پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آسیب شناسی سخن دموكراسی خواهانه در ایران


آسیب شناسی سخن دموكراسی خواهانه در ایران

فرآیند تحول گفتار دموكراسی در سه الگوی مذكور, حكایت از آن دارد كه سخن دموكراسی اصولا در دو الگوی كلان در صحنه گفتاری ایران ظاهر شده است در دوره اول و دوم, سخن دموكراتیك حاوی ساختاری اقتدارگرایانه است

به قول یونانیان سیاست با مشاركت آزاد شهروندان آزاد آغاز می شود. این تعریف هم ملتزم به وضعیت و ویژگی خاص بازیگران سیاسی است و هم ملتزم به مناسبات و ترتیبات میان بازیگران. بازیگران ضروری است آزاد باشند و سیاست ضروری است به واسطه مشاركت آزاد آنان سامان یابد. در فقدان چنان پیش فرض هایی سیاست هنوز آغاز نشده است و هنوز مناسبات گله جریان دارد. نظم سیاسی، با دوراندیشی، مصلحت سنجی، خرد جمعی، گفت وگو، مشاركت آزاد و منافع همگانی تعریف می شود. در مقابل نظم گله وار همواره حركت سینوسی و تكرارشونده میان شرایط اقتدارگرایانه از یك سو و مقاومت خشونت آمیز از سوی دیگر است.

این سخن، ممكن است تقابل میان دموكراسی خواهی با استبداد سیاسی را در خاطره ها زنده كند. اما این مقاله درصدد نشان دادن این نكته است كه حركت سینوسی سخن اقتدارگرایانه و مقاومت خشونت آمیز تنها در چنان تقابلی چهره نشان نمی دهد بلكه در تحلیل سخن دموكراسی و فرآیند تحولی آن نیز می توان شاهد چنین حركتی بود. این مقاله نشان خواهد داد كه سخن دموكراسی خود از شرایط زیست خود در ایران تغذیه كرده است و با آن سرشت مشترك دارد. با این تعبیر، سخن دموكراسی فاقد طبیعت و سرشت سیاست ورزی به معنای یونانی آن بوده است.

●گونه شناسی سخن دموكراتیك در ایران

مطالعه ساختار كلامی سخن دموكراسی در ایران نشانگر ظهور سه الگوی كلامی است:

مرحله اولیه و روایت آئینی و اراده گرایانه از امر سیاسی دوره مشروطه.

ظهور روایت چپ و متكی بر مردم گرایانه با دیدگاهی غایتمند و جبری از امر سیاسی دهه بیست و سی.

روایت كارناوالی و هنجارگریز از امر سیاسی پس از دوم خرداد.

فرآیند تحول گفتار دموكراسی در سه الگوی مذكور، حكایت از آن دارد كه سخن دموكراسی اصولا در دو الگوی كلان در صحنه گفتاری ایران ظاهر شده است. در دوره اول و دوم، سخن دموكراتیك حاوی ساختاری اقتدارگرایانه است. در دوره اول سخن دموكراتیك، به نحوی آئینی، بیانگر نقش پنهان و عظیم توده های مردم است كه به مدد روشنفكران و نقش منجی گرایانه نخبگان سیاسی ظاهر خواهد شد. در این دوره كافی است تا استبداد سیاسی راه بر نخبگان بگشاید تا نیروی عظیم مردم ترقی و پیشرفت ملی را در چشم به هم زدنی پیش چشم بگشایند.

این نظم گفتاری، بعدها در چهره رضاخانی الگوی اعلای خود را یافت. سخن دموكراسی در دوره دوم، كمتر نخبه گرا است. رویكرد مذكور با نگاهی مردم گرایانه، تقدیر تاریخی ظهور مناسبات دموكراتیك را جست وجو می كند و سازمان های سیاسی استالینی در روایت های مذهبی و ماركسیستی نمایندگان آن به شمار می روند. اصالت بخشی به مردم، اگرچه به ظاهر پشتوانه شعار حكومت مردم بر مردم است، در شاكله عمل سیاسی جمعی ما، نحوی پوپولیسم سیاسی را تبلیغ و ترویج كرده است و به نحوی تلویحی و غیرمستقیم موید نحوی توتالیتاریسم سیاسی است. در این روایت اگرچه كمتر نشانی از موقعیت محوری كنشگر نخبه سیاسی است، اما عملا اراده قاهر مردم، در قالب نقش منجی گرایانه سازمان های سیاسی تجلی می كند و الگوی اقتدارگرایانه اول، به نحوی افزون تر پدیدار می شود.

سرانجام روایت سوم از دموكراسی خواهی به خلاف دو روایت گذشته، روایتی هنجارگریز است كه به كلی هویت خود را در ستیز رادیكال با هنجارها و ارزش های محیطی و بومی خود جست وجو می كند. این روایت به خلاف دو روایت گذشته، نه تنها موید اقتدار سیاسی نیست، بلكه به خلاف، در گوهر گفتاری خود اقتدارستیز و با هر نظم سیاسی ستیزه گر است.

نكته قابل توجه در این گونه شناسی عبارت از آن است كه گفتار دموكراتیك اصولا گفتار نظم بخشنده نیست. به همین جهت، هستی و حیات خود را سرانجام در الگوی خشونت بار سیاسی جست وجو كرده است. هم در دوره مشروطه، هم در دوره دكتر مصدق و هم در دوم خردادماه، گفتار دموكراسی خواهانه تداوم و مشروعیت خود را در ساختار خشونتی و تند كنش سیاسی جست وجو كرده است. به عبارتی الگوی گفتار دموكراسی خواهانه در بستر كنش تند سیاسی، گوهر خود را جست وجو كرده است. به عبارتی ضعف خود در تداوم بخشی به نظم سیاسی، و عهده داری مدیریت معقول نظم اجتماعی و سیاسی را در پناه جستن به الگوهای مسئولیت گریزانه و در عین حال رهایی بخش و خشونت آمیز از سیاست جست وجو كرده است.

●آسیب شناسی سخن دموكراسی در ایران

بنابراین به نظر می رسد گشودن راه برای نظم دموكراتیك در ایران، تا حدود زیادی منوط به آسیب شناسی سخن دموكراسی در ایران نیز هست. همواره از دموكراسی سخن گفته ایم و به این واسطه خود را واجد فضیلت دموكراسی خواهی دانسته ایم. اما كمتر سخن دموكراسی را مد نظر قرار داده ایم و در باب چند و چون آن بحث كرده ایم. اگر این فرض را بپذیریم كه نظم سخن همچون ساختاری پیشینی بازیگر و حدود و ثغور صحنه سیاسی را ترسیم می كند، تفطن به ساختار كلامی كه دموكراسی خواهان خود را متعلق به آن می دانند یك ضرورت اجتناب ناپذیر است. به این ترتیب نحوی مدنی سازی گفتار دموكراسی مقدمه هر جنبش سالم و پایدار دموكراتیك است.

مدنی سازی گفتار دموكراسی خواهی، البته راهی است كه گفتار دموكراسی به خودی خود، در تجربه زیسته یك قرن اخیر ما طی كرده است. فرآیند تحول گفتار دموكراسی از مشروطه به این سو، حاكی از روند عرفی شدن و قدسیت زدایی شدن است. اینك سخن دموكراسی، به هیچ روی همانند سخن دوره مشروطه و دهه بیست و سی، سخن آئینی نیست تا نتواند خود در معرض گفت وگوی نقادانه قرار گیرد.

اما علاوه براین، گفتار دموكراسی ضروری است فرآیند عقلانیت و مدنی سازی را طی كند. مدنی سازی دموكراسی فرآیندی است كه نولیبرالیسم غربی و ماركسیسم اروپایی تا حدودی آن را پشت سر گذاشته اند. كم و بیش تجربه نیم قرن اخیر تفكر نولیبرالیستی و ماركسیسم اروپایی را می توان در چند محور خلاصه كرد:

تردید در عقلانیت حداكثری: هم در روایت نولیبرالی هایك و پوپر و هم در روایت نوماركسیستی هابرماس و حتی تا در روایت پست مدرنیستی، عقلانیت حداكثری كلاسیك مورد نقد قرار گرفته است.

تكیه بر سنت و عقلانیت جمعی و تاریخی: كم و بیش در همه تجربیات مذكور، سنت و عقلانیت جمعی و تاریخی البته مسبوق به روایتی انتقادی جانشین عقلانیت حداكثری پیشین شده است.

دوری گزینی از آرمان گرایی های یوتوپیك در عرصه سیاسی: یوتوپیك سازی دموكراسی خود یكی از پیامدهای زیانبار گفتار اقتدارگرایانه یا اقتدارستیزانه دموكراسی در ایران بوده است. یوتوپیك زدایی از سخن دموكراسی و باور به آنكه سودمندی آن با زیانمندی هایی نیز همراه است و به هیچ روی یك آرمان رهایی بخش نیست، راهی برای كاسته شدن از استعداد نظم ستیزی گفتار دموكراتیك است.

بازتعریف مفهوم قدرت و دوری از مفهوم متمركز و انباشتی قدرت سیاسی: تاكنون گفتار دموكراسی به نحو كلاسیك، بر روایتی متمركز از قدرت سیاسی متمركز است و همواره با تقسیم كار ناعادلانه ای در عرصه منازعات سیاسی حقانیت كسب كرده است. همواره نظم سیاسی به واسطه بهره مندی از مسئولیت اداره امور، هدف حمله و اتهام روشنفكرانی قرار گرفته است كه صرفا حامل آرمان های بزرگ بشری اند و می توانند بدون ملاحظه مقدورات هر چه می خواهند آرمان گرا باشند. باور به آنكه قدرت امری منتشر است كه روشنفكران نیز در سویی از آن ایستاده اند، این تقسیم كار ناعادلانه را به روایتی مسئولانه از پیگیری خواست های سیاسی می دهد.

روشنفكر نیز درمی یابد كه در موقعیتی در منازعه قدرت جای دارد و الگویی از اقتدار سیاسی را بازتولید می كند كه الزاما در سرشت خود دموكراتیك نیست حتی اگر در كلام دموكراتیك باشد. به عبارتی دیگر، دموكراتیك بودن بر حسب جایگاهی كه در صحنه منازعه اختیار كرده سنجیده می شود نه بر مبنای صرف دعاوی.

باور جدی به بازتعریف مفهوم قدرت سبب می شود كه همواره رخدادهای سیاسی را حاصل یك منازعه دوسویه مورد ملاحظه قرار دهیم و سهم هر یك از بازیگران را در رخدادهای سیاسی مطمح نظر قرار دهیم. به عبارتی نوعی انصاف در تحلیل سیاسی را جایگزین منطق پوپولیستی بسیج سیاسی كنیم.