شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

شعر بدون دیوانگی وجود ندارد


شعر بدون دیوانگی وجود ندارد

نصرت رحمانی پدیده ای فراتر از شعرش بود اگر بسیاری از شاعران ما در شعرشان آوانگاردتر و پیش بینی ناپذیرتر از زندگی روزمره شان بوده اند, رحمانی گاهی حتی از دیوارهای بلند شعرش عبور می کرد و زندگی نامتعارف تری را پی می گرفت

● نگاهی به شعر و زندگی نصرت رحمانی در هفتمین سالمرگش

برای شاعر که گریه نمی کنند... او فقط خودش را به مردن می زند، ادا درمی آورد. (ژان کوکتو)وشتن درباره شعر نصرت رحمانی ضروری است؛ ضرورتی که کمتر به آن پرداخته شده است. چراکه اشعار نصرت رحمانی از جنسی نیست که نظر علاقه مندان به پژوهش درباره شعر معاصر ایران را به خود جلب کند.

شعر او نه شعر فرم گرای موج های متفاوت شعر معاصر است و نه ریشه در اجتماعیاتی دارد که تحت عنوان شعر، به ناف تاریخ شعر فارسی بسته شده اند. با این حال نصرت رحمانی جدای از شعرهایش، خود نیز بخشی از تاریخ معاصر شعر فارسی است.

واضح تر اگر بگویم پدیده ای همچون نصرت رحمانی، کمتر در ادبیات فارسی وجود داشته است؛ پدیده ای که شعرهایش بدون او شکل نگرفته اند. نه اینکه آثارش بدون زندگی نصرت حیات نداشته باشند بلکه شعرها و زندگی او پدیده ای را خلق کرده که از هر لحاظ منحصر به فرد است؛ پدیده نصرت رحمانی. در این مقاله می کوشم از چند حیث هم به اهمیت این شاعر بپردازم هم اینکه یک بررسی اجمالی از آثار او ارائه کنم.

● نصرت، شاعر در خویش، شاعر کافه ها

نصرت رحمانی از معدود شاعران معاصر ایران بوده که با تمام وجودش شاعر بوده است. بدین معنا که تفکیک هیچ لحظه ای از زندگی او از شعرهایش ممکن نیست. حتی گاه به نظر می رسد که خود نصرت در شاعرانگی از شعرش جلوتر بوده است. رحمانی چه در آن سال های جوانی و در کافه نشینی های دهه چهل و چه در دهه آخر عمرش که در رشت زندگی می کرد فارغ از نامش زیست. آن گونه که خود می خواست.

گفته اند که همینگوی به این دلیل می خواست خودش را بکشد چون فکر می کرد این تنها چیزی است که تجربه نکرده و وسوسه این تجربه به جانش افتاده بود. رحمانی در تمام عمرش وجهه ای از شاعری را ارائه کرد که پیشتر کمتر در تاریخ شعر معاصر بروز پیدا کرده بود. او می زیست، تجربه می کرد و می نوشت همچون همینگوی.

در عصری که شعر در ایران ردای سنت را کنار گذاشته بود و لباس مدرن را به تن کرده بود این رحمانی بود که در زندگی اش علیه سنت شورید. نیچه نهیلیسم را شورش علیه سنت و نظام اجتماعی و اخلاقی حاکم تلقی می کند. وقتی که دنیای پوچ فرد، هر آنچه بود را برایش بی معنا می کند و در عین حال چیزی به عنوان «هست» ندارد که جایگزین «بود» کند و این وصف حال شاعر مورد بحث ماست که فارغ از فضای سیاست زده دهه چهل، شعری سرشار از سیاهی را ارائه می کرد.

شعری که بیش از آنکه منورالفکرهای سرخورده را خطاب قرار بدهد رو به مردمی داشت که رفتار اجتماعی شان همانگونه بود که رحمانی می زیست. به تناسب همین ویژگی بود که در آن سال ها عده ای از منتقدین او را شاعر عیاران می نامیدند. در خاطرات اهالی از حضور نصرت در کافه ها (آن روزها که کافه نشینی مسلک شاعران بود) و شیطنت هایش و نقشی که با همراهان بازی می کرد در سال های گذشته روایات زیادی شده است.

روایت های شفاهی جذابی هم از منازعات نصرت هست که مشخص نیست چرا هیچ یک از شاهدان ماجرا رغبتی برای نقل کردن شان ندارند. قصه دعوای نصرت رحمانی و رضا براهنی را (که گویا در آن دوره به هتل نادری می رفت) اکثر بازیگران عرصه شعر معاصر تایید می کنند. آنجا که کار شاعر به کلانتری نیز می کشد. اما نکته جالب نفوذ رحمانی در بین مردم بود و در آن منازعه نیز همین نفوذ، پارتی او برای رهایی از دردسری قضایی بود. چرا که در کلانتری، او با مخاطبان شعرش روبه رو شده بود که حکماً هیچ گاه رای به دردسر شاعرشان نمی دادند. نصرت، شاعر همین قشر بود. قشری که دعوا می کرد، چاقو می کشید و در فقر زندگی می کرد. اما با همه اینها شعر نصرت، ایدئولوژیک نبود.

شعری که بخواهد ارزش خود را فدای حقنه کردن خود به «خلق» کند. (در این مورد در بند پایانی بیشتر توضیح می دهم) او کاری نداشت که براهنی با چه استدلال هایی شعرهای شاملو را به چالش کشیده بود. نه اینکه از منطق و استدلالات شعری ناآگاه باشد، که مقدمه های هوشمندانه ای که در ابتدای برخی مجموعه هایش می نوشت نشان می داد که او ساختمان شعر را خوب می کاود.

اما او از جنس خودش بود، شاعری که شاعرانگی می کرد. آنگونه رفتار می کرد که دیگران جسارتش را نداشتند. یا چنان حرف می زد که بقیه نمی توانستند. شاید به همین دلیل محبوب شاعران بود و کمتر در مجادلات شعری به او و شعرش تاختند.

جز براهنی که در کتاب «طلا در مس» او را غول یک چشمی دانسته بود که جهان را کثیف می بیند (و هم او البته در چند جای دیگر کتاب لب به ستایش شعر و زبانً شعر رحمانی گشود و حتی اولین دفتر شعر رویایی را تحت تاثیر دنیای شعر رحمانی می داند) کمتر شاعر و منتقدی پیدا می شود که شعر رحمانی را پس زده باشد یا جایگاه مهمی برای او در ادبیات معاصر فارسی قائل نشود.

نصرت رحمانی پدیده ای فراتر از شعرش بود. اگر بسیاری از شاعران ما در شعرشان آوانگاردتر و پیش بینی ناپذیرتر از زندگی روزمره شان بوده اند، رحمانی گاهی حتی از دیوارهای بلند شعرش عبور می کرد و زندگی نامتعارف تری را پی می گرفت. ده سال پایانی عمر او که در رشت گذشت باز هم سرشار از این نوع زندگی منحصربه فرد بود. وقتی که نصرت، نشستن در قهوه خانه های پیرسرا (یکی از محله های قدیمی رشت) را به محفل های ادبی ترجیح می داد و با آنانی دمخور بود که نمی دانستند آن که کنارشان نشسته و در استکان کمر باریک چای می نوشد؛ نصرت است نصرت رحمانی.

اگر فروغ فرخزاد را برای عرضه زنانگی در شعرش شاعری جسور می دانیم نصرت رحمانی شاعری بود که تمام زوایای زندگی اش را در شعرش می ریخت. آن بند از شعر او که از زبان مادرش می گوید؛ «نصرت شنیده ام تریاک می کشی؟» را که خاطرتان هست؟

● نصرت، شاعرِ شعرِ سیاه

اولین مجموعه شعر نصرت رحمانی با نام «کوچ» در سال ۱۳۳۳ منتشر شد. در حالی که فضای پس از کودتای ۲۸ مرداد، شاعران را دچار نوعی سرخوردگی کرده بود و هر یک می کوشیدند این سرخوردگی را به نحوی با زبان استعاری در شعرشان بیان کنند، نصرت رحمانی خودًجامعه را وارد شعر کرد. مهم ترین اتفاق زندگی نصرت درباره کتاب «کوچ» رخ داد.

نیمای بزرگ بر مجموعه شعر «کوچ» مقدمه نوشت؛ «... آن چیزهایی که در زندگی هست و در شعر دیگران سایه ای از خود نشان می دهد، در شعر شما بی پرده اند. اگر این جرات را دیگران نپسندند برای شما عیب نیست،... از اینکه اشعار شما به بهانه اوزان آزاد، وزن را از دست نداده و دست به شلوغی نزده، قابل این است که گفته شود؛ تجدد در شعرهای شما با متانت انجام گرفته است، اگر در معنی تند رفته اید، در ادای معنی دچار تندروی هایی که دیگران شده اند، نشده اید،» این مقدمه نیما فقط شامل شعر های کتاب «کوچ» نشد و نصرت رحمانی تا پایان عمرش همانگونه نوشت که نیما تحلیل کرده بود.

رحمانی هیچ گاه در نحوه سرودن شعر خطر نکرد. (شاید این دلیل دیگری باشد بر این ادعا که زندگی او از شعرش جلوتر بود) اما «کوچ» که آغاز کار رحمانی بود نوید شاعری با جسارت را می داد که کلماتی را وارد شعر می کرد که تا قبل از آن شاعران یا جرات نمی کردند آنها را وارد شعر کنند یا مجاز نمی شمردند.

مجموعه شعر «کوچ» از لحاظ فرم تحت تاثیر اشعار نادرپور بود و از لحاظ مضمون دنباله ای از اشعار فریدون توللی. ولی در شعر نصرت چیزهایی وجود داشت که باعث شد خیلی زود از زیر چتر او (که به پیشوای شعر مرگ شهرت یافته بود) بیرون بیاید و خود خالق شعر سیاه شود. شعری که به تعبیر سپانلو «نقاشی پلشتی های جامعه»بود. شعر نصرت آکنده از تباهی، پوچی، ناامیدی و سیاهی است.

در «کوچ»، «کویر» و «ترمه» شعر نصرت در مقابل شعر نادرپور از یک سو، و شعر اخوان ثالث از سوی دیگر بود. رمانتیسیسم من و پرزرق وبرق اشعار نادرپور در آثار رحمانی جایش را به رمانتیسیسم سیاه داده بود و از طرف دیگر اگر اخوان می کوشید با زبانی فخیم، استعاره ای از شکست را در شعرش بازنمایی کند، شعر نصرت بیان خود جامعه بود، نه تحلیل جامعه.

و همین دلیل سبب می شد که شعر او به میان اجتماع برود. آثار او در بین مردم دست به دست می شد. چون او با زبان مردم و با همان واژگانی می نوشت که مردم حرف می زدند. از این لحاظ می توان این شاعر را نقطه آغاز ورود کلمات کوچه بازاری به شعر دانست. کلماتی که شاعران روشنفکرمآب آن روز از به کار بردن شان امتناع می کردند. در شعر رحمانی رمانتیسیسم چهره بیرونی شعرهای عمدتاً اروتیک پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را ندارد. با این وجود شعرهای او از نظر ساختاری به شدت رمانتیک هستند. فضایی حزن آلود و دوگانه ای از «کام» و «ناکامی» که اولی رشک برانگیز و دست نیافتنی و دومی همزاد شاعر محسوب می شود:

نپرسید ای رفیقان از چه مستم / به هر در، در زدم طرفی نبستم / نمی خواهم، نمی خواهم، بدانم / که خواهم بود، کی بودم، کی هستم . (که خواهم بود - کوچ و کویر)این شعر اگر چه در نگاه اول از نظر مفهوم به رباعیات خیام پهلو می زند اما ظاهر فریبنده این شعر نمی تواند ساختار رمانتیسیسمی آن را که مبتنی بر ثنویت «کام» و «ناکامی» است پنهان کند.

البته در آسیب شناسی شعر نصرت از این منظر دو نکته را نباید از نظر دور داشت؛ یکی اینکه رمانتیسیسم به معنای شعر عاشقانه نیست و طبعاً مخالفت با رمانتیسیسم در شعر به مفهوم مخالفت با شعر عاشقانه نیست.

دیگر اینکه رمانتیسیسم، ویژگی اصلی کلیت شعر معاصر بوده و منحصر به شعر رحمانی نمی شود. حتی شعر احمد شاملو، برجسته ترین شاعر معاصر(پس از نیما) در قرن گذشته نیز ساختاری رمانتیک داشته است. بنابراین تاکید بر رمانتیسیسم شعر نصرت، به معنی کم ارزش شمردن شعرهای او نیست بلکه از این منظر، تاویل پوچ انگارانه آثار نصرت مردود تلقی می شود.

همچنان که گفته شد چهارپاره های نصرت( که غالب شعرهای او در این قالب سروده شده)از نظر مضمون بسیار جسورانه بودند.

مجتبی پورمحسن


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.