سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
ما مشکل گفتمانی داریم

چندی است انتشارات مرکز در تهران کتابی کوچک از داریوش آشوری منتشر کرده است با نام <زبان باز.> این کتاب هنوز در مطبوعات بازتاب چندانی نداشته، اما در نشست شهر کتاب که معمولا به نقد و بررسی کتاب های مهم در حوزه علوم انسانی و ادبیات اختصاص دارد ، موضوع بحثی جدی شد. در این نشست علیمحمد حقشناس، کامران فانی و علی صلحجو حضور داشتند که هر یک کتاب را از منظری مورد نقد و بررسی قرار دارند، اما داریوش آشوری خود نقدی بر این نقدها نگاشتهاست که با حفظ رسمالخط او میخوانید. سرویس اندیشه روزنامه اعتمادملی از انعکاس آرای دیگر صاحبنظران در این زمینه استقبال میکند.
مجلس <نقد> کتاب زبان باز، نوشتهی من (نشر مرکز)، در سیزده شهریور ماه امسال ۱۳۸۷۷) در دستگاه <شهر کتاب> در تهران بر پا شد. در این مجلس سه تن، آقایان علیمحمد حقشناس، زبانشناس و استاد دانشگاه، کامران فانی، کتابشناس و مترجم، و علی صلحجو، مترجم، شرکت داشتند. فایل صوتی، به همت دوست نادیدهای، از تهران رسید و شنیدم.
اگرچه برگزاری چنین مجلسهایی برای بحثهای علمی به خودی خود سودمند است، زیرا بحث برانگیز است. اما با پیگیری این مجلس و بسیاری مجلسهای دیگر از این دست، به نظرام میرسد که ما، همچنان که در اندیشهورزی و نویسندگی هنوز چندان توانمند نیستیم، در روش نقد و بررسی نیز، ناگزیر، به توانایی لازم نرسیدهایم. یکی از ضعفهای عمدهی <نقد>های ما این است که چهبسا به جای پرداختن به اصل مطلب و جان کلام یک اثر به حاشیههای آن میپردازد یا به یکیـ دو یا چند جمله از آن که خوش میداریم یا نمیداریم، از جمله پرداختن به شخصیت نویسندهو چندـوـچون زندگی و رفتار او، به جای آن که بهدقّت ببینیم که چه میخواسته است بگوید. و اگر کتابی در یک زمینهی علمی باشد، آیا از پس شرح و اثبات جستار خود برآمده است یا نه. با شنیدن سخنان سخنرانان این مجلس، آنچه بار دیگر مایهی شگفتی من شد این بود که چهگونه حرف اصلی این کتاب ناگفته و طرح ناشده ماند و گویندگان کمابیش به مسائل حاشیهای پرداختند. یا آن <حرف اصلی> را چنان ساده و بدیهی انگاشتند که نادیده گرفتند. حال آن که، تمام کوشش من برای رساندن آن <حرف اصلی> بوده است که، دستکم در ایران، بههیچوجه ساده و بدیهی نیست و هرگز گمان نمیکنم که در کتاب دیگری به این صورت طرح شده باشد.
نکتهی اصلی کتاب که در چهل و پنج صفحهی میانی آن آمده و پرورانده شده این است که تمدن مدرن نسبت به زبان خود نگرهای و رفتاری دیگر، جز نگره و رفتار <ما>، دارد.
زیرا برای کاربرد ابزاری زبان خود روشها و تکنیکهایی را در کار آورده تا با کاربرد سازمایههای زبانی ویژهای به نیازهای فوری و پیوسته گسترندهی علوم و تکنولوژی و همهی قلمروهای بیشمار شکل مدرن زندگانی انسان پاسخ دهد. جهانهای سنّتی، از جمله جهان اروپایی پیشامدرن، با این روشها آشنا نبودهاند و با نگرهای که به زبان داشتهاند هرگز نمیتوانستهاند به چنین امکانهایی بیندیشند و آنها را به کار بندند. این کتاب در پی روشنگری این نکتهاست که هیچ زبان طبیعی، از جمله زبان فارسی، به دلیل تنگناهای ساختاری و فرهنگی همهی زبانهای طبیعی، با مایهی زبان گفتاری و ادبی خود نمیتواند از پس پاسخگویی به چنین نیاز عظیم واژگانی برای زندگانی مدرن برآید، مگر این که با درک این نکتهی اساسی بتواند قلمروهای زبانی مدرن خود را آگاهانه سازمان دهد.
باری، میخواهم به برخی از ایرادهایی که به این کتاب گرفته شده است پاسخ دهم تا هم این دوستان یکّه داوری نکرده باشند و هم کسانی که از راه رسانههای گوناگون از گفتههای این مجلس خبر یافتهاند و کتاب مرا خواندهاند، یا میخواهند بخوانند، از پاسخ من بیخبر نمانند. این را هم بگویم که این پاسخها را هرگز از سر دلگیری از ایرادگیریهای این گویندگان نمیگویم، بلکه از زحمتی که با شرکت در این مجلس بر خود هموار کردهاند، سپاسگزارام. زیرا، دستکم، خبر انتشار این کتاب را به کسانی رسانده و برخی را نسبت به آن کنجکاو کرده است. من ایشان را همچنان دوستان ارجمند خود میدانم، اگرچه بر سر مسائلی، از جمله مسائل زبان، دیدگاههامان بسیار ناهمساز باشد. بنابراین، میخواهم از تعارف بگذرم و بدون به کار بردن عنوانهای <آقا> و <دکتر> یا <دانشمند محترم>، چنان که رسم است، به زبان خودمانی نامشان را ببرم. به عبارت دیگر، میخواهم راست- و- پوستکنده به مهمترین ایرادهای ایشان پاسخ گویم. زیرا برای روشنتر کردن برخی نکتهها، و همچنین روشنتر اندیشیدن به آنها، برای خود من هم بیفایده نیست.
هر سه تن، در حقیقت، کل کتاب را نفی کردهاند بی آن که به اصل مطلب آن بپردازند. نخستین سخنگو که بیشتر از همه سخن گفته و بیشترین ایرادها را بر کتاب وارد آورده علیمحمد حقشناس است. ایرادهای حقشناس از پشت جلد کتاب و عنوان آن آغاز میشود، یعنی <زبان باز.> وی این عنوان را، با برداشتی که خود از آن دارد، برای کتاب نارسا میداند و به جای آن عنوان <زبان پویا> را پیشنهاد میکند. ولی، نکته این است که هر اصطلاحی را باید از دیدگاه به کار برندهی آن در متن فهمید نه با تعریفی که خود به آن میدهیم. اصطلاح <زبان باز> گمان نمیکنم که پیشینهی کاربردی در زبان فارسی داشته بوده باشد. به هر حال، من در جایگاه کسی که چهبسا برای نخستین بار آن را به کار برده، در برابر مفهوم <زبان بسته>، برای معنایی که از آن در نظر دارم، بهخوبی گویا میدانم. در کاربرد آن به زیرمعناها ()connotationsی این دو اصطلاح در زبان فارسی هم نظر دارم. پویایی و ایستایی وضعی یا حالتی ست مربوط به ساختار درونی یک چیز.
اما باز و بسته بودن به نوع رابطهی آن با بیرون از خود بازمیگردد. زبانها همه از نظر آوایی و واژگانی و دستوری و معنایی پویا هستند و با ساز- و- کار درونی خود در طول تاریخ دگردیسی ناخودآگاهانه میپذیرند، تا به جایی که زبانهای تازهای از دل زبانهای کهن میزایند. اما مراد از <باز بودن> در این زمینه، باز بودن زبانها به روی یکدیگر است. در اینترنت، روی یافتگر گوگل، میتوان دید که open language ، از هفت-هشت سال پیش، ترم بسیار رایجی ست در حوزهی زبانشناسی کاربردی. در واقع، عنوانی ست برای پروژهی باز کردن زبانها به روی هم برای بهبود ترجمه. اکنون سازمان بینالمللی یونسکو دستگاه ویژهای برای گردآوری زبانمایههای گوناگون و قرار دادن آنها در اختیار مترجمان و پژوهشگران بر پا کرده است و دورههای دانشگاهی فراوان با عنوان <زبان باز> وجود دارد.
من هم، پیش از آن که از کاربرد این ترم در این زیرمتن خبر داشته باشم، آن را به معنای زبان توسعهپذیر و گشوده به روی زبانهای دیگر، در پیشنویس کتاب زبان باز به کار برده بودم. درونمایهی اصلی این کتاب نشان دادن اهمیت تاریخی و فرهنگی باز بودن زبانهای مدرن، در درجهی نخست، به روی زبانهای کلاسیک یونانی و لاتینی و پیآمدهای بنیادی این رابطه از نظر ساختار زبانیست. یعنی، سوار شدن ساختارهای ترکیبی واژگان زبانهای کلاسیک بر روی ساختار تحلیلی زبانهای مدرن است. این یک رویداد اساسی برای این زبانهاست که مشکلگشای زبان علمی و فنی مدرن شده است. یک نمونهی تاریخی دیگر همین زبان فارسیست که تا یک قرن پیش بینهایت به روی زبان عربی باز بود، آن هم نه تنها برای وامگیری واژگان، که از نظر دستوری هم. چنان که هزاران واژههمراه با برخی از قاعدههای صرفی و نحوی زبان عربی به فارسی راه یافته بود.
باز بودن زبانهای مدرن اروپایی به روی زبانهای کلاسیک، یعنی یونانی و لاتینی- و همچنین به روی زبانهای یکدیگر و دیگر- و آزادی وامگیری بینهایت از آنها از همین مقوله است. یعنی، نه تنها دهها، و بلکه صدها، هزار واژه از آنها وام گرفته است. وامگیری ویژگیهای دستوری ترکیبسازی و مشتقسازی از آنها نیز امکان گسترش بیپایان واژگان را به آن زبانها داده است. بنابراین، باز بودن، بهخلاف آنچه حقشناس از آن برداشت کرده است، به معنای بیدر- و- پیکر بودن نیست. همچنان که ذهن باز (در برابر ذهن بسته) به معنای ذهن پاشیده یا بیدر- و- پیکر نیست، بلکه ذهن گشوده بهروی ذهنهای دیگر و فهمهای دیگر است. ترم <زبان باز>، نه چنان که حقشناس میگوید، متناقض است نه ارتباطی با حوزهی هرمنوتیک دارد. تا آن جا که من میدانم کسی تاکنون آن را به معنای هرمنوتیکی به کار نبرده است. اگر به کار ببرند هم هیچ اشکالی ندارد. زیرا همچنان که همه میدانند، یک ترم میتواند در حوزههای کاربردی گوناگون به معناهای گوناگون به کار رود.
حقشناس میگوید که این کتاب را چند بار خوانده است. اما یکی از شگفتانگیزترین حرفهای وی، در بیان ناموزونی ساختار کتاب، این است که این کتاب کمتر از صد و بیست صفحه، <بیستوهشت صفحه کتابشناسی و منابع> دارد و <چهلوشش صفحهی آن خرج مخلفات شده است.> من معنای <مخلفات> را در زبانشناسی نمیدانم. شاید از کمی دانش من در زبانشناسی باشد که حقشناس نیز به کنایه در همین مجلس گفته است. به هر حال، این کتاب یک صفحه کتابنامه دارد و در جوار آن سه صفحه تعریف ترمهای تازه در آن. همین و بس. و آن چهل و چند صفحه همان متن اصلی کتاب است که هیچیک از سخنگویان به آن چندان عنایتی نکرده است.
حقشناس گفته است که من راهحلی برای مسائل زبان فارسی پیشنهاد نکردهام. اما هدف این کتاب در مرحلهی نخست کندـوـکاو در چهگونگی شکلگیری واژگان علمی در زبانهای مدرن است. زیرا من بر آنام که اگر این نکته بهدرستی طرح و فهم شود، از این کورمال رفتن در زمینهی زبان نجات پیدا میکنیم. بر این اساس میتوان به مسائل زبان فارسی در رابطه با مدرنیت اندیشید. با اینهمه، من در مقالههای کتاب بازاندیشی زبان فارسی و همچنین پیشگفتار پنجاه صفحهای فرهنگ علوم انسانی به راهحلها در زمینهی علوم انسانی پرداختهام. در متن آن فرهنگ هم نشان داده ام که برای توسعهی واژگان علمی فارسی، با توجه به روحیه و فرهنگ حاکم بر آن، چه کارها میتوان کرد. بحث گستردهتر در این باره را در ویرایش دوم این کتاب خواهم کرد.
حقشناس، با تأکید بر زبانشناس بودن خود، میگوید که برخی واژههای برساختهی من در این کتاب با <صرف اشتقاقی> زبان فارسی همخوانی ندارد. و به عنوان مثال از <ابزار- انگارانه( >نه <ابزار- نگارانه> به گفتهی وی) و <ارادهباورانه> نام میبرد. اما من نمیدانم، و او هم روشن نمیکند، که این دو ترم از نظر ریختشناسی (مرفولوژی) چه اشکالی دارند. برای مثال، با <زبانبازانه> چه فرقی دارند؟ و چرا نمیشود این دو صفت را برای <دید> به کار برد. حقشناس، بارها گفته است- و در همین مجلس هم- که هوادار گسترش <صرف اشتقاقی> زبان فارسی ست و همین جا هم از آنچه من روش <واژهسازی مکانیکی> نامیدهام، هواداری میکند. پس چهگونه است که به این واژهها که ساخت ارگانیک فارسی دارند، ایراد میگیرد؟
<بودش> را هم میدانم که خلاف قاعده است، زیرا از مادهی ماضی ساخته شده است. اما، اگر دستکاری یکی از کاتبان در متن نباشد، ناصرخسرو آن را در جامعالحکمتین یا زادالمسافرین به کار برده است و شاید در گویش بومی او به کار میرفته است (در فرهنگ سخن هم آوردهاند.) محمدرضا نیکفر هم این واژه را میپسندد و به کار میبرد. چیزیست مانند <هستنده>، که شرفالدین خراسانی باب کرد، که خلاف قاعده است و صورت قاعدهمند آن <باشنده> است. اما <هستنده> در زبان فلسفی کم- و- بیش جا افتاده است. من هم همین را در ترجمهی تاریخ فلسفهی کاپلستن، و شاید جاهای دیگر، به کار برده ام. باری، من هم هوادار قاعدهام و آمادهام که آن را پس بگیرم. اما این را هم همه میدانیم که <غلط>ها وقتی با عادتهای زبانی سازگار شوند، تبدیل به قاعده میشوند.
حقشناس میگوید که، واژهسازی <واجب کفایی>ست و هنگامی که کسی واژهای ساخت دیگران هم باید به کار ببرند و واژهی دیگر برای آن نسازند. این اصل البته درست است و من هم در اساس از آن پی روی میکنم. اما... این جا یک امای بزرگ در میان است: تا واژه را چه کسی با چه مایهای و بر چه پایهای ساخته باشد. چهبسا امروز برای راه افتادن کار یا رفع تکلیف یا سرهمبندی ترجمهای یا برگزاری کلاس درسی با مایهای فقیرانه و دمدستی برابرنهادهای را کارسازی کنیم یا بار بیشتری بر گردهی یک واژهی آشنای دمدستی بگذاریم. اما اگر فردا برابرنهادهای درخورتر، شفّافتر، و از نظر صرفی و اشتقاقی کاراتر، پیشنهاد شود، من هوادار کاربرد این واژهی تازهام. برای مثال، شصت- هفتاد سال پیش، یا بیشتر، برای دو واژهی fixe?pr و suffixe برابرنهادههای <مزید مقدم> و <مزید مؤخّر> را به کار میبردند (نگاه کنید به لغتنامهی دهخدا) تا این که، به گمانام، پرویز ناتل خانلری واژههای نوساختهی <پیشوند> و <پسوند> را جانشین آنها کرد که امروزه همه به کار میبرند. و انصاف باید داد که، از همه جهت، بسیار بهتر از آن پیشینیان است.
از این مثالها بسیار میتوان آورد. بنابراین، در یک زبان تازه به راه افتاده در زمینهی مفهومهای مدرن باید دید که آنچه تاکنون کردهایم کافیست یا نه و اگر پیشنهاد تازهی بهتری آمد، دربارهی آن از نو بیندیشیم. البته میدانم که این کار دشواریست، زیرا عادتهای زبانی را بر هم میزند.
<ناـسیستمانه> هم، بهخلاف گفتهی حقشناس، هیچ عیب دستوری ندارد اگر که (به فتوای من)! زبان فارسی، به عنوان مادر رضاعی، <سیستم>را- که سالهاست به این زبان آمده و فراوان هم کاربرد دارد- به فرزندی بپذیرد، همچنان که هزاران واژهی دیگر را پذیرفته است، و از آن صفت <سیستمانه> را بسازد (چنان که من در همین کتاب و کتابهای دیگر به کار بردهام)، آنگاه پیشوند نفی هم بهسادگی میتواند بر سر آن بنشیند، چنان که نشسته است. ناسیستمانه، از نظر ریختشناسی، هیچ فرقی با <ناـمردمانه> ندارد، جز این که هنوز به گوش ناآشناست و باید <جا بیفتد.>
برای واژهی blending ، به معنای چسباندن تکّههایی از دو یا چند واژه به هم با روش مکانیکی، برای ساختن واژهی تازهای برای یک مفهوم علمی یا فنّی تازه، در این کتاب برابرنهادهی <برخهچسبانی> را گذاشتهام. حقشناس ایراد میگیرد که <من به عنوان یک زبانشناس این واژه را نمیفهمم.> اما من هرگز گمان نمیکنم که حقشناس، با آشناییای که با ادبیات فارسی دارد، معنای <برخ> و <برخه=( > بخش، بهر، پاره) را نداند. چسباندن هم که جای گفتـوـگو ندارد. بنابراین، اگر نخواهیم لجبازی کنیم، روشن است که معنای آن در زبانشناسی چسباندن تکههایی از دو یا چند لغت به هم است، و به روشنی معنای آن واژهی انگلیسی را در این حوزهی کاربردی میرساند. در واقع، ایراد او به این است که تا ما واژههای آمیختن و قاطی کردن را داریم چه نیازی به واژهی تازه برای آن داریم؟ پاسخ من این است که، blending در حوزهی زبانشناسی برای یک رفتار خاص زبانی در دنیای مدرن به کار میرود که پیش از آن، دستکم به این صورت روشمندانه و به این فراوانی، در میان نبوده است. مترجمان متنهای زبانشناسی در فارسی برای آن واژههای <آمیختن، تلفیق، ادغام> را به کار بردهاند (نگاه کنید به واژهنامهی زبانشناسی و علوم وابسته، گردآوردهی همادخت همایون با ویراستاری علیمحمد حقشناس.) واژهی <آمیختن> اگرچه برای معناهای دیگر این واژه در حوزههای دیگر کارساز است، اما چه بهتر که بتوانیم واژهی خاصی با رسایی و شفافیت بیشتر برای حوزهی کاربردی زبانشناسی بسازیم و اینهمه بار واژگان پایهای زبان را با افزودن معناهای تازه بر آنها سنگین و سنگینتر نکنیم و پهنهی زبان را فراختر کنیم. من به این دلیلها به خود اجازه میدهم که دچار <خودشیفتگی> شوم و واژههای تازه پیشنهاد کنم.
دو چیز آمیخته چهبسا از یکدیگر بازشناختنی نیستند و در هم فرورفتهاند. در حالی که دو یا چند چیز به هم چسبانده از هم بازشناختنیاند. در <برخهچسبانی> چنین کاری میکنیم. یعنی، تکههایی از دو یا چند واژه را به هم میچسبانیم که از هم بازشناختنیاند. واژهی <برخهچسبانی>، افزون بر کارآمدیاش برای حوزهی زبانشناسی، یکی از قالببندیهای ممکن برای توسعهی واژگان را نیز نشان میدهد که در حوزهی علمی به آن سخت نیازمندایم. من <تلفیق> و <ادغام> را هم دارای شفّافیت معنایی <برخهچسبانی> و مانند آن کارآمد نمیدانم.
از این گذشته این واژههای عربی هرچه دارند بیشتر شفّافیت معناییشان را در فارسی از دست میدهند و گرایش همگانی به سوی دیگریست. من هوادار زبان سرهی مطلق نیستم، اما نیروبخشیدن به واژگان دارای اصل فارسی بر اساس قاعدههای این زبان را بیشتر میپسندم و سودمند میبینم تا پیروی از عادتهای زبانی دیرینه، که رو به فرسودگیاند. دوری از آن عادتهای زبانی و رویکرد به مایههای اصلی زبان فارسی امروزه کمابیش همگانیست. همچنین نمیدانم که <واژهی پارهمند> چرا، به گفتهی حقشناس، نمیتواند برابر با compound word باشد.
اگر حقشناس نوآوریهای زبانی و واژگانی مرا- بهرغم آن که برخیشان را میپسندد و در این مجلس هم نام برده است- برآمده از <خودشیفتگی و خودمشغولی> من میداند، و دلگیر است از این که من چرا از دیگران دنبالهروی نمیکنم، باید بگویم که در این مسأله- مشکل روانی من سر جای خود- یک مشکل زبانشناختی هم داریم که به حقشناس برمیگردد. و آن این که حقشناس در زبانشناسی عمومی استاد و صاحبنظر است. دانشوریست کوشا و پرکار و پایدار، با کارهای تألیفی و ترجمههای فراوان در این زمینه، که من هم از آنها بهرهمند شدهام. اما، باید یادآور شد که زبانشناسی، مانند دیگر علوم مدرن، به ویژه در حوزهی مطالعهی کاربردی زبان، شاخههای بسیار دارد. در نتیجه، هیچ دانشوری نمیتواند به همهی آنها چیرگی داشته باشد.
یکی از شاخههای آن هم واژهشناسی و ترمشناسیست. این شاخه بیش از آن که به زبانشناسی عمومی تکیه داشته باشد، تکیهگاه آن زباندانیست. گمان میکنم که بحث فرق زبانشناسی و زباندانی در رابطه با واژهشناسی و فرهنگنویسی را در آن دو- سه مقاله، بر سر نقدی که من برای فرهنگ انگلیسی- فارسی هزاره نوشته بودم، با هم داشتهایم. در این حوزه، مشکل ما این است که- از استثناها که بگذریم- زبانشناسان ما، مانند دیگر اهل علم ما، در واژهشناسی و ترمشناسی و فوت- و- فنهای واژهسازی چندان <مبسوطالید> نیستند و به مسألهی توسعهی زبان تاکنون بیشتر با نگاه همگانی و ادیبانه پرداختهاند، و زبان و واژگان آن را <همین است که هست>! میدانند. یا زیر فشار <افکار عمومی> به همین مایهی آشنا از زبان گفتاری و نوشتاری و قید- و- بندهای دستوری و عادتی آن خرسنداند و پا از دایرهی آن بیرون نمیگذارند. دوست ارجمند من هم از همین شمار است.
حقشناس، از سویی، سبک نگارشی مرا بزرگوارانه <زبان پرورده و پخته و پرتوان> میداند، اما، شگفتا که، آن را زبان کتاب علمی نمیداند. هیچ نمیدانم که چه اشکالی دارد که کتاب علمی چاشنیای از ذوق و هنر زبانی هم داشته باشد. بیچهرگی زبان آن را علمیتر نمیکند (نگاه کنید به <درآمد> فرهنگ علوم انسانی، ویراست دوم، ص ۱۵-۲۳و ۴۸ .) در میان فیلسوفان، کانت به زشتنویسی و پیچیدهنویسی نامدار است. اما نیچه و میشل فوکو از نویسندگان خوشسبک و با ذوق زبان خویشاند و هر سه فیلسوفان بزرگی به شمار میآیند. البته، کتاب علمی نباید آرایشهای کلامی زائد داشته باشد و باید روشن و سرراست خط گفتمانی خود را دنبال کند و به نتیجهی منطقی برساند. من در تمام نوشتههای علمی و نظریام با دقت و وسواس به این روش پایبندام و اگر از نظر گزینش واژگان یا سبک ذوقی در آن هست، اگر کسی با آن آشنا شود، و سخت اسیر عادتهای زبانی خود نباشد، گمان نمیکنم که اشکالی در فهم پدید آورد.
و اما فانی از اساس منکر کل کار و پیشینهی من در پرداختن به واژهشناسی و واژهسازی شده و مرا در <دامچالهی واژه> و واژهسازی گرفتار میبیند. برای آن یکیـدو آیه هم صادر کرده است. او میگوید، <ما اساسا مشکل لغت نداریم. مشکل ما جمله است، زیرا لغت کوچکترین واحد جمله است.> برای من بهراستی حیرتآور است که چه گونه کسی مانند فانی، پیش از هر چیز، میان لغت به معنای عام کلمه و ترم و واژگان فنّی فرق نمیگذارد. یعنی، توجه ندارد که بدون دستگاههای ترمینولوژیک علم چهگونه ممکن است پدید آید؟ بیآنها چه گونه میشود گزارهی علمی، یا، به گفتهی فانی، <جمله> ساخت که، به گفتهی او، <مشکل اصلی ما>ست!
علوم سنّتی مانند فقه و شرعیات و علم کلام و منطق و ریاضیات و حکمت و عرفان نظری هم بر محور دستگاههای اصطلاحی گسترده میگردند و هر که بخواهد از آنها سر درآورد، میباید <اهل اصطلاح> شود. تکلیف دستگاههای ترمینولوژیک علوم طبیعی و انسانی و فلسفهی مدرن با شاخههای بیشمارشان و گسترهی عظیم واژگانیشان چیست؟ آیا بیآن که ما با این علوم و دانشها هیچ سرـوـکاری داشته باشیم، زبانمان همهی اینها را پیشاپیش در خود دارد؟ آیا نمیباید کسانی با نگرهی علمی به مسائل و مشکلات انتقال دستگاههای ترمینولوژیک مدرن به زبان ما بپردازند؟ با گفتن این که مشکل ما لغت نیست، جمله است، چه میخواهیم بگوییم؟ یعنی، مشکل ما در نحو است؟ شک نیست که ما مشکلات نحوی نیز داریم که من هم به آنها پرداختهام و کوشیدهام راهحلهایی برای آنها پیدا کنم.
اما، بالاتر از آن، ما مشکلات گفتمانی داریم، یعنی مشکل پرداختن یک متن با منطق روشن و زبان سرـوـتهدار. این گونه متن در میان ما اگرچه به نایابی <سیمرغ و کیمیا> نیست، اما چندان فراوانیاب هم نیست. فانی دانشوریست <شفاهی> که کتاب بسیار میخواند، اما بسیار کم دست به قلم برده است. در گفتـوـگوهایی که سالیان پیش با هم داشتهایم، همیشه احساسام این بوده است که گرایش نیرومندی به ساده انگاشتن مسائل یا انکار دارد، از جمله در مسألهی زبان. این سادهانگاری، البته، راه <سلامت> و گریز از زیر بار مسائل و درگیر نشدن با آنها هم هست. آنچه او گفته، به نظر من، بیشتر از مقولهی شطحیات است تا گزارهای که بشود جدی گرفت و در بارهی آن بحث کرد. مگر این که بنشیند و آن را توجیه کند. این که او میگوید که من <در دامچالهی واژه> خود را اسیر کردهام هم برایام هیچ معنایی ندارد. فانی اگرچه یک دانشور <دایرهالمعارفی>ست، اما، چنان که خود گفته، با زبانشناسی آشنایی چندانی ندارد. در نتیجه، به نظر نمیرسد که او این <دامچاله> و مسائل آن را با دید علمی و بر اساس پژوهش بشناسد. آیات کلی و مطلق از آن نوع هم هیچ گرهی نمیگشایند و به هیچ جا راه نمیبرند.
این که فانی گفته است که، مسألهای که من در زمینهی زبان <جهان سومی> طرح و دنبال میکنم یک مسألهی فلسفیست، چندان درست نیست. من اگرچه از پایههای نظری طرح مسأله آغاز میکنم و به رابطهی زبان با دیگر وجههای زندگانی تاریخی و فرهنگی نظر دارم، اما هدفام رسیدن به پروژهی عملی مشکلگشاست. کانون بحث کتاب زبان باز هم مسائل کاربردی زبان در رابطه با نیازهایی زبانی جهان مدرن است. و این همان چیزیست که در این مجلس چندان به آن توجه نشده است. فانی میگوید <ما باید مفهومسازی کنیم.> ما چهگونه میخواهیم در زمینههایی مفهومسازی کنیم، یا، در واقع، علم و فکر تولید کنیم، در حالی که از ترجمهی آنها هم به زبان خود عاجزایم؟
ما نخست باید سواری را یاد بگیریم. ما که وامگیرندهی علم و فکر هستیم و چهبسا بخشی اساسی از آنها را در قالب زبانی خام و تنکمایه رقیق یا کژـوـکوژ میکنیم، اندیشیدن به زبان و چهگونگی انتقال درست مفهومها از زبانهای پیشتاز مدرنیت به زبان خود کار ضروری برای ماست، تا آن که از واژهپردازی و واژهسازی سرانجام بتوانیم به <مفهومسازی> برسیم، یعنی با به دست گرفتن ابزارهای مفهومی ذهنیت مدرن خود دربارهی مسائلمان بیندیشیم. یکی از نخستین میدانهای مفهومسازی برای ما همین کار زبان است. به شرط آن که به زبان همچون مسألهی خود از چشمانداز خود بیندیشیم، نه آن که سخن این و آن کس در آن سر دنیا را طوطیوار تکرار کنیم. اگر بنا بود که ما در کارکرد ناخودآگاه زبان بمانیم، که فانی هوادار آن است، ما هرگز از <دامچاله>ی نثر و زبان قاجاری بیرون نیامده بودیم. کاش فانی به اندازهی نویسندهی صور اسرافیل و جمالزاده در هشتاد سال پیش- که من گفتههاشان را در کتاب آوردهام- به تنگناهای واژگانی زبان ما توجه میداشت.
سخنگویان ارجمند سخنانی را به من نسبت دادهاند و بر اساس آنها به ردنظرهای من پرداختهاند که من یا هرگز نگفتهام و یا گفتهی من چنان روایت شده که معنای اصلی را نمیرساند. از جمله، فانی میگوید که، من گویا، با وسواسی که به زبان دارم، همهی مسائلمان را زبانی میبینم و بر این گمانام که اگر مسائل زبانیمان را حل کنیم همهی مسائلمان حل خواهد شد! بدون شک من با اقتصاد و جامعهشناسی و علوم سیاسی بیش از آن آشنا هستم که گمان کنم که همهچیز، تمام مسائل اجتماعی، در زبان خلاصه میشود. حقشناس هم گفته است که من زبان طبیعی را در برابر زبان گفتاری و نوشتاری گذاشتهام. یعنی که، من آن قدر نادانام که نمیدانم زبان طبیعی چیزی بیرون از زبان گفتاری و نوشتاری نیست؟
آقای صلحجو (ایشان را <آقا> خطاب میکنم چون پیشینهی آشنایی و دوستی با ایشان ندارم.) هم گمان میکند که من حرف تازهای در این کتاب نزده ام. زیرا همهی آشنایان با زبانهای اروپایی کمـوـ بیش میدانند که آنها واژگان علمی را بر پایهی زبانهای ونانی و لاتینی میسازند. البته که چنین است و این حرفیست بدیهی. اما تازگی حرف من، از دیدگاه <ما>، در این پرسش است که، چرا این کار را کردهاند و همچنان میکنند؟ چرا مانند ما به سرمایهی زبانی بومگویشی خود بسنده نکردهاند؟ با این کار چه میخواستهاند بکنند و به کدام نیاز زبانی پاسخ گفتهاند؟ و، سرانجام، این رفتار چه اثری بر ساختار زبانهاشان داشته است؟ اگر این نکتهها فهمیده و روشن شود، آنگاه خواهیم فهمید که هنگامی که شمسالدین ادیبسلطانی، به تقلید از آن زبانها به سراغ زبانهای پهلوی و فارسی باستان میرود و میخواهد با این سازمایههای زبانی از واژهسازی مدرن اروپایی گرتهبرداری کند، چرا چنان جنجالی به راه میافتد. اگر چنان کاری نمیشود کرد یا نباید کرد، پس چه باید کرد؟ برای این <چه باید کرد> است که باید پژوهش و اندیشهورزی کرد. باید پرسید که ما چرا آن زبانها را الگو قرار میدهیم و چرا مانند آنها نمیتوانیم تولید صنعتی واژگان داشته باشیم.
آقای صلحجو <سکنجبین> را هم نمونهای از <برخهچسبانی> میداند و میخواهد نتیجه بگیرد که، برخلاف گمان من، برخهچسبانی به هیچ وجه روش تازهای در زبانهایی اروپایی نیست، زیرا ما <سکنجبین> را در زبان خود داریم که نمونهای از آن است. ولی اگر سکنجبین را، که برآمده از یک دگردیسی آوایی در <سرکهـانگبین> است، به عنوان نمونهای بسیار کمیاب از <برخهچسبانی> هم بگیریم که ناخودآگاه در زبان پیدا شده، باز فرق است از زمین تا آسمان با روش خودآگاهانهی رفتار برخهچسبانی در زبان که از دل آن میلیونها ترم علمی بیرون آوردهاند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست