردان شاهنشاهی خارج شده بود، به ایران آمد. اعزام چنین مقام بلندپایه‌ای به درون یك موقعیت بحرانی با در نظر داشتن خطراتی كه ممكن بود متوجه جان وی شود، نشان از اهمیت فوق‌العاده مسئله برای كاخ سفید دارد. حتی اگر این نكته را هم در نظر داشته باشیم كه هایزر به طور پنهانی با رعایت كلیه مسائل امنیتی و حفاظتی وارد ایران شد تا به انجام مأموریت خود بپردازد (ص۵۳) اما به فاصله اندكی خبر حضور این ژنرال بلندپایه آمریكایی در ایران، به مطبوعات درز ‌پیدا كرد و حتی درباره مأموریت وی نیز حدس و گمانهایی زده ‌شد. (ص۸۹)

جالب این ‌كه حضور هایزر و مأموریت او از نظر مقامات مسكو نیز دارای آنچنان اهمیتی است كه گویا بخشی از دستگاه جاسوسی و عوامل وابسته آنها در ایران، فعالیت خود را بر تعقیب و مراقبت جدی از مأمور ویژه آمریكا متمركز می‌سازند و سایه به سایه او را دنبال می‌كنند تا بتوانند در اسرع وقت دقیق‌ترین اخبار را راجع به مأموریت او در ایران كسب كنند و آنچه را كه مصلحت می‌بینند به طرق مختلف منتشر سازند. اما به نظر می‌رسد برخلاف اصول و قواعد حفاظتی در این موارد كه ایجاب می‌كند تا مأمور به اصطلاح «سوخته» از میدان خارج و فرد دیگری جای او را بگیرد، كاخ سفید همچنان بر حضور هایزر در ایران تأكید دارد؛ چرا كه مهار انقلاب اسلامی از چنان اهمیتی برای آمریكا برخوردار است كه بقیه مسائل در مقابل آن رنگ می‌بازند.

عباس سلیمی نمین


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.