پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
درنگی بر <رنگها و سایهها> سروده مهدی مظفریساوجی
از شعر گفتن گاه از شعر سرودن مشکلتر است. این حقیقت وقتی هشدارمان میدهد که مجموعهای در دست داشته باشی که شاعرش را نزیستهای، اما داری کارنامه پرتلاش او را مرور میکنی. روز اعطای جایزه کتاب سال شعر جوان ایران از مقام آوردن مهدی مظفریساوجی آن هم مقام نخست کتاب شعر سال تعجب کردم و بیوقفه کتاب شعر <رنگها و سایهها>ی ایشان را گرفتم و با نگاهی کنجکاو خواندم. و دروغ نگویم، برای زود مجاب نشدن با خود میگفتم عجب روزگاری است. از بس مجموعههای پیدرپی ضعیف منتشر میشود، خواندن این مجموعه دارد شوقم میدهد و مجابم میکند. اما در مجموعه شعر <رنگها و سایهها> با ۵۴ شعر آزاد (بیشتر کوتاه) چه آنی یافتهام که دوست دارم دوبارهخوانیاش کنم. در صفحه ۳۶ شعر <جوجه اردک زشت> به مکثی میرسم که برایم چراغی در تاریکی جستوجوست: <نه باد میآید/ نه ابرها میروند/ پرده/ باز میشود/ بسته میشود/ / هیچ چیز سر جای خودش نیست/ شما را به سیرکی دعوت کردهاند/ همه پرندهها را در کلاهی میریزند/ به هم میزنند/ جوجه اردکی زشت را نشانتان میدهند/ میخندید/ میمونها از سر و کول هم بالا میروند/ شما را به هم نشان میدهند و میخندند/ نشان میدهند و میخندند/ بلند میشوید و/ کف میزنید.>
یادم میافتد که گاه (تا سوءتفاهمی برای کسی پیش نیاید) خودم، برای کسانی کف زدهام که از سادگیام خندهشان گرفته است.
آقای مهدی مظفریساوجی انسانی دوستداشتنی است. سی سال جانی پرتلاش که تاکنون ۵ اثر منتشرشده دارد و ۶ اثر در دست چاپ با عنوانهایی چشمگیر.
اینک اما منم و مجموعه شعر <رنگها و سایهها>ی ایشان که به اعتبار نام اولین شعر چاپشده در کتاب، <شاه کلید> باید کلید ورود به نهتوی دیگر شعرهای مجموعه باشد: <در را که میگشاد/ حتی مجال تعارف نمیدهد...-/ / اشتباه آمدهای شاید( >!ص ۱۱)
شروع زیبایی برای درک حضور شعر که ناگهان است و بیتعارف. آنگونه که گاه در بیاشتباهیاش به اشتباه میافتی.
<در را میبندد/ پنجرهها را/ پردهها را میکشد روی صورت ماه که میخندد بر من/ بعد/ پیش از آنکه آخرین چراغ پذیرایی را/ خاموش کند/ شمعی میافروزد/ در شمعدان شکسته/ کنار عکس کودکیام.( >ص ۱۱)
شاعر که باشی تمام وقت منتظر آمدن کسی هستی که <شکل هیچکس نیست> مگر نیمهپنهان خودت (اگرچه هر بار دیدنش را انکار میکنی) آنگونه که بیدلیل حتی اشیا، در این شعر ماه به تظاهرت میخندند. و نادیدهای که هماره کارنامه دیدههای ما را با خود دارد تا شکوه معصومیت گمشده ما را به یادمان بیندازد، شمعی کنار عکس کودکیمان میافروزد:
<حالا/ اثر انگشتانش را باید/ پاک کند/ از دستگیرهها/ از کلیدها/ / و هیچ سرنخی از خود/ نمیگذارد برجا.( >ص ۱۲)
شاید حق داشته باشیم از آقای ساوجی بپرسیم که آن حس، آن خیال، آن واقعیت، آنچه یا آنکه بارها آمده و بسیارها نیز خواهد آمد و شمعی کنار عکس کودکیمان خواهد افروخت چرا به تاکید شاعر باید اثر انگشتانش را پاک کند و هیچ سرنخی از خود برجا نگذارد؟
جان شعر و همه آنچه این شعر کوتاه را بالابلند مینماید، در همین حذف شدن نشانههاست که نشان از هوشمندی شاعری دارد که حضوری بیشباهت را هنگام آفرینش شعر به درستی درک کرده است، اگرچه در پرسش از شاعر به پاسخی همسو از او نخواهیم رسید، چراکه: <شمع را که برمیدارد/ خانه تاریک میشود ناگاه.( >ص ۱۲)
محمدعلی بهمنی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست