شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

عوامل موثر بر روابط مادر و کودک


عوامل موثر بر روابط مادر و کودک

چهره مادر به منزله آینه ای است که تصویری را به کودک باز می گرداند, این آینه جنبه خنثی ندارد, چرا که حالات صورت و شکل های مادرانه را به کودک عرضه می کند

چهره مادر به منزله آینه ای است که تصویری را به کودک باز می گرداند، این آینه جنبه خنثی ندارد، چرا که حالات صورت و شکل های مادرانه را به کودک عرضه می کند.

رابطه متقابل مادر و کودک، دلبستگی و پیوندهای ماندگار آنان و نیز پیامدهای محرومیت از مادر از مدت ها قبل مورد بحث روان شناسان قرار داشته است. برخی دانشمندان دلبستگی های ایمن و نا ایمن مادر و کودک را مشخص کرده اند. آنها دلبستگی را پیوندهای هیجانی می دانند و آن را به عنوان نظام کنترل "سازمان دهنده رفتار" تعریف می نمایند و اساسا مادر را منبع امنی برای اکتشافات کودک دانسته و اعتراض جدی کودک در برابر جدایی از مادر را از شواهد قطعی دلبستگی اعلام می دارند.

برخی دلبستگی های پرورش دهنده را بیان کرده اند. مطالعات مختلف در خصوص سودمندی کوتاه مدت و بلند مدت دلبستگی ایمنی بخش درآغاز زندگی را بیان می نماید. همچنین دیگر نظریه پردازان عنوان داشته اند که الگوی سالم و فعال رابطه مادر و کودک اساس رفتار اجتماعی و فردی هر شخصی را شکل می دهد.

برنامه های مراقبت بهینه برای کودکان باید مشتمل به شبکه ای از دل بستگی پایدار و ایمن باشد که مسلما این دلبستگی پایدار و ایمن در رابطه تعاملی مادر- کودک از لحظه تولد شکل می گیرد. همان طور که اریکسون گفته است کودک برای تامین نیازهای خود نیازمند ارتباط با دیگری است و نخستین ارتباط را با مادر برقرار می کند تا بتواند در کنار مادر احساس ایمنی کند. احساس ایمنی شرط هر نوع پیشرفت بعدی است.

به نظر فروید دلبستگی یک ارتباط عاشقانه انتخاب شده است. این ارتباط از الگوهای رفتاری با افراد مراقب شکل می گیرد، سپس ترکیب شده سازمان یافته و هدفمند و درونی می گردد. مفهومی که فروید درباره روابط کودک با مادر ارائه می دهد بر این فرض استوار است که کودکان با غرایز زیست شناختی به دنیا می آیند که باید ارضا شود.نیاز کودک به غذا گرما و کاهش درد، نمایانگر"لذت جویی حسی" است و اساس زیست شناختی این جویندگی نوعی انرژی جسمانی است که آن را نیروی "لیبدو" نامیده اند.به نظر فروید اشیا، مردم و فعالیت هایی که کودکان نیروی لیبیدویی خود را صرف آنها می کنند همراه با تحول کودکان به نحوی قابل پیش بینی متغیرند.

در دوران شیر خوارگی هر چیزی که به غذا خوردن کودک مربوط باشد از مهمترین سرچشمه های کسب رضایت برای او قلمداد می شود. مراقبت از کودکان و تامین غذای آنها، توجهشان را بر کسی که این لذایذ را فراهم می کند متمرکز می کند. فروید این فرآیند را "سرمایه گذاری" می نامند. از نظر او کودکان به طور مداوم انرژی لیبدویی خود را صرف کسانی می کنند که از آنها مراقبت می نمایند و نیز این انرژی در دهان، زبان و لب ها متمرکز است. زیرا این نقاط از لحاظ غذا خوردن اهمیت دارند. به همین دلیل فروید دوران شیرخوارگی را "مرحله دهانی"نامیده است.

چهره مادر به منزله آینه ای است که تصویری را به کودک باز می گرداند، این آینه جنبه خنثی ندارد، چرا که حالات صورت و شکل های مادرانه را به کودک عرضه می کند.کنش نگاه مادرانه بسیار زودرس است و از و هله شیر دهی آغاز می شود و بخش یکپارچه ای از کنش مادرانه را در کنار در" بغل نگه داشتن""در مهار خود داشتن" و ارائه شی" تشکیل می دهد. روان شناسی مرضی به توصیف واکنش هایی در کودکان بر اساس مشاهده های مستقیم نسبت به جدایی از مادر پرداخته اند و در کودکان از ۱۳ تا ۲۳ ماهه مراحل متوالی سه گانه اعتراض، نومیدی و بریدگی را مشخص ساخته اند، مراحلی که پیامد ناپدید شدن مادر و تنها ماندن کودک است

برخی واکنش نسبت به جدایی را مبنای واکنش های ترس و اضطراب در انسان می داند. بنابراین هر نوع جدایی دارای پیامدهای کم و بیش آشکاری است. اگر جدایی به صورت کوتاه مدت باشد، کودک می ترسد از این که دوباره مادر خود را از دست بدهد و در او ترس از یک جدایی جدید تحول یابد و چنین ترسی در موقعیت های زیر بروز می کند.

هنگامی که مادر جسما حضور دارد اما نسبت به نیازهای کودک خویش بی توجه است؛ هنگامی که مادر حضور ندارد اعم از آن که این عدم حضور موقت و یا دائم باشد؛ هنگامی که مادر، کودک را در معرض تهدید به طرد قرار می دهد. به عبارت دیگر هنگامی که کودک ماجراهایی از زندگی واقعی را تجربه کند به گونه ای که او را به ساختن الگویی دست نیافتنی از دلبستگی رهنمون شوند،نا ایمن می شود و با اضطراب و خشم تحول می یابد. این رفتار دلبستگی دلهره آمیز اگر شدید باشد ایجاد استقلال و ظرفیت های سازشی اجتماعی کودک را با اشکال مواجه می سازد.هر شکافی در این مبادله زودرس نخستین رابطه ایجاد گردد، می تواند تاثیر قاطعی بر تحول شخصیت داشته باشد و در آینده به اختلال های کم و بیش و خیم مرضی منجر گردد.