دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

بال های رنگارنگ،گلبرگ های قشنگ


بال های رنگارنگ،گلبرگ های قشنگ

پروانه زیبا عکس روی آب رو با شاخک هاش به هم زد و آرزو کرد که کاش یک پروانه قشنگ و رنگارنگ نبود. اون وقت کسی آزارش نمی داد و بچه ها دنبالش نمی دویدن.
پروانه اومد کنار آب و شروع کرد به …

پروانه زیبا عکس روی آب رو با شاخک هاش به هم زد و آرزو کرد که کاش یک پروانه قشنگ و رنگارنگ نبود. اون وقت کسی آزارش نمی داد و بچه ها دنبالش نمی دویدن.

پروانه اومد کنار آب و شروع کرد به شستن بال های رنگیش ولی پرهای اون که با رنگ و قلم مو نقاشی نشده بود که با آب پاک بشه آخه خدای مهربون پروانه رو اون قدر زیبا آفریده بود.

پروانه کوچولو خسته شد و نشست روی یک گل خوش رنگ و به فکر فرو رفت. گل قشنگ پرسید: چرا پروانه به این زیبایی این قدر تنها و غمگینه؟

بغض پروانه ترکید و شروع کرد به گریه کردن و گفت: من از داشتن این همه رنگ و قشنگی ناراحتم آخه بچه ها دنبالم می کنن، منو می گیرن و شاخک ها و بال هامو می کشن. یک بار هم منو انداختن توی یک شیشه دربسته و من اون قدر خودم رو به این طرف و اون طرف شیشه کوبیدم تا آخرش دلشون به رحم اومد و آزادم کردن.

الان هم داشتم توی آب بال هامو می شستم تا شاید بتونم کم رنگشون کنم و نظر بچه ها به سمت من جلب نشه.

گل قشنگ که غصه دار شده بود، گفت: پروانه رنگارنگ من حرف تو رو خوب می فهمم آخه من هم بیشتر وقت ها از این که کسی ساقه منو بشکنه یا گلبرگ هام رو یکی یکی جدا کنه، می ترسم.

پروانه کوچولو گلبرگ های گل زیبارو نوازش کرد و یک دفعه فکری به ذهنش رسید و گفت: گل قشنگ ما می تونیم به هم کمک کنیم و هر بار که یکی از ما به خطر افتاد، اون یکی ازش محافظت کنه! گل با تعجب پرسید: مگه می شه؟ پروانه خندید و گفت: آره عزیزم.

من مثل یک نگهبان با چرخیدن به دور تو ازت محافظت می کنم. گل قشنگ هم خندید و ادامه داد: من هم با ساقه و برگ و تیغ هام از تو مراقبت می کنم.

دل پروانه رنگارنگ و گل قشنگ پر از شادی شد و از صدای خنده اون ها بقیه گل ها و شاپرک ها هم به وجد اومدن. این دو دوست مهربون فهمیده بودن که بعضی وقت ها به تنهایی نمی شه مشکلی رو حل کرد ولی با مشورت، هم فکری و هم یاری حتما اون مشکل برطرف می شه و می شه دوباره شاد و خوشحال بود.