دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

یهودی کشی به تاریخ اروپا مربوط است و نه اعراب


یهودی کشی به تاریخ اروپا مربوط است و نه اعراب

روژه گارودی اندیشمند مسلمان فرانسوی را همه می شناسند او نه یک افراط گرای مذهبی بلکه روشنفکری است که با هرگونه تندروی مخالف است تحقیق علمی او در مورد صهیونیسم سیاسی ابعاد چندین افسانه مورد ادعای صهیونیست ها را مورد کنکاش قرار می دهد اما تنها به آن دلیل که ابعاد مورد ادعای یهودیان در مورد هولوکاست را مورد تردید قرار می دهد و بیان می دارد که حتی در صورت صحت نمی تواند توجیه گر ظلم و جنایت بر علیه یک ملّت دیگر در فلسطین باشد, به برآشفتگی صهیونیستها انجامید و در نهایت به دادگاه کشیده شد تا محاکمه و محکوم شود آنچه در ذیل می خوانید بخشی از این کتاب است که توسط خانم نسرین حکمی به فارسی برگردانده شده و سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آن را منتشر نموده است

صهیونیستها برای جبران بی پایگی کامل ادعای کحقوق تاریخی»، از یک حربهٔ دیگر استفاده می کنند که ظاهراً بر یک واقعیت تاریخی اتکاء دارد و آن کشتار یهودیان به وسیلهٔ هیتلر است.

کاملاً قابل درک است که در بین آن دسته از کصهیونیست ها» که نمی کوشند تا ایدئولوژی خود را از طریق افسانه سازی توجیه کنند، دلواپسی مشروع یافتن یک پناهگاه برای قربانیان مظالم وجود داشته باشد، اما نباید این مسئله را چنین حل کرد که برای جبران یک بی عدالتی، یک بی عدالتی دیگر مرتکب شد، یعنی بیرون راندن یک قوم و غصب سرزمین او، در حالی که هیچ سهمی در جنایت هیتلر نسبت به یهودیان نداشته است. جبران مظالم و کشتارهایی که در زمان حکومت نازی ها، یهودیان را قربانی کرد، لازم است، اما این امر به هیچ وجه ایجاب نمی کند که جبران مافات، به زیان کسانی اعمال شود که مرتکب آن جنایات نشده اند.

برخی ها، و از جمله صهیونیست های سیاسی، می اندیشند که تنها راه حل برای مسأله امنیت یهودیان، ایجاد یک دولت یهودی است، اما آنچه که به هیچ وجه حتمی نیست این است که کدام دولتی در طول تاریخ از تخریب مصون بوده است؟ و بخصوص کامپراطوری های» استعماری، که مثل دولت صهیونیستی اسرائیل، برخلاف ارادهٔ بومیان محل تأسیس شده اند، قدرت نظامی اشغالگر به هر اندازه بوده، هیچ کدام بالأخره باقی نمانده اند. تجربهٔ عملیات استعماری ایجاد یک دولت صهیونیستی در فلسطین، - دولتی که به خاطر ذات صهیونیستی خود، محکوم به اتخاذ سیاستی توسعه طلبانه برای کقضای زیست» (تهیه جا برای یک مهاجرت نامحدود)-، از نیم قرن پیش نشان داده است که اجرای این نقشه، یک وضعیت جنگی دائمی و نیز اضطرابی بزرگتر از آن برای آینده را ایجاب می کند. بخصوص که امروز، آن جایی در دنیا که یهودیان کمترین امنیت را دارند همانا کشور یهودی اسرائیل است. اکثریت عظیمی از یهودیان دنیا (۸۰ درصد) به این عدم امنیت آگاه هستند، چه، ترجیح می دهند در کشورهای اصلی خود باقی بمانند و حتی، پس از نیم قرن تجربه و تلاش، امروزه تعداد یهودیانی که اسرائیل را ترک می کنند از تعداد کسانی که در آن مستقر می شوند، بیشتر است. اما حتی اگر می پذیرفتند که ایجاد یک دولت صهیونیستی تنها راه حل ممکن است، هیچ کس نمی توانست مخالف باشد که مثلاً برای بازماندگان یهودی کشی نازی، به عنوان جبران مافات، زمین یک منطقهٔ کشاورزی آلمان را تخصیص دهند تا یک کشور کاملاًُ مستقل تشکیل داده و به خرج اروپائی های گناهکار یا همدست جنایت نازی ها اداره شود.

یهودی کشی ای که نازی ها مرتکب شدند به تاریخ اروپا و به نازی ها مربوط است. ادعای جبران این جنایات به زیان اعراب که از این قضیه برکنار بوده اند اقدامی کاملاً استعمارگرانه است که می کوشند از طریق یک تداوم تاریخی جعلی بین اسرائیل توراتی و دولت کنونی اسرائیل، توجیه کنند، تداومی که جنبهٔ افسانه ای و خرافی آن را ثابت کردیم. چنین است ابهام و دوپهلوئی اساسی این حربهٔ عجیب کهولوکاست»، که به نام آن، موجودیت کشور اسرائیل را در سرزمینی دزدیه شده از اعراب، مشروع وانمود می کنند. ژرسوم شولم می نویسد: کهولوکاست و اسرائیل، دو روی یک واقعهٔ تاریخی هستند.» و کشور اسرائیل، همانا کپاسخ خداوند به اوش و یتزاست.»

از این هولوکاست که به نام آن، نه تنها موجودیت کشور اسرائیل، بلکه هر نوع باج گیری سیاسی رهبران آن را مشروع جلوه گر می کنند چنان سوءاستفاده هایی شده است که ذکر آن خالی از فایده نیست: قبل از هر چیز، خود واژهٔ کهولوکاست»، رنگ مذهبی دارد، که به فداکاری مذهبی ای اطلاق می شود که شامل فنا شدن یک یا چندین قربانی در راه یک معبود می گردد. اما این جا بحث واژه نیست، چه جنایت هیتلر نسبت به یهودیان نه تنها هیچ نوع جنبهٔ مذهبی ندارد، بلکه یک مسأله سیاسی است و آن هم مسأله ای سیاسی که بر یک مجموعهٔ وسیع وارد شده است. بنابر این، صحبت از هولوکاست به معنای منزوی کردن هرچه بیشتر یهودیان از مجموعهٔ وسیع قربانیان هیتلر در جنگی است که به قیمت زندگی بیش از شصت میلیون زن و مرد تمام شده است، بویژه که از بین مردم غیرنظامی، سه میلیون لهستانی غیریهودی و بیش از ۶ میلیون اسلاو از بین غیرنظامیان نابود شده اند. آیا به سود یهودیان است که از مجموع کسانی که از فاشیسم هیتلری رنج برده اند و آن را به زانو درآورده اند، مجزا شوند؟ به چه علت باید مرگ، برای فقط یک بخش از بشریت خصوصیتی کمقدس» داشته باشد؟

این خود خاصه نگری، از طرف دیگر، خصوصیت حقیقی دستگاه هیتلری را می پوشاند، درست مثل اینکه می توان نازیسم را از طریق یکی از ابعادش، یعنی نژادپرستی ضدیهودی، معرفی کرد. من در همان اردوگاه تجمع نازی ها زندانی بوده ام که دوستم برناردلوکاش مؤسّس کاتحادیهٔ بین المللی ضدنژادپرستی و ضدسامی گری» در آن زندانی بود، و خوب به خاطر دارم که در تلاش و مبارزه ای که ما را برادرانه متحد می ساخت، همواره عقاید و نظریات ما به عنوان مبارزین راه آزادی، مشابه بوده است. حتی یک مورد اظهارنظر مشترک را به یاد ندارم که بین برنارد و من، این واقعیت که او یهودی است و من نیستم، مطرح شده باشد. هنگامی که لاگاردیا شهردار نیویورک، به برنارد کمک کرد تا آزادی خود را بازیابد، تمام رفقای اردوگاه خوشحال شدیم، و چند سال بعد، هنگامی که خبر مرگ او را شنیدیم، همگی رنج برادرانهٔ واحدی احساس کردیم.

کشتار یهودیان را کهولوکاست» نامیدن، فقط مجرد کردن یهودیان از مجموعهٔ قربانیان هیتلریسم (شصت میلیون کشته) و پوشاندن چهرهٔ حقیقی دستگاه هیتلری نیست، بلکه ایجاد این باور است که این کشتار به خاطر جنبهٔ نیمه کمذهبی» خود، به عنوان یک لحظه از ظلم ابدی و حتمی منشعب از یک مشیت جبری الهی، فقط متعلق و مربوط به تاریخ یهود است، و جدا کردن این جنایات از تاریخ اروپاست، بدین معنی که سبب فراموش شدن این نکته می شود که جنایات امپریالیسم نازی، علیه یهودیان و بسیاری دیگر، ادامهٔ جنایات تمام امپریالیسم غرب از زمان براندازی نسل دهها میلیون سرخپوست آمریکائی یا قتل عام بیش از صد میلیون سیاه آفریقائی برای دستیابی به انتقال ده میلیون برده به آمریکا است.

کشتار نژادی اعمال شده به وسیلهٔ هیتلر علیه یهودیان، نه اولین جنایت امپریالیسم است و نه حتی موردی که بیشترین قربانی را داده، و تجزیه کردن یهودیان در یک کهولوکاست» که کاستثنایی» باشد، در واقع مخفی کردن علل عمیق این نژادکشی و مانع شدن از شرکت یهودیان به همراه تمام دیگر قربانیان این جنایات در مبارزه با ریشه های امپریالیسم است. جدا کردن یهودیان از قربانیان هیتلر، همانا تجزیهٔ اسرائیل از تاریخ جهان و بخصوص بریدن آن از دنیای سوم است. هنگامی که آریل شارون، در سخنرانی خود خطاب به نمایندگان یهودیان خارجی در جریان یک دیدار از گوش اتزیون، اعلام کرد که کما حق داریم از بقیهٔ دنیا همه چیز بخواهیم... به عنوان یک یهودی، ما به هیچکس هیچ چیز مدیون نیستیم، این دیگران هستند که نسبت به ما دِینی دارند»، بوآز اِورون، با نفی این جدائی باز هم مطرح شده بین یهودیان و کدیگران» - یعنی تمام بقیهٔ دنیا پاسخ داد:

این لفظ دیگران، این مابقی دنیا، قبل از همه به ضرر خود ماست، چون این قضیه ای است که فقط مربوط به شما و اروپائی هاست. در چین، در ژاپن، در هند، در آفریقا و در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین یعنی آنجاهایی که سه چهارم جمعیت دنیا زندگی می کنند بسیار کم اند کسانی که حتی نام شما را شنیده باشند. شما در آن جاها نه تحت آزار قرار گرفته اید، و نه کشتار شده اید، شما در آنجاها هیچ حقی ندارید. علاوه بر این، صریح بگویم، هر گاه شما در یکی از این مناطق حاضر بوده اید، به خاطر همکاری با سفیدها و استعمارگران در استثمار سیاهان، آسیائی ها و سرخپوست ها بوده است. اگر شما می خواهید که در این بخش های کرهٔ خاک به حساب ها رسیدگی شود، کشف خواهید کرد که این شما هستید که بدهی دارید... به نفع شماست که به سوی دیگری متوجه شوید. با اروپائی هاست که باید حسابتان را تسویه کنید! بروید با کسانی بحث کنید که با شما فرهنگ و روش مشترک دارند، و اعراب را راحت بگذارید. در این باره یک نکتهٔ دیگر هم هست: مسلسلهای یوزی و گالیل شما، در دستهای نیروهای استبدادی السالوادور چه می کنند؟...

بوآز اورون می افزایدکه اروپائی ها می توانند پاسخ دهند:

فراموش نکنید که میلیونها روسی، انگلیسی و فرانسوی نیز در مبارزه با آلمان نازی کشته شده اند. آنها موفق به شکست آن کشور شدند و از این طریق، شما را (یهودیان را) نجات دادند. اگر آنان در برابر مرگ همسایه های خود بی تفاوت باقی می ماندند، دیگر هیچ اثری از شما یافت نمی شد.

اگر برعکس، به جای جدا کردن یهودیان از غیریهودیان کاری که هیتلر کرد-، مرگ یهودیان اروپائی به وسیلهٔ نازی ها را به عنوان جزئی از یک کل، یعنی یک جنبه از برنامهٔ هیتلر در مورد تمام کسانی که شرافت انسان و انسانیت را در برابر نازیسم دفاع می کردند بنگریم، آنگاه یهودیان در یک افق تاریخی جهان شمول و متناسب با سنتهای مهدوی عالی خود، قرار می گیرند.

اما صهیونیسم سیاسی عمدتاً بر کاستثناگرایی» و تجزیه طلبی تکیه می کند تا این اندیشه را که یهودیان نمی توانند در حالت پراکندگی در کشورهای دیگر امنیت داشته باشند و فقط در یک کشور مجزا امنیت دارند، معتبر سازند، مثل اینکه دولتها و حتی امپراطوریها، هر چقدر هم که قوی بوده اند، تماماً و بدون استثنا روزی منهدم نشده اند و ساکنان آنها به فاتحین تسلیم نشده اند! این مدعا درست نیست که صهیونیسم سیاسی نه به عنوان یک برنامه و نه در تحقق آن به صورت یک کشور یهودیان را نجات داده است. یهودیان از نازیسم نجات یافتند، اما به وسیلهٔ جنگهای استالینگراد و العلمین، و بدون این ضربه های بازدارندهٔ هجوم هیتلری به سوی شرق، سرزمین فلسطین، همراه یا بدون دولت صهیونیستی، مسلماً تسلیم وحشت از نازی ها می شد.

علت عمده و عمیق این تقلب تاریخی صهیونیستها، سیاسی است، چه منظور آن ها از این کاستثناگرایی»، همانا بریدن کشور اسرائیل از جامعهٔ بین المللی است تا با دیگر کشورها نه یک رابطهٔ معمولی بر اساس تفاهم متقابل، منافع مشترک، اهداف صلح آمیز و سازنده که با هم دست یابند، بلکه روابطی استثنایی مبتنی بر ایجاد احساس مجرمیت ایجاد کنند، به نحوی که کافی است خارج از تمام زمینه های تاریخی، کهولوکاست» را مطرح کنند تا همه چیز برای این قربانی استثنایی مجاز شناخته شود، از جمله، عایدی و جریمهٔ مالی کشته های گذشته را دریافت کردن، به صورتی که امروزه، ککمک خارجی» ایالات متحده به اسرائیل، بطور سرانه، رقمی بیش از ۷۵۰ دلار در سال برای هر یک از ساکنان این کشور را تشکیل می دهد، یعنی بیش از دو برابر درآمد سرانهٔ سالانهٔ کشورهای آفریقائی.

چه می شد اگر سرخپوستان آمریکائی به همین ترتیب کمابقی دنیا» را وادار به جبران مالی کشتار نژاد خود می کردند؟ یا سیاهان آفریقائی کدِین» دنیا را در برابر صد میلیون قربانی برده فروشی طلب می کردند؟

نتیجهٔ این علاقهٔ صهیونیست های سیاسی به تبلیغ افسانهٔ استثنایی بودن، همانا تجرد جهانی کامل است و تنها ماندن در سازمان ملل متحد، فقط یکی از وجوه این تنهایی است و قابل تحمل نیست مگر به خاطر حمایت بی قید و شرط و نامحدودی که تا امروز ایالات متحده نسبت به این کشور اعمال کرده است. اما اگر روزی حمایت خارجی قطع شود (همچنان که در گذشته در مورد صلیبیون از نظر اسلحه و پول پیش آمد)، وابستگی مالی و نظامی دولت صهیونیستی تا حدی است که در آن هنگام صهیونیسم سیاسی اعتراف خواهد کرد که بدترین فاجعه را برای یهودیان تدارک دیده است. برای مخفی کردن این حقیقت، رهبران اسرائیل تمام حربه ها را به کار می گیرند تا بباورانند که هر آن در لبهٔ خطر نابودی (یعنی یک کهولوکاست جدید») قرار دارند. آن ها برای قبولاندن این باور، به احساسات کیهودستیزی» در خارج از اسرائیل، و مترسک کخطر عرب» در خاورمیانه نیاز دارند، در حالی که تا امروز، از دیریاسین تا صبرا و شتیلا، ده ها هزار عرب را کشتار کرده اند، به این معنی که جنایاتی غیرقابل قیاس با سوءقصدهای ناشی از اشغالگری استعماری آن ها در فلسطین، مرتکب شده اند.

روژه گارودی