جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه
![براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه](/web/imgs/16/152/vvv821.jpeg)
اکنون که قرار است مجله تخصصی کلام اسلامی به مناسبتسال پر برکت امام علی علیه السلام مطالب ویژهی آن حضرت را هم منتشر کند، جا دارد که در این سلسله مقالات، عنان قلم را به سوی کتاب پر ارج نهج البلاغه که ابن ابی الحدید در مقابل کسانی که دربارهی اصالتبرخی از مطالب آن شک کردهاند، تمام آن را به دلیل وحدت سبک و سیاق، «ماء واحد» و «نفس واحد» و «صادر از مصدر عصمت» و «ولایت ناب علوی» میداند (۱) بچرخانیم و جلوههای درخشان براهین وجود شناختی و جهان شناختی را در کلام حضرتش پی بگیریم. آنهایی که همه یا بعض نهج البلاغه را زاییدهی فکر گرد آورندهی برجستهی آن شریف رضی یا دیگران میدانند، به دلایلی واهی تمسک کردهاند که ذکر آنها در اینجا برای آگاهی بیشتر خوانندگان، مفید است. شبهات آنها بدین قرار است:
۱) مطالب نهج البلاغه حکایت از پختگی اندیشه میکند; حال آن که عصر امام، عصر پختگی اندیشه نبوده است.
۲) در این کتاب دربارهی صحابه مطالبی گفته شده که با شخصیت والای انسان وارستهای چون علی علیه السلام منافات دارد.
۳) نهج البلاغه عباراتی مسجع دارد و در سطح بسیار بالایی از دقت توصیف، برخوردار است. این ویژگیها در نثر آن عصر، سابقه نداشته است.
۴) نامههایی که شریف رضی در این کتاب آورده، قبل از او در جایی ثبت نشده است. (۲) باید دانست که صرف نظر از مقام امامت و علم لدنی آن حضرت، استعداد سرشار و دقت نظر و استفاده وافی از تعلیمات قرآن و پیامبر، او را به درجهای از پختگی اندیشه رسانید که بیان مطالبی که در نهج البلاغه آمده، نه تنها از او بعید نیست، بلکه در شان اوست و اگر غیر از این بود، جای تعجب بود.
آنچه در نهج البلاغه دربارهی صحابه بیان کرده، حق اوست. چرا نباید حضرتش مهر از لب و قلم برگیرد و دسیسهها و ظلمها و حقکشیهای برخی از صحابه را در حق خود و خانوادهاش بر ملا سازد؟
عبارات مسجع و دقت توصیف در نظم و نثر عرب سابقهای ممتد دارد و میتوان نمونههای فراوانی از آن را، در عصر جاهلیت و در میان مخضرمین جستجو کرد. هر چند در کلمات حضرت، سجع و دقت توصیف، به اوج کمال رسیده است.
و اما بخش نامهها، درست است که قبل از شریف رضی به خاطر سیاستهای شوم اموی انتشار پیدا نکرده و عباسیان نیز تمایلی به انتشار آنها نداشتهاند، ولی خواص و علمای حدیث و تاریخ از آنها مطلع بودهاند و اکنون نیز محققان به مصادر آنها، همچون بقیه دستیافتهاند.
● ابن ابی الحدید میگوید:
«و اعلم ان التوحید و العدل و المباحث الشریفة الالهیة ما عرفت الا من کلام هذا الرجل و ان کلام غیره من اکابر الصحابة لم یتضمن شیئا من ذلک اصلا و لا کانوا یتصورونه و لو تصوروه لذکروه و هذه الفضیلة عندی اعظم الفضائل» . (۳) «بدان که توحید و عدل و مباحثشریف الهی، به جز از کلام این مرد شناخته نشده و کلام دیگر بزرگان اصحاب، به هیچ وجه، متضمن چنین مطالبی نیست. آنها تصور چنین مطالبی نمیکردند و اگر تصور میکردند، به زبان میآوردند. نزد من، این فضیلت، بزرگترین فضایل است» .
این نکته را متذکر شویم که امیرالمؤمنین علیه السلام هرگز در خطبهها و نامهها و کلمات قصار نهج البلاغه در صدد این که به سبک فلاسفه و متکلمان به بحث دربارهی خداشناسی و اقامهی برهان و پاسخگویی شبهات بپردازند، نیستند. دلیل آن هم روشن است. مخاطبان خطابهها و مکاتبات آن بزرگوار، نه منکر خدا بودهاند و نه طلبه و دانشجو. بلکه مستمعین یا کارگزارانی بودهاند که از رهنمودهای آن حضرت در زندگی عادی و زندگی سیاسی و اجتماعی بهرهمند شدهاند.
امام علیه السلام در لابهلای سخنان و مطالب خود، هم سعی در اصلاح و تکمیل عقاید آنها داشتهاند و هم سعی در اصلاح اخلاق و رفتار آنها. به همین سبب است که نهج البلاغه دریای بیکرانی است که اگر انسانهای عالم و متفکر در اعماق و درازا و پهنای آن به غواصی و شناگری بپردازند، به مطالب بسیار گسترده و متنوعی دست مییابند; مطالبی که برای تمام عالمان و متخصصان رشتههای مختلف، مفید است.
بیجهت نیست که نهج البلاغه را دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق دانستهاند. آنهایی که میخواهند با قرآن مبارزه کنند، باید توجه داشته باشند که قرآن برادر کوچکتری به نام نهج البلاغه دارد. آنها اول باید به مصاف این برادر کوچکتر بروند. اگر در مبارزهی با آن، طرفی بستند، خود را برای رفتن به مصاف برادر بزرگتر، آماده کنند و اگر شکستخوردند، برای همیشه از فکر معارضه و مبارزه با قرآن، دستبکشند.
● مروری دوباره بر براهین و راههای خداشناسی
همانطوری که گفتهایم، بر طبق یک دستهبندی، براهین خداشناسی به براهین وجود شناختی و جهان شناختی تقسیم میشوند.
برای براهین وجود شناختی یا صدیقین، تقریرات مختلفی وجود دارد. گویی اندیشمندان شرق و غرب، در این راه به مسابقه پرداختهاند، تا دقیقترین و صحیحترین و استوارترین برهان وجود شناختی را عرضه کنند. غربیها در این راه به اعتراف خودشان شکستخورده و علی الظاهر به بنبست رسیدهاند. مروری بر بحثی که دربارهی برهان وجودی آنسلم داشتهایم، این حقیقت را روشن میکند. (۴) ولی شرقیها یعنی اندیشمندان اسلامی ایرانی در این راه گامهای مؤثر و مثمری برداشتهاند که باید گفت: سعیشان مشکور!
● براهین جهان شناختی هم اشکال و اقسام مختلفی دارد که باید آنها را بر سه دسته کنیم: مبدا شناختی، غایتشناختی و تجربهی دینی.
۱) براهین مبدا شناختی عبارتند از: برهان علت اولی (همان برهان وسط و طرف شیخ الرئیس) و برهان امکان که در نوشتههای اکویناس منعکس شده و همان برهان امکان و وجوب بوعلی سینا است. براهین دیگری از قبیل برهان ماهیت و برهان حدوث و برهان حرکت و برهان ترکب جسم نیز در همین لیست جای میگیرند.
۲) براهین غایتشناختی همان است که گاهی برهان نظم و گاهی برهان حکمت و عنایت نامیده میشود و میتواند تقریرات مختلفی داشته باشد.
۳) تجربهی دینی هم امروز مورد استقبال شدید غربیان خداجوی است. آنهایی که امروز به خاطر تشکیکات بیشمار فلسفی و کلامی سرخوردهی از براهین شدهاند، برای تجربهی دینی اهمیت زیادی قایلند و حق هم همین است. هر چند بهتر است این را به عنوان راه یا راهها مطرح کنیم، نه به عنوان برهان یا براهین; چرا که تجربهی دینی شخصی است و هر شخصی ممکن است از راه یک تجربه یا تجربههای درونی به چنان یقین جازمی نایل شود که ارباب براهین کلامی و فلسفی به گردشان هم نرسند. بی جهت نیست که در روایتی از روایات اهل بیت علیهم السلام چنین آمده است:
الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق. (۵) «راههای (انسان) به سوی خدا، به شمار نفسهای آفریدگان است» .
از آنجا که مردم، از نظر استقامت در طریق و سرعت و عدم سرعت، یکسان نیستند، امام صادق علیه السلام در ذیل عبارت فوق به دو آیهی قرآنی استناد جستهاند:
۱) «هم درجات عند الله...» . (۶) «مردم در نزد خدا درجاتیاند» .
جالب این است که نفرموده است: دارای درجات; بلکه فرموده است: خود، درجاتند. این درجات، مطابق آیهی قبل به دنبال کردن خشنودی یا خشم خداوند، بستگی دارد. (۷)
۲) «...یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات...» . (۸) «خداوند، درجات کسانی که از شما ایمان آورده و به آنها علم داده شده، بالا میبرد» .
معلوم میشود مؤمن بدون علم، دارای یک درجه است (یا اینکه خود، یک درجه است) ; ولی مؤمن عالم، دارای درجات است و از اینرو مطابق صدر آیه باید در مجالس به آنها جا داد و باید در برابر آنها قیام کرد و آنها را در زندگی اجتماعی و سیاسی مقدم داشت; چرا که خدا آنها را مقدم داشته است. معنای شایسته سالاری همین است.
امام صادق علیه السلام در روایتی که به آن اشاره شد، فرموده است: «برای هر کسی راهی است که خداوند، او را به آن راه هدایت کرده است; مشروط به این که از مردمی باشد که اهل هدایتند» . (۹) هیچ بشری نیست که راهی به سوی خدا نداشته باشد. کفار هم از این قاعده، مستثنی نیستند. «ای تو را با هر دلی راهی دیگر» . آنها که راه را گم کردهاند، به اختیار خود، شایستگی هدایت را از دست دادهاند. در حقیقت، هدایت هست; ولی هدایت پذیر نیست.
از روایت مزبور چنین استفاده میشود که مردم در راه خداشناسی به فطرت خود واگذار شده و از آنها استدلال نخواستهاند. تعمق برای زیادت بصیرت و مخصوص برخی از مردم است. استدلال برای نجات گمراهان است. افهام و عقول مردم، در پذیرش مراتب عرفان وتحصیل اطمینان و بر حسب علم و کشف و عیان، متفاوت است. گر چه اصل معرفت، فطری یا ضروری است، یا اینکه انسان با مختصر تنبیهی به آن، هدایت میشود; ولی طایر اندیشهی برخی از انسانها بلند پرواز است و نباید بال و پر آنها را قیچی کرد.
● سیری در نهج البلاغه
جا دارد که دربارهی براهین و راههای وجود شناختی و جهان شناختی نهج البلاغه، کتابها نوشته شود. شارحان نهج البلاغه در این باره داد سخن داده و بزرگانی دربارهی الهیات و فلسفهی الهی در این کتاب بیمثل و مانند (البته بعد از قرآن) مقالات و رسالاتی تالیف کرده و سخنان پر مغز آن حضرت، همواره الهام بخش فلاسفه و متکلمان اسلامی بوده است; ولی این مقاله، بدون اینکه در صدد تقریر براهین باشد و بدون اینکه مدعی باشد که نهج البلاغه، همچون کتابهای فلسفی و کلامی، به استدلال و اقامهی برهان پرداخته است، میخواهد از اشارات آن حضرت در جای جای نهج البلاغه الهام گیرد و بگوید که امام علی علیه السلام همان گونه که در مسایل اخلاقی و فقهی و سیاسی واقتصادی و دفاعی و دنیوی و اخروی رهنمودهایی انسان ساز داده، در مسایل فلسفی و کلامی هم رهنمودهای فراوان دارد; بالخصوص در مورد معرفتخداوند.
۱) برهان یا براهین وجودشناختی
همواره متفکران شرق و غرب به این مساله میاندیشیدهاند که میتوان بدون استفاده از غیر وجود، بر وجود حق استدلال کرد. در غرب، برای نخستین بار، آنسلم در این راه گام نهاد و در شرق، بوعلی سینا. نه تقریر آنسلم مورد قبول متفکران غربی قرار گرفت و نه تقریر بوعلی سینا مورد قبول متفکران شرقی.
برهان وجودی غرب، به جایی نرسید; ولی شرق تلاش کرد که تقریری دقیق و گویا از آن، ارایه دهد. مکتب اشراق بر اساس قاعدهی نور به تقریر آن، پرداخت و حکمت متعالیه بر مبنای اصالت و وحدت و تشکیک وجود و این که وجود بما هو وجود عین تمام و کمال و فعلیت است و اگر نقصان و عدم فعلیت، در ساحت وجود راه مییابد، از ناحیهی معلولیت ووابستگی است.
● صدرالمتالهین دربارهی تقریر خود میگوید:
ان هذه الحجة فی غایة المتانة و القوة، یقرب ماخذها من ماخذ طریقته الاشراقیین التی تبتنی علی قاعدة النور. (۱۰) «این استدلال، در نهایت متانت و قوت است و ماخذ آن به ماخذ طریقهی اشراقیان که مبتنی بر قاعدهی نور است، نزدیک است» .
ـ علت این که میگوید: نزدیک است و نمیگوید: عین آن، این است که نور در حکمت اشراق، اخص از وجود است; چرا که در آنجا موجود استبه نور و غیر نور و هر کدام به قائم به ذات و غیر قائم به ذات، تقسیم میشوند. (۱۱) برهان وجودی صدرالمتالهین، مبانی متعدد فلسفی لازم دارد. ولی علامهی طباطبایی بدون توسل به آن مبانی، میگوید: وجود، واقعیتی است که هر صاحب شعوری به اثبات آن، ناگزیر است و بطلان و رفع آن، مستلزم ثبوت ووضع آن است. همان کسی که میگوید: اشیا در واقع، موهومند، واقعیت را قبول واثبات کرده است. واقعیتی که عدم و بطلان نمیپذیرد، واجب الوجود بالذات است. چیزهایی که در واقعیت داشتن خود به او محتاجند، واجب بالغیر و قائم به اویند. (۱۲) بنابراین وجود خداوند، ضروری و بدیهی است و براهین، نقش تنبیهی دارند.
نهج البلاغه این نقش تنبیهی را به خوبی ایفا کرده است. برخی احتمال دادهاند که جملهی زیر، اشاره به برهان وجودی است:
فهو الذی تشهد له اعلام الوجود علی اقرار قلب ذی الجحود. (۱۳) «اوست که نشانههای هستی برایش گواهی میدهد و دل منکر را به اقرار وا میدارد» .
واضح است که اگر اضافهی «اعلام الوجود» را اضافهی بیانی بگیریم، احتمال فوق به یقین میپیوندد، ولی اگر اضافه را بیانی نگیریم، عبارت مزبور اشاره استبه براهین جهان شناختی.
● اما به نظر نگارنده، بهترین شاهد بر برهان وجود شناختی، عبارات زیر است:
ولا یجنه البطون عن الظهور و لا یقطعهالظهور عن البطون. قرب فنای وعلا فدنا و ظهر فبطن و بطن فعلن ودان ولم یدن. (۱۴) «باطن بودن، او را از ظاهر بودن نپوشاند و آنچه عیان است، او را از آنچه نهان است، جدا نگرداند. نزدیک است و دور از دسترس. بالاست و به همه کس، نزدیک. آشکار است و نهان و پنهان است و آشکار. او حساب کشی میکند و حساب کشی نمیشود.
موجودی که هم ظاهر و هم باطن است، هم نزدیک و هم دور است، هم بالا و هم پایین است، خود گواه خود است و خود گواه دیگران.
● آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلتباید از وی رخ متاب
ذهنی بس وقاد، لازم است که از بیان شیوای فوق که مستند قرآنی هم دارد الهام گیرد و برهان وجود شناختی را بدون استفاده از مبانی دغدغه انگیز کلامی و فلسفی، تبیین کند.
فلاسفهی بزرگ در این میدان، به تکاپو پرداختهاند. مرحوم مدرس آشتیانی نوزده تقریر برای برهان وجود شناختی (یا برهان صدیقین) برشمرده است. (۱۵) پر واضح است که همهی این تقریرها کامل نیست. برخی از آنها کامل و برخی کاملتر است. اگر برهان علامهی طباطبایی که بعدا تقریر شده است، بر تقریرات مورد نظر آشتیانی بیفزاییم، عدد آن به بیست میرسد و اگر تقریر آنسلم را هم اضافه کنیم، باید بگوییم: بیست و یک برهان وجود شناختی در دنیای شرق و غرب مطرح شده است. ممکن است تقریر یا تقریراتی هم باشد که ما از آنها بیاطلاعیم.
۲) براهین جهانشناختی
برخی از براهین جهان شناختی، مبدا شناختی و برخی غایتشناختی و برخی تجربهی دینی است.
الف) مبدا شناختی
برای مبدا شناختی میتوان از راه امکان یا حدوث یاحرکتیا ماهیتیا ترکب جسم از ماده و صورت برهان وسط و طرف به مطلوب رسید.
● حضرتش فرمود:
الدال علی قدمه بحدوث خلقه وبحدوث خلقه علی وجوده. (۱۶) «خداوند، به حادث شدن خلق، بر قدیم بودن و بر هستی خود، راهنمایی کننده است» .
از این بیان، مطالب بسیاری قابل استنباط است. حدوث خلق، هم دلیل استبر قدیم بودن او و هم دلیل استبر هستی او.
اگر او که حادث کنندهی خلق است، قدیم نباشد، نیاز دارد به حادث کنندهی دیگری و او نیز به دیگری و بنابراین، تسلسل لازم میآید، اینجاست که علت اولی به عنوان موجودی قدیم ثابت میشود. پس حدوث خلق، دلیل استبر وجود و بر ازلیت علت نخستین.
موجود قدیم، ثابت و موجود حادث، متغیر است. به علاوه، موجود حادث، ممکن و موجود قدیم، واجب است. موجود حادث، مرکب از صورت و ماده و موجود قدیم، بسیط است. موجود حادث، مرکب از کمال و نقص یا وجدان و فقدان یا وجود و ماهیت است و موجود قدیم یعنی قدیم بالذات از هر گونه ترکیبی منزه است.
بدین ترتیب، از عبارت کوتاه بالا میتوان چندین برهان جهان شناختی را استنباط و استخراج کرد.
هنر یک گوینده این است که سررشته را به دست عقلا و متفکران بدهد و آنها را به تعقل و تفکر وا دارد.
امام علی علیه السلام طوری سررشتهها را به دست داده که تا قیام قیامت، هر چه عقلا فکر کنند، باز هم زمینهی فکر کردن برای آنها فراهم است.
امامان معصوم، بیانگر اصول بودند. بر شاگردان مکتب فکری آنهاست که فروع را از آن اصول، استخراج کنند. چه لزومی دارد که القای اصول و تفریع فروع، مربوط به فقه و مسایل فقهی باشد. در اعتقادات و اخلاق و سایر علوم و فنون نیز چنین است.
مرحوم مجلسی از جامع بزنطی از هشام بن سالم نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمود:
انما علینا ان نلقی الیکم الاصول وعلیکم ان تفرعوا. (۱۷) «تنها وظیفهی ما این است که به شما القای اصول کنیم و بر شماست که تفریع فروع کنید» .
رهبران معصوم، تمام سررشتههای علمی و فکری را به دنبال قرآن و به تبع آن، برای انسانها بیان کردهاند و به همین جهت است که اگر تا قیام قیامت، علمای دینی و غیر دینی آنها را دنبال کنند و از تحقیقات و استنباطات خود کتابهایی قطور فراهم آورند و کتابخانهها را انباشته سازند و دیسکتها و سیدیهای کامپیوتری را به آلاف و الوف برسانند و امواج شبکههای فراگیر اینترنت را اشباع کنند، باز هم مجال و میدان کار، بسیار و گسترده خواهد بود.
ما نباید در نهج البلاغه به دنبال ادلهی خداشناسی باشیم. اینها را در کتابهای کلامی و فلسفی هم میتوان جست; بلکه باید به دنبال سر نخها و سررشتههای فکری و علمی باشیم.
ب) غایتشناختی
اهمیت غایتشناختی، به مراتب بیشتر از مبدا شناختی است. موجود ازلی را به عنوان مبدا نخستین، همگان قبول دارند. اختلاف مادی و الهی بر سر این نیست. تصادف فاعلی را همه منکرند. بسیار بعید است که کسی قایل شود که پدیدهای بدون علتباشد. دانشمندان عالم چه مادی و چه الهی در علوم مختلف خود، در پی تبیین پدیدهها و جستجوی علل آنها هستند. آنها هم از راه لتبه معلول پی میبرند و هم از راه معلول به علت. هر چند دومی را مفید یقین تام نمیدانند. (۱۸) داروین در پاسخ به نامهی دوستش نوشت: از آن رو، الهی شده است که موجود ازلی الهیون، دارای علم و شعور و اراده و حکمت و عنایت است و موجود ازلی مادیین، کور و کر و فاقد شعور و اراده و تدبیر است. (۱۹) پر واضح است که اولی بر دومی ترجیح دارد. اولی وجدان و فطرت بشر را راضی میکند و دومی خیر.
اختلاف عمده و اساسی اکثریت قاطع الهیون با اقلیت ناچیز مادیین، بر سر علت غایی است. قرآن و احادیث اسلامی، مردم را به سوی نظم و حکمت و عنایتسوق داده و رموز و اسرار حکیمانهی آفرینش را برهان غایتمندی آفرینش قرار دادهاند.
قرآن از زبان خردمندانی که در آیات خلقت میاندیشند و دل را به یاد خدا مشغول میدارند و در حال قیام و قعود، به او توجه دارند، میگوید:
● «ربنا ما خلقت هذا باطلا...» . (۲۰) «پروردگارا ، اینها را به باطل نیافریدهای» .
مهم همین است که انسان، حقانیت آفرینش و لهو و لعب نبودن را ادراک کند و بداند که بیهودگی در کار خداوند راه ندارد و حکمت و عدالت، گسترهی این جهان گسترده را فرا گرفته است.
نهج البلاغه در این مورد، داد سخن داده و در جاهای بسیار، اذهان انسانها را متوجه حکمت و عنایت پروردگار کرده است. از جمله این که میفرماید:
جعل لکم اسماعا لتعی ماعناها وابصارا لتجلو عن عشاها واشلاء جامعة لاعضائها ملائمة لاحنائها فی ترکی صورها ومدد عمرها بابدان قائمة بارفاقها وقلوبرائدة لارزاقها. (۲۱) «خداوند متعال برای شما گوشهایی آفرید، تا آنچه لازم است را حفظ کنند و چشمهایی آفرید، تا از کوری جلا و روشنی بخشند و اندامهایی آفرید تا جامع اعضا و قوای باطن باشند. اعضایی که از نظر ترکیب صور، در طول دورهی عمر، با یکدیگر متناسبند، و با عقل و تدبیر برای کسب روزی، مجهز شدهاند» .
در اینجا ما بخش بسیار کوتاهی از خطبهی معروف به «غراء» را نقل کردیم. اگر انسان این خطبه را به دقت مطالعه کند، پی میبرد به اینکه در این خطبه، مطالب بسیار ارزندهای دربارهی حکمت و عنایت و عدالت وغایتمندی و بیهوده نبودن نظام آفرینش بیان شده است. انسانها موظفند که خود را با نظام آفرینش هماهنگ کنند و همچون کسی که بر خلاف جریان رودخانه شنا میکند و سبب غرق و هلاک خود میشود، خود را به هلاکت نیفکند و نظام حکیمانه و عادلانه را بازیچه و ظالمانه نپندارد که نتیجهای جز شقاوت و تیره روزی ندارد. او میفرماید:
فاتقوا الله عباد الله جهة ما خلقکم له واحذروا منه کنهما حذرکم من نفسه واستحقوا منه ما اعد لکم بالتنجز لصدق میعاده و الحذر من هول معاده. (۲۲) «پس ای بندگان خدا، در جهت آنچه برای آن، آفریده شدهاید، تقوا پیشه کنید و از کنه آنچه شما را از آن برحذر داشته، بپرهیزید و خود را سزاوار آن پاداشی سازید که در مقام وفای به وعدهی راستین خود برای شما آماده کرده و به جهت ترس از هول قیامت، شما را بدان امیدوار کرده است» .
دریغ است که انسان از غایتمندی نظام آفرینش غافل بماند و عمر خود را به بطالتبگذراند و نیروهای هدفدار جسمی و روانی خود را به هدر دهد.
ج) تجربهی دینی
دین، متضمن آگاهی از یک امر متعالی است. گویا همگان باور دارند که تجربهی دینی دربردارندهی امری متعالی است. شخص مذهبی، به امر متعالی به عنوان غیر خودش آگاهی دارد. همه به تعالی از خویش نیاز دارند. تجربهی دینی متضمن سرسپردگی تام است. متضمن چیزی است که مطلق و نهایی است و انسان میخواهد با خلوص کامل، سر سپردهی او باشد. تعالی جستن برای انسان، ضرورت دارد. تجربهی دینی یعنی همین و بنابراین، دینداری برای انسان ضروری است. (۲۳) سرسپردگی کامل و خالص، بدون معرفت، ممکن نیست. آیا به غیر از راه حس و عقل، راه دیگری به سوی قلهی والای معرفت داریم؟
سر و کار حس، با محسوسات و سر وکار عقل، با معقولات است. محسوسات و معقولات، مفاهیم ذهنی انسانند. حس و عقل، هر دو ابزارند برای فراهم کردن مفاهیمی که سرانجام به معقولات اولی و ثانیه منتهی میشوند.
معرفتحسی و عقلی برای انسان، لازم است; ولی معلوم نیست که کافی باشد. معرفتحسی و عقلی چراغ است; ولی نه چراغی که همهی جوانب را روشن کند و همه را در راه، روشنی بخشد.
تجربهی دینی چراغی پرنورتر است. ممکن است اولی همگانی نباشد; ولی این یکی همگانی است. کشتی شکستهای که به گرداب هلاک افتاده و در حال دست و پا زدن است، چه چیزی میبیند که به او دل میبندد؟ عقلش به چه استدلالی روی آورده که نوید بخش نجات اوست؟ او چیزی جز موج نمیبیند و صدایی جز غرش دریا و وزش باد و طوفان نمیشنود و تن غرق شدهاش جز میعان و سردی یا گرمی آب را لمس نمیکند و ذائقهاش جز شوری آب دریا را نمیچشد و هول و هراس و تلاش بی وقفه، به او مجال فکر کردن و استدلال آوردن و اقامهی برهان نمیدهد. اینجاست که او رویکردی دیگر دارد و چشم دلش به موجودی متعالی دوخته میشود و به او امید پیدا میکند که نجاتش میدهد. (۲۴) از امیرمؤمنان و مولای خدا جویان پرسیدند، خدا را چگونه شناختی؟ فرمود:
عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقودو نقض الهمم. (۲۵) «خدای را به فسخ تصمیمها و گشوده شدن گرهها و نقض همتها شناختم» .
راستی چه میشود که انسان از تصمیم قاطع خود برمیگردد؟ چه دستی از غیب، گرهها را میگشاید؟ چه کسی سر رشتهی اهتمامها را در دست دارد و سبب میشود که کار یا چیزی که سخت، بدان اهتمام داریم، از آن باز گردیم و نسبتبه آن بیاعتنا یا حداقل کم اعتنا شویم؟ بت پرستان جاهلیت که بتها را عزیزترین عزیزان خود میدانستند، چه شد که از آنها نفرت پیدا کردند؟ آن اهتمام چرا تبدیل به بی اعتنایی شد؟
اینها تجربههایی است که ما را به یک امر متعالی که فوق او متعالیتری نیست آگاه میکند. از این رویکرد معنوی نباید غافل بود. حتی اهل منطق و برهان نیز از این رویکرد بینیاز نیستند. با گفتن شکر یا تصور مفهوم حسی یا عقلی آن، انسان شیرین کام نمیشود. باید شکر را چشید. باید شیرینی آن را مضمضه کرد. به همین جهت است که شیخ الرئیس در اواخر عمر و شاید در اوایل عمر رویکرد ذوقی پیدا میکند و از بحث، به ذوق روی میآورد و زمینه را برای حکمت ذوقی فراهم میکند. از آن پس حکمت اشراق، ظهور کرد که هم بحثی بود و هم ذوقی. در حکمت متعالیهی صدرایی تمام جریانات بحثی و ذوقی به هم پیوست.
به علاوه، صحیح نبود که فقط عرفان و برهان، به هم در آمیزند، بلکه قرآن و سایر منابع دینی هم میباید محور قرار میگرفتند که اگر آن دو، بشری بود، این یکی الهی بود. در حکمت مشاء و اشراق، گرایش وحیانی نمود چندانی نداشت; ولی در حکمت متعالیه کاملا نمود پیدا کرد و حق همین بود; چرا که وحی و جلوههای آن در نهج البلاغه و صحیفهی سجادیه و سایر احادیث، میتوانند چراغ راه حکیم و عارف باشند.
به هر حال، تعالی روحی و معنوی حکیم و برخورداری او از تجربهی اصیل دینی و الهام از وحی و سنت، در عالم اسلام و به ویژه تشیع، فلسفهای به وجود آورد که در هیچ جای جهان نمونه ندارد و نداشته است.
دکتر احمد بهشتی
پینوشتها:
۱. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ۱/۹ (مقدمه) بیروت، ۱۳۷۸هجری قمری.
۲. تاریخ الفلسفة العربیة الاسلامیة، عبده الشیبانی، ص ۱۱۳، چاپ چهارم، بیروت، ۱۹۶۵میلادی.
۳. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (شرح خطبهی ۸۳) .
۴. مجلهی تخصصی کلام اسلامی، شماره ۳۵.
۵. بحارالانوار: ۶۷/۱۳۶ ۱۳۹، روایت ۷، باب ۴.
۶. آل عمران/۱۶۳.
۷. «افمن اتبع رضوان الله کمن باء بسخط من الله...» (آل عمران/۱۶۲) .
۸. مجادله/۱۱.
۹. بحارالانوار، پیشین.
۱۰. الاسفار الاربعة، نشر مکتبة مصطفوی، قم: ۶/۱۶و۱۷.
۱۱. شرح حکمة الاشراق، قطب الدین شیرازی.
۱۲. الاسفار الاربعة (پیشین) تعلیقه صفحه ۱۴و۱۵.
۱۳. نهج البلاغه، خطبه ۴۹.
۱۴.نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳ (۱۹۶: عبده) .
۱۵.تعلیقه بر شرح منظومه حکمتسبزواری به اهتمام فلاطوری و محقق، تهران، ۱۳۵۲، ص۴۸۹ ۴۹۷.
۱۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳ (یا ۱۸۵) .
۱۷. بحارالانوار: ۲/۲۴۵، روایت ۵۴، باب ۲۹.
۱۸. مادیین میگویند: ماده، قدیم و متحرک بالذات و عامل بالاتفاق است (دائرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، ذیل کلمهی «اله» : ۱/۵۲۳) معنای این سخن انکار علت غایی است، نه علت فاعلی.
۱۹. او معتقد بود که عقیده به تکامل، منتهی به الحاد نمیشود، بلکه بهترین دلیل بر قدرت کاملهی خداوند است. نگاه کنید به دائرة المعارف القرن العشرین، ذیل کلمهی «اله» : ۱/۵۳۱.
۲۰. آل عمران/۱۹۱.
۲۱. نهج البلاغه فیض الاسلام، ص۱۸۰ خطبهی ۸۲ (خطبهی غراء) .
۲۲. همان ماخذ، ص۱۷۸.
۲۳. نگاه کنید: کتاب فلسفهی دین ، نورمن. ال. کیسلر، ترجمهی حمید رضا آیت اللهی، جلد اول، بخش اول.
۲۴.مضمونی است از روایت مفصل بزنطی از امام صادق علیه السلام که در صفحات قبل، به قسمتهایی از آن، استناد کردیم، در اینجا حضرت با طرح این سؤال که آیا سوار کشتی شدهای؟ مخاطب را به سوی خداشناسی سوق میدهد.
۲۵. نهج البلاغه، حکمت ۲۵۰.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست