پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا

خودی ، که ساخته می‌شود


خودی ، که ساخته می‌شود

درباره هویت و خود در فلسفه و علم‌النفس ۲ رویکرد عمده می‌توان یافت. یکی که خود را بدیهی می‌پندارد و اعتقاد دارد خود همان چیزی است که انسان از ابتدا دارد و دومین رویکرد، خود را …

درباره هویت و خود در فلسفه و علم‌النفس ۲ رویکرد عمده می‌توان یافت. یکی که خود را بدیهی می‌پندارد و اعتقاد دارد خود همان چیزی است که انسان از ابتدا دارد و دومین رویکرد، خود را مدام در حال ساخته شدن و تغییر و تکامل می‌داند.

فیلم «جک به قایق‌سواری می‌رود» نمونه خوبی از تلقی خود در حال ساخته‌شدن است. جک در ابتدای فیلم آدمی‌ آرام و منزوی است که دوستش کلاید به همراه همسرش سعی می‌کنند او را تشویق به ازدواج کنند. روند آشنایی و شکل‌گیری ارتباط جک با زنی به نام کانی برای هردوی آنها به روندی برای ساخته شدن و تحول تبدیل می‌شود. روند ساخته‌شدن خود و یافتن هویت به واسطه حضور دیگری و درکی تازه از زندگی روزمره.

جک برای این‌که در تابستان با کانی که عاشق قایق‌سواری است روی دریاچه برود، تمام زمستان را به یادگیری شنا می‌گذراند. کانی دوست دارد کسی برایش آشپزی کند چون هیچ‌گاه کسی جز مادرش آن هم در سال‌های دور برایش غذا نپخته، جک شروع به یادگیری آشپزی می‌کند. همه اینها در واقع تلاشی است برای اضافه کردن بر توانایی‌های سابق و یاد گرفتن چیزی که خود را می‌سازد. کانی هم رفتاری مشابه دارد. در انتها ما با شخصیت‌هایی مواجه می‌شویم که متحول شده‌اند، هر چهار شخصیت اصلی داستان؛ یعنی جک، کانی و دوستانشان کلاید و لوسی در انتهای داستان تبدیل به انسان‌هایی دیگر می‌شوند. فیلم براساس نمایشنامه‌ای از باب‌گلادینی ساخته شده که خودش متنش را به فیلمنامه تبدیل کرده است. این اولین ساخته فیلیپ سیمور ‌هافمن، بازیگر برنده جایزه اسکار است. این فیلم مانند همه آثار اقتباسی از نمایشنامه، مبتنی بر شخصیت‌هاست. شخصیت‌های فیلم با روابط و نسبت خود فضا و داستان اثر را می‌سازند، اما می‌توان گفت همین شخصیت‌ها و نوع پرداختشان بنیادی‌ترین نکته چالش‌برانگیز در ساختار فیلم است.

برای مثال دلایل انزوا یا مشکل ارتباط نگرفتن جک یا دلیل ترس‌ها و بی‌اعتماد به نفس بودن کانی برای ما آشکار نمی‌شود. آنچه ما می‌فهمیم تنها این است که آنها دارای این خصوصیات هستند. این از لحاظ شخصیت‌پردازی، شاید یک ضعف محسوب شود، چراکه شخصیت‌ها را کامل نمی‌فهمیم و نمی‌دانیم مشکلاتشان از کجا سرچشمه می‌گیرد. در این میان ریتم کند فیلم هم به چنین ابهامی‌ می‌افزاید، اما از سوی دیگر بسیاری از درام‌شناسان معاصر معتقدند که شخصیت تا آنجا که موتور اثر را روشن کند و مساله داستان را پیش ببرد، باید شناخته شود و بیشتر از آن اطلاعاتی است که حتی دانستن آنها می‌تواند به روند درام ضربه هم بزند. با این تلقی هم می‌توان شکل شخصیت‌پردازی باب گلادینی در فیلمنامه جک به قایق سواری می‌رود را توجیه کرد.

اما مهم‌ترین نقطه قوت فیلم ‌هافمن مجموعه بازی‌های آن است که خود به واسطه نوع دیالوگ‌ها، لحظه‌های درخشانی را می‌سازد. بازی هر چهار بازیگر اصلی، درخشان و کم‌نظیر است. اوج این بازی‌های نفسگیر و چندلایه در سکانس مهمانی دیده می‌شود. لحظه‌ای که زیبایی با هم‌بودن چهار دوست را مخاطب با تمام وجود حس می‌کند. اما پس از ساختن این لحظه زیبا، همه چیز فرو ریخته و مهمانی تبدیل به یک افتضاح می‌شود (البته این افتضاح جک و کانی را به هم نزدیک‌تر می‌کند، اما باعث جدایی لوسی و کلاید هم می‌شود). همین فراز و فرود و گذر از زیبایی به زشتی چنان کامل اجرا می‌شود، که مخاطب را میخکوب می‌کند و تمام فیلم را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. این دقیقاً همان صحنه‌ای است که وقتی بازیگری چون ‌هافمن که کارکشته اجرای نقش‌های پیچیده و دراماتیک است، آن را کارگردانی می‌کند از او انتظار می‌رود چنین خوب از کار دربیاید.

علیرضا نراقی