یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
نوبل در ترازوی عدالت
روزی که نوبل داشت وصیتنامهاش را مینوشت تا بخشی از بار گناهش را به خاطر اختراع دینامیت کم کند، تصور نمیکرد نزدیک شدن پاییز و همراه آن رسیدن به فصل اهدای جوایز نوبل چنین شوری در مجامع مختلف جهانی ایجاد کند.
از رشتههای علمیو فیزیک و شیمیگرفته تا جهان ادبیات، هر سال با فرا رسیدن اکتبر دستخوش شوری میشوند که به نوعی جنبه حیثیتی پیدا کرده است. همین دو سه سال پیش که اورهان پاموک توانست جایزه نوبل ادبیات را به دست بیاورد با وجود همه پرونده سازیها و مخالفتهایی که به خاطر اعتراض او به مساله نسل کشی ارمنیها توسط دولت عثمانی وجود داشت، سرانجام دولت و احزاب دوآتشه پذیرفتند که با یک برنده نوبل نباید چنین رفتاری صورتبگیرد.
اما همه چیز به این راحتی نیست و نحوه انتخاب برندههای این جایزه که به وسیله خود آقای نوبل تعیین شد، هر سال به یک سری مناقشات هم منجر میشود. این ماجرا از آنجا ناشی میشود که جایزه نوبل بر خلاف جوایز دیگر دارای مراحل مختلف نیست؛ یعنی مراحل مختلف دارد اما علنی نیست. در تمام جوایز ادبی دنیا روال مرسوم اینگونه است که پس از فراخوان، فهرستهای اولیه و نهایی معرفی و در مرحله سوم سرانجام برنده نهایی اعلام میشود. اما در جایزه نوبل نه تنها این کار به صورت علنی انجام نمیشود بلکه حتی کاری به برترینهای آن سال ندارند و طبق وصیت آقای نوبل به دستاوردهایی که موجب تغییر زندگی مردم شود، جایزه میدهند. به همین دلیل در فهرست نامزدهای جایزه نوبل بویژه در بخش ادبیات هر سال اسامیبرترین چهرههای ادبی تکرار میشود و بعد ناگهان مثل سال پیش اسم ژان ماری لوکلزیو از آن میان بیرون میآید که احتمالا اهل فن و دوستداران ادبیات شانس چندانی برای او قائل نبودند.
برای انتخاب برنده جایزه ادبیات نوبل که مسوولیت آن را آقای نوبل به عهده آکادمی سلطنتی سوئد گذاشت یک کمیته فعالیت میکند. این کمیته پیشنهادهایی را که از سراسر جهان به آن میرسد بررسی میکند. این پیشنهادها گاهی از سوی سندیکاهای نویسندگان، گاهی از سوی یک ناشر، گاهی از سوی سازمانهای مردمیو خلاصه از سوی هر مقامیمیتواند به کمیته برسد. خود کمیته هم از نهادها، سازمانها و استادان سرشناس برای اعلام پیشنهادشان نظرخواهی میکند و بعد در میان نامزدهایی که تعدادشان ممکن است به ۲۰۰ نفر برسد، شروع به بررسی میکند. با این حال آنچه مسلم است این است که در زمینه ادبیات یک شبه یا در یک سال یک چهره شاخص خلق نمیشود و هر سال همان چهرههای پیش به نوعی تکرار میشوند. برای همین هم هست که خیلیها معتقدند در بسیاری از موارد انتخاب آکادمینوبل سیاسی و بر حسب رویدادهای مهم جهان تعیین میشود.
یکی از مهمترین چهرههایی که هرگز نوبل نگرفت، لئو تولستوی نویسنده جاویدان روسی است. با وجود این که تولستوی تقریبا با آثاری چون جنگ و صلح و آنا کارنینا تقریبا هر سال در راس برترین آثار ادبی جهان جای میگیرد و به رغم این که او در زمان اهدای جایزه نوبل در قید حیات بود، به دلیل مخالفت با کلیسا و انتقاد از روحانیان کلیسا نتوانست این جایزه را به دست بیاورد.
از نویسندگان بزرگ دیگر روس آنتوان چخوف هم در سال ۱۹۰۴ درگذشت، اما در حالی که شهرت او عالمگیر بود، در همان سالهای اولیه نویسندهای مثل تئودور مونرن آلمانی این جایزه را از آن خود کرد.
در میان آن نسل از چهرههای شاخص ادبی دنیا امیل زولای فرانسوی هم میبایست یکی از چهرههای برنده جایزه نوبل میبود. زولا، نویسنده ناتورالیست فرانسوی به دلیل فعالیتهای سیاسی از سوی برگزار کنندگان نوبل نادیده گرفته شد. زولا سال ۱۹۰۲ درگذشت و نتوانست یکی از نخستین فرانسویانی باشد که این افتخار را برای کشورشان به دست میآورند. اسنادی که سالها بعد در دسترس عموم قرار گرفت، نشان داد که در آن سالها دبیر دائم کمیته نوبل، آثار زولا را بیملاحظه ارزیابی کرده بود. او توجه زیادی به مسائل اجتماعی داشت و طرفدار بزرگ آزادی و عدالت اجتماعی بود. زولا یکی از چهرههای شاخصی بود که با آثارش موجب فاصله گرفتن ادبیات از رمانتیسم و رفتن به سوی رئالیسم شد. هنریک ایبسن نروژی هم که سال ۱۹۰۶ درگذشت یکی از آن نسل اولیهایی بود که میبایست این جایزه را دریافت میکرد. نام ایبسن نمایشنامه نویس بزرگ اروپایی و خالق آثار ماندگاری مثل «دشمن مردم»، «خانه عروسک» و «مرغابی وحشی» به این دلیل خط خورد که همان دبیر محترم بیورن شرنه بیورنسون نروژی را در سال ۱۹۰۴ به جای او شایسته دریافت این جایزه دانست.
هر سال که میگذرد برتعداد نویسندگان بزرگ و شهیری که جایزه نوبل به آنها اهدا نشده ، افزوده میشودآگوست استریند برگ هم با وجود این که سوئدی بود، اما به دلیل این که به عنوان نویسندهای جنجالی در کشورش شناخته شده بود، از گرفتن این جایزه باز ماند. او سال ۱۹۱۲ درگذشت ولی در زمان حیاتش شاهد این بود که جایزه نوبل به سلما لاگرلف، هموطنش تعلق گرفت. استریندبرگ در حالی شایسته دریافت این جایزه شناخته نشد که امروز از او به عنوان شکسپیر سوئد یاد میشود. اما باید پذیرفت که درک اندیشههای پیشگام تئاتر امپرسیونیستی برای آکادمینشینهای سوئد در آن روزگاران چقدر دشوار بوده است.
«مارک تواین» و «اوهنری» نیز از نویسندگان بزرگ همین سالها هستند که در آن سوی آبها زندگی میکردند. مارک تواین، نویسنده آمریکایی و خالق آثاری مثل «تام سایر» و «هکلبری فین» در آن سالها در کشور خودش هم با سانسور و تقبیح این آثار روبه رو بود و خیلی از آمریکاییها معتقد بودند تام سایر اثری آنارشیستی است، دیگر از سوئدیها چه انتظاری میتوان داشت؟ مارک تواین سال ۱۹۱۰ درگذشت و نه تنها هرگز این فکر به مخیله اش راه نیافت که این جایزه را دریافت کند بلکه تا آن سال اصولا هیچ آمریکایی این جایزه را نگرفته بود. او هنری نیز همان سال درگذشت اما احتمالا آثار این استاد مسلم داستان کوتاه که به عنوان پدر داستان کوتاه مدرن شناخته میشود، هنوز به سوئد نرسیده بود.
اما از این نسل که بگذریم در میان نسل بعدی بزرگان ادبیات جهان هم چهرههای شاخصی وجود دارند که دیگر نمیتوان هیچ توجیهی برای پذیرفته نشدنشان تراشید. ویرجینیا وولف، بانوی ادبیات انگلستان در بحبوحه دو جنگ جهانی، بیشک از برجستهترین این چهرههاست. اما او هم هرگز نتوانست این افتخار را به افتخارهای زندگی اش اضافه کند. البته نمیتوان از آن زن باریک بین انتظار داشت که برای این جایزه تره هم خرد کند. جیمز جویس همچون ویرجینیا وولف سال ۱۹۴۱ درگذشت و با وجود این که در زمان حیاتش به شهرت بزرگی دست یافته بود، مقامات آکادمینوبل به او روی خوش نشان ندادند فراموش نکنید که اولیس از همان زمان تاکنون به عنوان برترین اثر قرن بیستم شناخته شده است. اما به نظر میرسد که درباره ۲ چهره برجسته دهه ۲۰ قرن بیستم یعنی «مارسل پروست و کافکا» برخی حق را به نوبلنشینان دادهاند، چرا که آثار هر دوی آنها پس از درگذشتشان منتشر شد و نوبل به درگذشتهها جایزه نمیدهد.
با این حال اگر قرار باشد از گناهی که در حق این دو صورت گرفته بگذریم درباره چهرههای متاخرتری مثل «ناباکوف و بورخس» چه باید گفت؟ و برتولت برشت را چگونه باید توجیه کرد؟ البته هنوز نامهای بزرگ دیگری هم وجود دارد از جمله گراهام گرین، جورج اورول، نیکوس کازانتزاکیس، هنری جیمز و جوزف کنراد که بر ادبیات جهان تاثیری انکارناپذیر داشتند و از سوی نوبل نادیده گرفته شدند و نیز نام پر تلالویی مثل گارسیا لورکا ...
به هر حال به نظر میرسد که باید سیاسی بودن این جایزه را تاحدودی پذیرفت و باید و شایدهای سیاسی را در این انتخاب دخیل دانست. چون تمام این چهرههای بزرگ کارشان را با واقعیتهای اجتماعی در هم تنیده بودند و ادبیات را از زندگی جدا نمیدانستند، اما اگر قرار باشد در برهمین پاشنه بچرخد آیا چند سال دیگر به این فهرست بلند بالا نامهایی مثل ماریو بارگاس یوسا، ارنستو ساباتو، آنتونیو تابوکی، جویس کارول اوتس ، فیلیپ راث و جی.دی.سلینجر اضافه نمیشود؟ همان طور که از سال گذشته تا امسال نام جان آپدایک، آلن رب گرییه و محمود درویش هم به فهرست آنهایی که باید نوبل میگرفتند و نگرفتند اضافه شد...
آرزو پناهی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست