یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید


و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید

مفهوم «طبیعت» چه آن زمان که به عنوان معادلی برای لفظ «فیزیک» به کار رود و چه هنگامی که به سادگی ترجمه معادل لاتین لفظ یونانی فوسیس, یعنی nature قلمداد گردد, نزد اندیشمندان موجب بحث های متنوعی گشته است

مفهوم «طبیعت» چه آن زمان که به عنوان معادلی برای لفظ «فیزیک» به کار رود و چه هنگامی که به سادگی ترجمه معادل لاتین لفظ یونانی فوسیس، یعنی nature قلمداد گردد، نزد اندیشمندان موجب بحث‌های متنوعی گشته است.

در صورت نخست فیزیک یا فوسیس یونانی به معنای گشایش و انکشاف است و طبیعت در این معنا بر آشکار‌گی هستی از جانب خود و شکوفایی وجود، دلالت دارد. طبیعت یا فیزیک یا فوسیس در این معنا به هر نوع ظهور هستی از دل ظلمت اشاره دارد و این عمیق‌ترین معنایی است که برای طبیعت می‌توان قائل شد. اما در صورت دوم یعنی nature نیز طبیعت در مقابل مفهوم culture یا فرهنگ معنا می‌یابد. به دیگر سخن، طبیعت در این معنا برابرنهادی برای هر آن چیزی است که فرهنگی خوانده می‌شود. نکته آنکه در این تعبیر اخیر نمی‌توان مرز فارق میان طبیعت و فرهنگ را به درستی مشخص کرد و این دو مفهوم متضایف و در هم خلیده‌اند، گو اینکه مرز میان توحش مطلق و فرهنگ والا نیز گاهی مخدوش می‌گردد. این اشارات پیچیده و سخت مختصر از آن رو بر سرآغاز این دیباچه می‌آید تا اشارتی باشد بر آنکه مفاهیمی چون طبیعت که این چنین هر روزه در زبان هرروزه تکرار می‌گردد، در بن مایه و خاستگاه، سرچشمه تاملاتی اصیل‌اند. تفکراتی که اگرچه خود از جنس عمل نیستند، اما راهنمای عمل‌اند.

همچنین است مفهوم به ظاهر کوتاه عمر «محیط زیست» که در برابر معادل بیگانه environment به کار می‌رود. زمانی که از محیط زیست یاد می‌کنیم، به راستی مراد از چه داریم؟ بر کدام محیط اشاره داریم و منظورمان از زندگی چیست؟ آیا تن ما نیز بخشی از این محیط یا فضای زندگی است یا تنها به کوچه و خیابان و خانه و کوه و دشت نظر داریم؟ از اینها چه منظوری داریم؟ کوه و دشت و خانه و مدرسه و محل کار را چگونه می‌بینیم؟ زندگی یعنی چه؟ آیا مراد تنها حیاتی زیست‌شناختی و غریزی است یا بر عنصر انسانی و در نتیجه فرهنگی زندگی نیز تامل کرده‌ایم و طبیعت و محیط زیست را با توجه به این عنصر می‌نگریم؟ گروهی از اندیشمندان که نه چندان اتفاقی به مساله زندگی توجه کرده‌اند، مفهوم «زیست جهان» را برای اشاره محیط زیست یا زندگی انسانی وضع کرده‌اند، فضایی زمانی-مکانی که زندگی انسان در آن رخ می‌دهد و تنها برآیند جبری و کمی مکان‌ها و زمان‌هایی که انسان‌ها با جسمشان اشغال می‌کنند، نیست. هر یک از ما به تنهایی و صدالبته در با - دیگران - بودن محیط‌زیستی بر می‌سازیم در حد قد و قامت خویش. ما جهان را معنا می‌کنیم، نه یکسره خودسرانه و از استقلال که در این فرافکنی و تفهم سنت‌های ما، توانایی‌های ما و محدودیت‌هایمان دخیل‌اند. ما هر یک متناسب خواست خویش که‌‌ همان خواست قدرت است و برآوردن امیال و آرزو‌ها، جهان را می‌فهمیم و همزمان شکل می‌دهیم. این ما، فردی نیست، حاصل اراده جمعی است اگرچه غفلت از فردیت به بها و بهانه رفع مسوولیت خطایی انکارناشدنی‌ است.

مختصر آنکه نوع و نحوه رویکرد ما به انسان و جهان که خود محصول تامل، تجربه و تاریخ انسانی است، تاثیر مستقیم و ژرف در رفتارمان با و در محیط زندگی دارد. وارسی انتقادی این رویکرد در شاخه‌ای تحت عنوان فلسفه زیست محیطی صورت می‌گیرد. دو رویکرد عمده که در فلسفه محیط زیست از مجموع دیدگاه‌های اندیشمندان در بررسی مواجه انسان با طبیعت اخذ گردیده عبارتند از:

۱. رویکرد انسان‌محور

۲. رویکرد طبیعت محور

رویکرد نخست که ریشه در اندیشه‌های متفکران عصر روشنگری در قرن هجدهم دارد، با تاکید مضاعف بر انسان‌گرایی تا سر حد انسان محوری و باور به پیشرفت و توسعه طبیعت را ابزار انسان تلقی می‌کند و با رویکردی فایده‌گرایانه ارزش ذاتی طبیعت را نفی می‌کند، این رویکرد، نگاه غالب تفکر فن‌سالارانه و سرمایه‌دارانه است. دیدگاه تعدیل‌شده معتقدان به این رویکرد از مشکلات و مصائب آشکاری که این تلقی برای طبیعت به بار آورده غفلت نمی‌ورزد، اما همچنان بر راه‌حلی انسان‌محورانه تاکید دارد، به نظر می‌رسد این رویکرد بیش از اندازه خردگرایانه باشد و از نگاه شاعرانه و همزیستی عاطفی انسان با طبیعت غفلت ورزیده است؛ رویکرد دوم از همین منزلگاه می‌آغازد. در این رویکرد که دقیقا از واکنش به نگاه نخست سرچشمه گرفته و خاستگاه در اندیشمندان رومانتیک سده نوزدهم دارد، طبیعت فی نفسه صاحب ارزش است و منشا احساسات و عواطف و نیروهای ناشناختنی است. اسطوره وحشی نجیب در نگاه اندیشمندانی چون روسو در برابر انسان متمدن خرابکار از همین نگاه نشات می‌گیرد، تصور (ایماژ) ی که به صورت انسان روستایی خوشبخت در میان شهرنشینان کنونی نیز رواج دارد و بر درک نادرست و سانتیمانتال بورژوا‌ها (شهرنشینان) از زندگی بدوی متکی است و ناشی از نگاه فاصله‌انداز و زیبایی‌شناسانه ایشان است. این نگاه لاجرم واپسگرایانه و ضدمدرن است و به جای درمان واقعی راه‌حل‌های موهوم و ضدپیشرفت ارائه می‌کند، راهکارهایی که در صورت عملی شدن خطرناک‌اند، نازیسم و فاشیسم در سده بیستم دو نمونه عملی از این رویکرد در عرصه اجتماعی و سیاسی را عملی کردند. اندیشمندان حوزه محیط زیست از هم‌نهاد این دو رویکرد تلقیِ سومی را اخذ کرده‌اند که رویکرد «انسان‌طبیعت‌محور» خوانده می‌شود. این نگاه «کل‌نگر»که به‌ویژه بعد از جنگ جهانی دوم قوت گرفته، می‌گوید سرنوشت انسان و طبیعت از یکدیگر مجزا نیست و تعیین سرور و رییس برای هر یک از دو قطب انسان و طبیعت نادرست و خطا است و پیامدهای زیانباری دارد. معتقدان به این دیدگاه در واقع پس از تجربه آزمونی که هر یک از دو دیدگاه فوق از سرگذراندند، به بازاندیشی مفاهیمی که در صدر این نوشتار آمد، پرداختند. شکل گیری شاخه مطالعاتی محیط زیست از اساس محصول همین دوران است. دورانی که انسان بیش از پیش بر محدودیت‌های هوا و زمین در برابر خواست‌های روزافزون خود در اقتصادی مصرف‌گرا پی برده است و طریق توسعه پایدار را نه در بهره‌جویی از طبیعت به هر قیمتی که در تعاملی خردمندانه و متواضعانه با طبیعت می‌جوید.

محسن آزموده

سوره ۷، آیه ۵۶