یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

آزار و اذیت بچه های کوچک تر عاقبت خوبی نداره


آزار و اذیت بچه های کوچک تر عاقبت خوبی نداره

یکی بود، یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. پسر شیطونی بود که همیشه دوست داشت بچه های کوچک تر از خودش رو اذیت کنه و از این کار لذت می برد.کامی، تو مدرسه، بچه ها رو خیلی اذیت …

یکی بود، یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. پسر شیطونی بود که همیشه دوست داشت بچه های کوچک تر از خودش رو اذیت کنه و از این کار لذت می برد.کامی، تو مدرسه، بچه ها رو خیلی اذیت می کرد و هیچ یک از بچه های مدرسه کامی رو دوست نداشتن و همه از دستش ناراحت بودن.کامی، امسال کلاس پنجم شده بود و احساس بزرگی می کرد و بچه های کوچک تر از خودش رو تو خیابون مدرسه و مهمونی اذیت می کرد، کامی بعضی از بچه های کلاس اول رو اون قدر ناراحت کرده بود که اون ها زنگ تفریح رو هم مجبور بودن تو کلاس بمونن. یک روز یکی از بچه های کلاس اولی برای خوردن آب به حیاط مدرسه رفت و کامی که از دور اون رو دید سریع دوید و تامی رو هل داد، تامی پسر مودب و مهربونی بود که همه دوستش داشتن و بچه ها از این که کامی اون رو هل داده بود و به زمین انداخته بود به شدت ناراحت شدن و عمل زشت اون رو بهش تذکر دادن. کامی از شدت ترس پا به فرار گذاشت. پاهای تامی کوچولو به شدت آسیب دیده بود و او از شدت درد به خود می نالید.ناظم مدرسه پیش تامی اومد و بهش گفت: چه اتفاقی افتاده؟ تامی گریه می کرد و نمی تونست صحبت کنه و دوستانش برای آقای ناظم ماجرا رو تعریف کردن. آقای ناظم کامی رو صدا زد و بهش گفت: چرا بچه هارو اذیت می کنی کامی گفت: من، نه... من کسی رو اذیت نکردم. تامی در حالی که به چشم های کامی خیره شده بود و از دروغ گویی او به شدت ناراحت و عصبانی بود به او گفت: کامی، این بار چندمه که منو اذیت می کنی، تازه بچه های دیگه رو هم آزار می دی و اون ها دوست ندارن زنگ تفریح از کلاس بیرون بیان و از این که نمی تونن زنگ های تفریح راحت و آسوده بازی کنن خیلی ناراحت و دلخورن. بهتره کمی فکر کنی و بدونی آزار و اذیت دیگران کار خوبی نیست و عاقبت خوشی نداره.آقای ناظم هم رفتارهای زشت و ناپسند کامی رو بهش تذکر داد و بهش گفت: کامی، این دفعه می بخشمت به شرطی که قول بدی که دیگه کارهای زشت رو تکرار نکنی. کامی سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت. هم کلاسی های کامی هم از رفتار زشت و کارهای ناپسند اون خیلی ناراحت بودن و همشون با مهربونی تصمیم گرفتن با اون صحبت کنن. کامی به صحبت های هم کلاسی ها و ناظم مدرسه فکر کرد و به اشتباه خودش پی برد و از اون روز به بعد تصمیم گرفت با مهربونی با بچه ها رفتار کنه تا همه دوستش داشته باشن و بهش احترام بگذارن. کامی بعد از این که تصمیم گرفت پسر خوب و مهربونی بشه دوستان زیادی پیدا کرد و همه با هم با شادی و خوشی بازی می کردن.