پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تناقض دو تفکر


تناقض دو تفکر

نگاهی به نمایش ”حکم” نوشته ”نیکلای اوردمان” و کارگردانی ”مصطفی عبداللهی”

روسیه تزاری در سال ۱۹۱۷ میلادی، درگیر جنگی دشوار (جنگ جهانی اول) و شرایط بسیار سخت اقتصادی بود. در تاریخ ۲۱ فوریه ۱۹۱۷ عده‌ای از مردم شهر - پتروگراد - که در صف‌های طولانی نانوایی ایستاده بودند، از فقدان آرد و نبود نان به تنگ آمده و دست به شورش زدند و به غارت نانوایی‌ها پرداختند.

فردای آن روز که در تقویم غیر روسی، مصادف با اول ماه مه و روز جهانی کارگر بود، به روز اعتصاب گسترده کارگری در "پترزبورگ" تبدیل شد و میان کارگران و پلیس درگیری شد،. اعتصابات تا چند روز ادامه یافت و همین، زمینه‌‌ساز انقلابی در روسیه شد که خیلی سریع و با خونریزی کم به ثمر رسید و «انقلاب فوریه» نامیده شد. با این انقلاب بخش عمده‌ای از قدرت در اختیار سرمایه‌داران و بانکداران طرفدار لیبرالیسم و مروج ایده‌های بورژوایی قرار گرفت. اما ماجرای انقلاب روسیه به همین‌جا ختم نشد پس از انقلاب فوریه و برقراری حکومت دوگانه، کشمکش شدیدی میان دولت موقت از یک سو و شوراها از سوی دیگر پدید آمد که منجر به هرج و مرج، گسترش فقر و بیکاری، شکست‌های پی‌درپی ارتش روسیه در جبهه‌ها و فرار گسترده سربازان و شورش‌های دهقانی و اعتراضات کارگری شد و حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویک‌ها) به رهبری «ولادیمیر ایلیچ‌ لنین» با تکیه بر نفوذی که در شوراهای کارگران و سربازان یافته بود در ۲۴ اکتبر ۱۹۱۷ (به تاریخ قدیم روسی) تصمیم به قیام مسلحانه گرفت و با حمایت ملوانان شورشی که وزرای دولت موقت در کاخ زمستانی، تزار را بازداشت کردند، در ۲۵ اکتبر به قدرت رسید و دولت جدید خود «اتحادیه جماهیر شوروی سوسیالیستی راه اندازی کرد..از اکتبر ۱۹۱۷ تا ژانویه ۱۹۲۴ یعنی هنگام مرگ «لنین»، وقایع و حوادث بسیاری در روسیه رخ داد. از جمله صلح با آلمان، مصادره کارخانه‌ها و زمین‌های سرمایه‌داران و زمین‌داران، ملی کردن بانک‌ها، تأسیس ارتش سرخ، وقوع جنگ داخلی، دستگیری و اعدام ده‌ها هزار نفر از مخالفان دولت بلشویکی، مقابله با دخالت ارتش‌های خارجی در امور کشور، وقوع مبارزه قدرت شدید میان دو تن از رهبران بلشویک‌ها یعنین «تروتسکی» و «استالین» و در نهایت پیروزی استالین و فراهم شدن بسترهای تأسیس یک نظام سرمایه‌سالاری دولتی متمرکزِ مبتنی بر اقتصاد با برنامه‌ای تحت عنوان «ساختمان سوسیالیسم در شوروی» بود. این رژیم در سال ۱۹۹۱ میلادی توسط «میخائیل گورپاچف» رسماً منحل شد.

این مقدمه سرآغازی برای ورود به داستان نمایش «حکم » است. نمایشی که مصطفی عبداللهی این روزها بر اساس داستان یک نویسنده نا آشنای روسی (در ایران) به نام« نیکلای اردمان» در مجموعه آزادی اجرا می‌کند. این داستان بازگوکننده زمان بعد از انقلاب اکتبر و شکست فئودالیته تزاری است و درباره یک خانواده ورشکسته فئودال است که هر چند دل خوشی از انقلاب ندارند و از آن زخم خورده‌اند، اما مجبور هستند برای سپری شدن زندگی خود با دروغ و ریاکاری و داخل شدن به فعالیت‌های حزبی تن به جریان روزمره انقلابی دهند که به نوعی هیچ بن‌مایه فکری برای آنان ندارد و به نوعی این فعالیت حزبی وسیله‌ای برای منفعت‌طلبی‌های شخصی است.

این نمایش که قالب کمدی و طنزگونه‌ای دارد، با زبانی نیش‌آمیز و طنعه‌زننده، تناقض دو تفکر فئودالیته و نظام کارگری را در جامعه آن دوره روسیه به نمایش می‌گذارد و تفکر رادیکالی ایدئولوژی سوسیالیستی را محکوم می‌کند.

اثر اردمان در ایران چندان شناخته شده و در دسترس نیست، اما با دقت و بررسی لایه‌های آن در اجرا می‌توان به نشانه‌های قوی و ساختار منجسم داستانی آن پی برد. متنی که در نگاه اول به نظر می‌آید در اجرای کنونی تغییراتی کرده و با نگاه تازه‌ای از عبداللهی، دراماتورژی و اجرا شده است.

آن چه که در ادبیات آن زمان روسیه مشهود است و از نقاط قوت آثار ادبی آن زمان به شمار می‌آمده، طنز سیاه و گروتسک گونه‌ای است که اوج آن با سبک نوشتاری آنتوان چخوف در داستان‌نویسی و نمایشنامه‌‌نویسی آغاز شد و به شکل سبکی در طنزنویسی انتقادی و اجتماعی درآمد.

”به نظر می رسد گروه اجرایی برای جذب سلیقه رایج مخاطب امروز در بیشتر صحنه‌ها از خلق یک کمدی موقعیت و منتقدانه اجتماعی به سمت کمدی رفتاری و کلامی می‌رود. چیزی که نمونه آن را ما می‌توانیم این روزها در تئاترهای گیشه‌آور یا به نوعی تئاتر آزاد شاهد باشیم.“

رئالیست هنری که بعدها بارزترین سبک هنری برای جامعه مارکسیستی شد و آن چه به آن جلا و زیبایی دلنشین متمایزی داد همین طنازی قلم این نویسندگان بود؛ دورویی، ریاکاری، نفاق، دودستگی و بی‌بنیادی پایه‌های فکری بلشویسم چیزی است که معمولا در طنزهای انتقادی ادبیات آن روز جامعه روسیه به چشم می‌خورد و گذر طبقه فئودال به مرحله تازه‌ای از جامعه در شرایطی اتفاق می‌افتد که هنوز جامعه تزاری روسیه از نظر مبانی فکری به رشد لازم نرسیده و نوع دیگری از رادیکالیسم فکری در قالبی دیگر بر جامعه سایه می‌اندازد و به تدریج موجب فروپاشی این نظام فکری و انحطاط نظام حکومتی آن می‌شود. آن چه که ما نمی‌توانیم در اجرای امروز عبداللهی به عنوان یک نقطه بارز و روشن از توضیحات داده شده، شاهد آن باشیم.

به طوری که شکل ارائه طنز موجود فارغ از اصول مطرح شده در زیر متن اثر است و عبداللهی متأسفانه این ظرافت‌ها و نکات ریز را به طور آشکارا به سمتی دیگر کشانده و به نظر می رسد گروه اجرایی برای جذب سلیقه رایج مخاطب امروز در بیشتر صحنه‌ها از خلق یک کمدی موقعیت و منتقدانه اجتماعی به سمت کمدی رفتاری و کلامی می‌رود. چیزی که نمونه آن را ما می‌توانیم این روزها در تئاترهای گیشه‌آور یا به نوعی تئاتر آزاد شاهد باشیم.

اغراق یکی از مشخصه‌های این نوع طنز کلامی و رفتاری است و در این نمایش این اغراق در بازی بازیگران، بیان احساسات در کلام (دیالوگ‌ها)، طراحی میزانسن‌ها و طراحی لباس و دیگر وجوه اجرایی مشهود است و نه تنها موجب دور شدن ذهن مخاطب از اندیشه و تفکر موجود در اثر می‌شود بلکه آن را به سمت نوعی نمایش هجوآور هم می‌کشاند. به نظر می‌آید نویسنده از این شوخی‌های اغراق شده به عنوان ابزاری برای بیان فساد اخلاقی و مالی جامعه آن روز روسیه در طبقات مختلف جامعه استفاده کرده و در همین جاست که اولین شکاف اساسی بین اجرا و متن شکل می‌گیرد.

از سوی دیگر برخی از بازیگران نه تنها از تحلیل ساختار کلی اثر دور مانده‌اند، بلکه از بیان و بدن که ابزار بازیگری است، تا حدی فاصله دارند و همین موجب ایجاد نوعی آشفتگی و دور شدن از چارچوب ظاهری زیباشناختی بصری هم شده است.

وقتی ساختار کلی اجرا را در هم می‌ریزیم و کنار هم می‌چینیم، می‌بینیم رابطه علی و معلولی متن نمایش به دلیل نوع برخورد کارگردان با اثر و کش‌دار شدن برخی از صحنه‌هایی که حتی نیازی به اجرای آن لزوماً دیده نمی‌شود، در هم ریخته و این نتیجه‌ای جز دور کردن ذهن مخاطب از پیام اصلی نمایش نداشته است. همچنین استفاده بی‌دلیل از تصویر ویدیو پروجکشن در پس زمینه و شلوغی برخی صحنه‌ها با نشان دادن سیاهی لشکرها هم تماشاگر را اندکی گیج می‌کند.

واقعیت این است که دیگر دوران برداشت‌های ساده از شیوه بازیگری استانیسلاوسکی (آن چه که در دهه‌های گذشته تئاتر ایران رایج بود) برای مخاطب باهوش تئاتر که از آن به عنوان توده تئاتر یاد می‌کنیم به سر آمده و بهتر است به جای پرداختن به این نوع شوخی‌های رایج در تئاتر گیشه‌ای با پرداخت ماهرانه و ظریف طنزپردازی، ماهیت درونی این مکتب و دلایل انحطاط فکری آن را با تحلیلی علمی و کارشناسانه به چالش بکشانیم.

فروغ سجادی