چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
ققنوس, مرغِ خوش خوان, آوازه ی جهان
● دریچهی نخست
این نوشته میکوشد با پیش چِشم داشتنِ متنِ یکی از نامآشناترین سرودههای «نیمایی» نیمایِ بزرگ، نکاتی را در بارهی برخی از نمودهای «بهگزینیِ واژگانیِ» در این اثر عرضه کند: نکاتی که با پیش کشیدنِ پارهیی چون و چراها، فرا چشم آمدهاند؛ اما پیش از آغازِ اشارهها و به جهتِ آسانیِ فهمِ مطالب و نیز جلوگیری از ذکرِ مکّرر یک جمله، متنِ شعر (با شمارهگذاری بر بالایِ کلمات یا سطرهای موردِ بحث) آورده شده است.
● دریچهی دوم: متن شعر
ققنوس، مرغِ خوشخوان، آوازهی جهان، / آواره مانده(۱) از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران، / بنشسته است فرد. / بر گرد او هر سر شاخی پرندگان.
او نالههای گمشده ترکیب میکند، / از رشته پارهی صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه، / دیوار یک بنای خیالی(۲) / میسازد.
از آن زمان که زردی خورشید روی موج / کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال و مرد دهاتی / کرده است روشن آتش پنهان(۳) خانه را.
قرمز به چشم شعله خردی / خط میکشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور، / خلقاند در عبور. / او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست(۴)،
از آن مکان که جای گزیده است میپرد. / در بین چیزها که گره خورده میشود
با روشنی و تیرگی این شب دراز / میگذرد. / یک شعله را به پیش / مینگرد.
جایی که نه گیاه آن جاست، نه دمی / ترکیده آفتاب سمج(۵) روی سنگهاش،
نه این زمین و زندگیاش چیز دلکش است / حس میکند که آرزوی مرغها چو او
تیره است همچو دود. اگر چند امیدشان / چون خرمنی ز آتش
در چشم مینماید و صبح سفیدشان. / حس میکند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار به سر آید / در خواب و خورد، / رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.
آن مرغ نغزخوان، / در آن مکان ز آتش تجلیل یافته، / اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،
بستهست دم به دم نظر و میدهد تکان / چشمان تیزبین. / وز روی تپه،
ناگاه، چون به جای پر و بال میزند / بانگی بر آرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر(۶). / آنگه ز رنجهای درونیش مست،
خود را به روی هیبت آتش میافکند. / باد شدید میوزد و سوخته است مرغ
خاکستر تناش را اندوخته است مرغ / پس جوجههاش(۷) از دل خاکسترش به در.
(سرودهی بهمن ۱۳۱۶)
● دریچهی سوم: ققنوس در نگاهِ پدرانِ ما
در بارهی ققنوس، در فرهنگ ما، روایات مشابهی دیده میشود. مثلاً در فرهنگِ برهان قاطع آمده است: «ققنس» ... به لغت رومی مرغیست به غایت خوشرنگ و خوشآواز، گویند منقار او سیصدوشصت سوراخ دارد و در کورهی بلندی مقابل باد نشنید و صداهای عجیب و غریب از منقار او بر آید و به سبب آن مرغان بسیار جمع آیند. از آنها چندی را طعمهی خود سازد. گویند هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید، هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند، چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضهیی پدید آید و او را جفت نمیباشد و موسیقی را از آواز او دریافته اند.» (برهان قاطع، محمد حسین بن خلف تبریزی، به اهتمام دکتر محمد معین، تهران: امیرکبیر، چاپ ۱۳۶۲، جلد ۳، ص ۱۵۳۶.)
● دریچهی چهارم: چون و چراهای منتقد در سفر به دنیای متن
پیشتر اشاره کردم که نکات یاد شده در متن حاضر (که سعی در واکاوی وجوهی از مقولهی «بهگزینیِ واژگانی» در شعر ققنوس است)، با پیش کشیدنِ پارهیی چون و چراها، فرا چنگ آمده است. در تأکید و تکمیل مطلب، شایان ذکر است که ضرورت تأمل و مداقه در تک تک کلمات و عبارات و جملات یک اثر ادبی بر کسی پوشیده نیست و اهمیت این امر از آن روست که به مخاطب یاری میدهد تا بتواند دلیل «انتخاب» کلمه / کلمات و ملاک ترجیح آن را بر مشابهاتشان را از دید منصف متن دریابد و نشان دهد و این همان چیزیست که نمایانگر میزان توفیق هنرمند در «بهگزینیِ واژگانی»ست. اما این امر در شعر نو - چه نیمایی و چه پسانیمایی - اهمیت ویژهتری دارد، چون با برداشته شدنِ محدودیتِ تساوی تعداد هجاهای سطور و نظم از پیش تعیین شدهی قافیه، دست شاعر در به کارگیری کلمات بازتر شده و او در بهانه آوردن تنگتر گردیده است؛ به این معنی که اگر در قالبهای سنتی، شاعر، دلیلِ آوردن بعضی کلمات را «پر کردن وزن» یا «رعایت قافیه» میدانست یا به همین دلایل به حذف بخشهایی از متن تن میداد، در نظام نیمایی دیگر نمیتواند به این موارد استناد جوید و ناگزیر است بیش از پیش در برابر سؤالهای خواننده و منتقد دقیق به پیرامون چرایی گزینش و ترجیح یک کلمه پاسخگو باشد. با عنایت به این موارد، در دریچهی بعد، زیرِ هر عنوان، با طرحِ یک پرسش به دیدارِ سطرها رفتهایم؛ دیداری که با آزمودنِ مشابهات هر کلمهی موردِ پرسش میکوشد اهمیت انتخاب هر یک (یا همان تفاوت این موارد با مشابهاتشان) را روشن سازد.
● دریچهی پنجم: از لابهلایِ قصهی ققنوس
۱) آواره مانده
چون و چرا:
چرا به ققنوس صفت «آواره» و حالت «آواره ماندن» اسناد داده شده است؟ در حالی که میشد سرود: آواره گشته از وزش بادهای سرد؟
انتخاب این کلمه امکان تعدد خوانش را در متن پدید آورده است: از یک سو، خوانشی ناظر بر آواره ماندن از وزش بادهای سرد؛ و از سویی، این قرائت دوم: آواره، مانده، از وزشِ بادهای سرد! که در این صورت، کلمات آواره و مانده، دو صفت برای ققنوسِ تنها نشستهاند، و مانده به معنای خسته و درمانده. به این ترتیب، وسعتِ معنایی «مانده» در این بافت، بسیار بیش از معنایِ اولیه و واضحِ آن - یعنی گشته - است و همین، وجهِ ترجیح «مانده» بر «گشته» تواند بود.
۲) دیوارِ یک بنای خیالی
چون و چرا:
چرا شاعر به بنایی که ققنوس در ذهن میسازد، صفت «خیالی» را نسبت داده است؟ آیا صرفا از آن رو که این بنا در ذهن اوست؟
گره خوردن ابرهای «همچون خطی تیره روی کوه» با «رشتههای پارهی صداهای صدای دور»، مولود و محصولی دارد: دیوار یک بنای خیالی (و خود آن). زیرا اولا ابرها، آن قدر دور هستند که روی خطوط تیغ کوه، افق، مثل خطوط تیره به نظر میرسند؛ ثانیا ویژگی دیگر آنها (علاوه بر دوری) ناپیداری شکلشان است. ثالثا علاوه بر ابرها، صداهای دور نیز متغیر، ناپایدار و گذرا هستند و وقتی قرار باشد این همه با هم بنایی بسازند، آن نیز بنایی ناپایدار خواهد بود. و در آخر، تناسبِ این مجموعه با صفتِ «خیالی» را نباید از نظر دور داشت که باز هم در راستای همنشینی قدرتمند و کارآمدِ واژهها در ساخت شعر قرار گرفتهاند. به این ترتیب، خیالی بودنِ این بنا، نخست، به «خیال» ققنوس (که دیدهها و شنیدههایش را در ذهن میآمیزد و از آنها بنایی میسازد) اشاره دارد و - در دلالتی دورتر - ذهن را به محال یا دور از دسترس بودنِ آنچه در ذهن ققنوس میگذرد (= اندیشهها و آرمانهایش) و دور از تحقق بودن بنایی که میخواسته و میخواهد بسازد (= عملی کردن آن اندیشهها و آرمانها و ساختن وضعیتی بهتر)، هدایت میکند.
۳) آتش پنهان خانه
چون و چرا:
چرا شاعر صفت «پنهان» را برای آتش آورده است؟
دلیل گزینش صفت «پنهان» برای «آتش خانه» سؤال دیگریست که با مداقه در متن هم خودش هم جوابهایش را میتوان یافت: اولا آتش پنهان است چون به جای آن که در فضای باز روشن شود و آن عرصه را روشن کند، درون خانه است و فقط سرای مرد دهاتی را روشن میکند. ثانیا آتشیست که فقط بخشی از نور آن یا نشانهی آن (دود) از جای نشستن ققنوس دیده میشود؛ پس آشکار نیست. به علاوه، به نظر میرسد که در تحلیل نمادین شعر، تقابل و تضاد میانِ پنهان بودنِ این آتش با آشکاری مرگِ قرین با سوختنِ ققنوس، حائز کمال اهمیت باشد.
۴) پنهان چنان که هست
چون و چرا:
چرا به جایِ «پنهان چنان که بود»، عبارتِ «پنهان چنان که هست» در متن آمده است؟
از یک سو و به لحاظ معنای اولیه و ظاهریِ این سطر، پنهان بودن ققنوس، به نهان گشتنِ بیشتر و بیشتر او در تاریکی افزایندهی شعر اشاره دارد و سوی دیگر، عبارتِ «چنانکه هست» در قیاس با «پنهان چنانکه بود» یا «پنهان چنانکه بوده است» و امثال آن، دلالت پیوستگیِ و تداوم تنهایی و مهجوری ققنوس (که در پسِ واژهی پنهان نهفته است) را در خویش دارد (چیزی شبیه توضیحی که در باب «مانده» در « آواره مانده » دادیم).
۵) ترکیده آفتاب سمج
چون و چرا:
شاعر چرا از واژهی «ترکیده» به جای «تابیده» استفاده کرده و چرا صفت «سمج» را برای آفتاب آورده است؟
در این باب، توجه به نکات زیر ضروری به نظر میرسد:
یک. «ترکیده آفتاب سمج» با «تابیده آفتاب سمج» (که یکی از معناهای آن نیز هست) از لحاظ موسیقایی (واجآرایی و نوع حروف) بسیار نزدیک است و از لحاظ وزنی (ترتیب هجاها) نیز دقیقا به آن شبیه است، اما نیما صورت اول را بر دوم ترجیح داده، چون اولا تابیدنِ آفتاب امریست طبیعی، اما نسبت دادن ترکیدن به آن (استعاره گرفتن حالت ترکیدن از هر چیزی ترکیدنی و نسبت دادن آن به آفتاب)، «هنجار» زبان «عادی» را میکشند و عبارت را از سطح «زبان روزمره» فراتر میبرد (هنجارشکنی دارد)؛ ثانیا با ارتباط استعارییی که برقرار کرده، موجبات خیالانگیزی آن را فراهم میکند؛ ثالثا واژهی «ترکیدن»، حالت «پخش» شدن چیزی بر زمین را بیشتر (شدیدتر و عینیتر) در ذهن خواننده ایجاد میکند.
دو. صفت «سمج» برای آفتاب بسیار دقیق و هوشمندانه انتخاب شده است که فهم آن نیازمند دقتی تصویری است و خود، از ماهیت فیلمگون شعر و ذهنیت تصویری شاعر نشأت میگیرد.
به نظر نگارندهی این سطور، این سماجت به زاویهی تابش آفتاب ـ به ویژه زمانی که به «غروب» (زمان وقوع اتفاقات شعر) نزدیک میشود ـ اشاره دارد، زیرا هر چه زاویهی منبع نور نسبت به شیء کمتر باشد، سایهی آن کوتاهتر است و هر چه این زاویه بیشتر، سایه بلندتر است؛ پس هر چه آفتاب اریبتر بتابد (زاویهی تابش بیشتری داشته باشد)، گرچه پایینتر (و طبیعتا کمنورتر) است، اما با همان شعاعِ کمقوتتر، مساحت بیشتری از زمین را روشن میکند، بنا بر این سایهها نیز طولانیترند. به نظر میرسد با همهی این توضیحات غیرمنطقی نباشد اگر بگوییم: «سماجت» آفتاب، همان خاصیت طبیعی / فیزیکی اوست که گرچه هر لحظه که از صبح به سمت غروب میرود، نور و گرمایش کمتر و کمتر میشود، اما (به رغم این ضعیفتر شدن دائمی) هر لحظه بخشهای بیشتری را با این نورِ کمتر روشن میسازد. گویی نمیخواهد دست از تابیدن و روشن کردن بردارد! به علاوه (حتا اگر این تفسیر را نپذیریم)، این که آفتاب به همه جا میتابد و نمیشود از تابش آن گریخت، میتواند توجیه اطلاق صفت «سمج» به آن باشد.
۶) که معنیش نداند هر مرغ رهگذر
چون و چرا:
چرا شاعر صفت «رهگذر» را برای مرغان ذکر کرده است؟
باز هم با انتخاب یک صفت روبهروییم: رهگذر؛ وبه راستی که باز هم انتخابی به غایت شایسته و هوشمندانه است، زیرا لازمهی رهگذر بودن، سطحی و گذرا نظر کردن به چیزهاییست که در مسیر میبینیم و همین سطحینگری (هم در معنای ظاهری هم در سطح نمادیناش)، سایرین (مرغان دیگر) را از ققنوس متمایز کرده است و آنها را از درک عمق و کنه رنج ققنوس و نالهی او باز داشته است.
۷) پس جوجههاش از دلِ خاکسترش به در!
چون و چرا:
مگر هم در دریچهی سوم (اشاره به باور قدما در بارهی ققنوس) و هم در متن شعر نخواندیم که ققنوس «فرد» (تنها / واحد) است؟ پس چرا شاعر در اینجا میگوید: «جوجههاش»؟
در سه سطر پایانی شعر ما به انتهایِ روایت میرسیم و نظارهگر سوختن ققنوسایم. در این بافت، وزیدن باد (آن هم به شدت) معنای نمادین دیگری را شکل میدهد: باد، بر باد دهندهی خاکستر است ـ خصوصا اگر شدید باشد ـ اما این خاکستر و صاحب آن، متفاوت و ویژهاند / بودند، چون باد این خاکستر را بر باد نمیدهد و ققنوس آن را « اندوخته» است و همین بر باد نرفتن، مجال و مایهییست برای تولدی دیگر / دوباره و این، در تحلیل نمادین یعنی با وجود پیوستگی (و حتا در صورت شدت گرفتن ) مشکلات اجتماعی و لا ینقطع بودنشان (مثل حضور پیوسته و ممتد باد در سراسر این شعر)، روشنفکر / پیشرو و آرمانها و ارزشهای مورد نظر او هرگز ـ حتا با مرگاش ـ از میان نمیروند؛ بلکه همیشه پیروان و ادامهدهندگانی از همان جنس سر بر میآورند و راه او را ادامه میدهند. پس، این نکته که چرا از خاکستر ققنوس (که در باور قدما « فرد » است)، نه یک جوجه، که جوجههای متعدد سر بر میآورند، چنین توجیه میشود که در دید شاعر، این امر نمادی از تداوم راه روشنفکر است که پس از مرگاش نه تنها متروک و فراموش نمیشود، بلکه پیروان بیشتری پیدا خواهد کرد (هر چند که او در طول حیاتاش در طی این مسیر تنها بوده باشد).
● دریچهی ششم: انجامِ سخن
تمام آنچه در این مکتوب ارائه شد، دو قصد داشت:
۱) اشاره به برخی از مهمترین نمونههای دقت نیما در گزینش و همنشین ساختن هنری واژگان با یکدیگر، به نحوی که در نهایت یکی از وجوه اهمیت شعر را به لحاظ تکنیکی، از رهگذر و زاویهیی نقادانه نشان دهد؛
۲) کمک به فهمِ بهتر معانی پیدا و پنهان پارهیی از سطور این شعر.
قضاوت دربارهی صحت و سقم مطالب این نوشته و میزان موفقیتاش در دستیابی به اهداف یادشده بر عهدهی خوانندگان است. به آن امید که کمی به اهداف نزدیک شده باشیم و نیز این که خوانندگان از نظریات انتقادی و اصلاحی خویش بهرهیی برسانند.
سیدفرشید ساداتشریفی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست