جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سپهر نشانه ای فرهنگ


سپهر نشانه ای فرهنگ

تأملی پیرامون مسائل روش شناختی نشانه شناسی فرهنگ

نشانه شناسی فرهنگ به مثابه یک رشته مستقل که مطالعه روابط میان نظام های نشانه ای مختلف در فرهنگ را برعهده دارد، به طور رسمی در مجموعه ای با عنوان رساله هایی درباره مطالعه نشانه شناختی فرهنگ رخ نموده است، مجموعه ای که از سوی مکتب نشانه شناسی تارتو - مسکو در سال ۱۹۷۳ انتشار یافت. در همین سال، کتاب گیرتس با عنوان تفسیر فرهنگ ها و کتاب بارت با عنوان لذت متن نیز منتشر شد.این همان دوره ای است که ساخت گرایی به حوزه های مختلف دانش مانند نشانه شناسی و حوزه های فرادانش مانند طیف وسیعی از پساساخت گرایی تقسیم شده است. از یک سو، دوره یادشده به معنای انتقال از ایستایی به پویایی تحلیل فرهنگ است و از سوی دیگر، می توان گفت که تحلیل در آن گاه نه با قوانین علم که با قوانین هنر انجام می پذیرد. از همین روست که درک تحول ایجاد شده توسط نویسندگانی چون بارت، کریستوا، فوکو، لاکان، دریدا و دیگران قدری دشوار می نماید. قدری کمتر یا بیشتر، در آثار پدیدآورده خود، همه تحلیلگران یادشده به نحوی هنر را نیز تحلیل کرده اند.

بدین ترتیب، می توان گفت که در پساساخت گرایی، به موازات معیارهای علمی، معیارهای هنری نیز حضور داشته است؛ این همدوشی چه در انتخاب روش های تحلیل و چه در انتخاب زبان نوشتار و فرازبان دیده می شود. اما از نظر تاریخی، این خود سومین مرحله در توسعه علوم انسانی و اجتماعی است؛ دوره ای که در آن، علم با هنر درآمیخته و کرئولی(۱) شده است.

مهم است که مروری بر دوره های پیشتر نیز صورت گیرد. در علم پساسوسوری، جریان های متنوع و متکثری وجود دارند، اما شاید بتوان گفت که از پرتأثیرترین آنها مکتب صورت گرای روس و حلقه زبان شناسی پراگ بوده است. در بافت جریان موردنظر، باید دو ویژگی مکتب صورت گرا را مورد تأکید قرار داد. تجربه علمی صورت گرایان از تجربه هنری آینده گرایان (فوتوریست ها) نشأت گرفته است، چنان که اصول علمی باختین از تجربه هنری نمادگرایان روس برخاسته است. اما از نظر گسترش عمومی دوره ها، همچنین باید ویگوتسکی و کتاب او با عنوان روانشناسی هنر را مورد توجه قرار داد؛ وی در این اثر، مسئله ارتباط میان امور کلامی و دیداری در اندیشه انسانی را صورت بندی کرده است. اندیشه او درباره سخن درونی، ارتباط کلامی - دیداری را تبیین می کند.

حلقه پراگ نیز آگاهانه شناخت وسیعی از تحلیل مقایسه ای به دست داده است. با آغاز از تحلیل مقایسه ای زبان های اسلاوی، آنها به مقایسه زبان روزمره و زبان شاعرانه سوق یافتند و به سوی مقایسه زبان هنرهای مختلف کشیده شدند. مشخصاً حلقه پراگ ساخت گرایی را با بهره گرفتن از تقابل سوسوری میان مطالعه درزمانی و همزمانی مفهوم سازی کرد و در دهه ،۱۹۳۰ عملاً به درکی ساخت یافته از نشانه شناسی هنر نائل آمد. معنای سخن این است که علاقه آنان به هنر از روابط نقش گرا در مطالعه زبان نشأت گرفته است.

مرحله دوم، مرحله ای است که می توان آن را برخاسته از مکتب نشانه شناسی تارتو - مسکو قلمداد کرد؛ البته زمینه های آن در آثار متقدم بارت، کریستوا، لوی - استروس و دیگران نیز قابل پی جویی است. به عنوان یک شاخص، می توان مقاله ای از لوتمان در سال ۱۹۶۴ با عنوان «درباره تمیز فهم ساختار در زبان شناسی و ادبیات شناسی» را یاد کرد.

او از یک سو می نویسد که «ساختار زبانی امکان و ابزار انتقال اطلاعات است و ساختار ادبی، هدف و محتوای آن»، از این عبارت برداشت می شود که زبان شناسی امکان تحلیل متن ادبی را ندارد، هرچند که فرازبان تحلیل، زبان طبیعی باشد. برای درک این وضعیت، لوتمان به فرهنگ نگاهی وسیع تر می اندازد و اظهار می دارد که «کافی است آثار ادبی، نقاشی و پیکره تراشی متعلق به یک گرایش هنری گزیده شوند و همه ویژگی های آنها برای سخن پردازی، صورتگری و پیکره سازی بررسی گردند؛ یعنی ویژگی هایی در ژرفا که به طور مشترک در ساختار اندیشه هنری دخیل اند و وابسته به ماده هنر موردنظر نیستند. این ویژگی های مشترک برای ما جالب اند، از این رو که بتوان با تکیه بر آنها، ساختاری را که می تواند میان زبان ها مشترک باشد، اما به سبب طبیعت زبانی خود آشکار نمی گردد، بازشناخت.»

لوتمان نیز به دنبال جاانداختن فهم عام زبان است. او در کتاب خود، هنر را به مثابه زبانی تعریف می کند که دارای ساختار و سلسله مراتب سازه ای است. هدف چنین رویکرد عامی، آرزوی خویشاوندساختن هنر با همه زبان ها و به کارگیری ابزارهای نشانه شناسی درباره آن است. هدف دوم مشخص کردن این امر درباره هنر است که هنر دارای ویژگی هایی به عنوان زبانی خاص است که آن را از دیگر گونه های زبان متمایز می سازد. معلوم است که منطق توسعه فرازبان در رویکرد داده شده با انتقال از فهم زبان به متن، از متن به فرهنگ و از فرهنگ به سپهر نشانه ای مرتبط است.

اکنون به یکی از متأخرترین متون لوتمان با عنوان رساله هایی درباره نشانه شناسی فرهنگ روسی باز می گردیم که در سال ۱۹۹۲ منتشر شده است. لوتمان موضع خود را بدین گونه تعریف می کند: «تحقیق در فرهنگ روسی از نظر نشانه شناسی می تواند در دوجهت هدایت گردد. از یک سو، پژوهشگر می تواند دستمایه های مطالعات نشانه شناسی را در پیش خود نهد و با پایه مدلی که از آنها می گیرد، فرهنگ روسی را تعریف کند؛ مطالعاتی که در وضعیت کنونی به اندازه کافی از افق گسترده ای برخوردار است. رویکرد دیگر که هنوز مورد توجه کافی قرار نگرفته است، مطالعات فرهنگی - نشانه شناختی از نوع حاضر است که مواد فرهنگ روسی را هدف گرفته و به دنبال روش ها و عملیاتی برای بررسی کردن آن است. رویکرد ما مشخصاً همین دومی است.» (۴۰۷:۱۹۹۲)‎/

او توضیح درباره برنامه خود را چنین تکمیل کرده است: «اگر به صورت سنتی، فرآیند نشانه شناسی به سوی توسعه یک زبان متوجه بوده و خود را به صورت یک مدل بسته معرفی کرده است، اما به نظر می رسد امروز زمان مدل های باز فرا رسیده است. یک جهان فرهنگی هرگز تکرار نمی شوند. فرهنگ، آینه ای باز است.» از این عبارات بر می آید که برای لوتمان در آخرین سال زندگی، ارزشمند ترین نشانه شناسی آن جاست که همه نوآوری های علمی از بستر فرهنگ مورد مطالعه نشأت می گیرد. این اصلی بسیار با ارزش است. هر فرهنگ می تواند این علم را با مواد خاص همان فرهنگ غنا بخشد.اما نکته با ارزش دیگر در توسعه برنامه (لوتمان) برای نشانه شناسی فرهنگ در سال ۱۹۷۳ دیده می شود. در رساله هایی درباره نشانه شناسی فرهنگ (۱۹۷۳)، نشانه شناسی فرهنگ به عنوان علمی تعریف می شود که موضوع آن نسبت های کارکردی موجود میان نظام های نشانه ای مختلف است. در این جا، پرسش هایی درباره سلسله مراتب سازه ای زبان های فرهنگ، معنایی خاص می یابد. همچنین در موضعی دیگر از همان رساله ها می گوید: «از نظر نشانه شناسی، فرهنگ را می توان به مثابه سلسله مراتب نظام های نشانه ای متنوع تلقی کرد، به عنوان برآیند متون و مجموعه ای از کارکردها که در ارتباط با آنها قرار گرفته اند، یا به مثابه سازه هایی که این متون را می زایند.»

توسعه فرهنگ و بویژه توسعه فناوری فرهنگ ما را به درک مسائل جدید ناگزیر کرده است. وجود متن هنری در فرهنگ و نقش مدارکردن فهم متن در نظریه در گرو پیوند جدیدی است که بین روابط بینامتنی و درون متنی برقرار شده است. از یک سو، توسعه واسطه های رسانه ای امکانات واقعیت بخشیدن به متن ها را گسترش داده است و از سوی دیگر، متن ها در فرآیندهای انطباقی فرهنگ ها، علامت های وجود شناختی خود را جابه جا می کنند.

حاصل امر اجتناب ناپذیر بودن تغییراتی در اندیشه و تکمیل اصول به عنوان هم امر درونی و هم برداشت ارتباطی از متن هاست. در ادامه، باید از پیوستگی میان ارتباط و فرا ارتباط، بینامتنیت، ارتباط بینارسانه ای و ارتباط چند رسانه ای بحث کرد. در راستای فرآیندهای کرئولی(۱)کردن و خودگردان کردن زبان های فرهنگ، می توان درباره متون کرئولی شده به مثابه متون تجربی سخن گفت. در این جا وضعیت سنتی و وجود شناسی متون تغییری کلی خواهد یافت.

با ورود متون جدید به فرهنگ، توجه کردن به متون موجود نیز الزامی است. از نظر وجودشناسی متن، این نکته اهمیت دارد که هویت های بسیار متنوع متون مورد مطالعه قرار گیرند. تحلیل متنی فرهنگ، وجود تعریف های تکمیلی و مرزبندی هویت های مختلف را پیش می کشد. در راستای هویت های متنی، هویت های موجود بینامتنی، فرامتنی، گفتمانی و بیناگفتمانی نشان داده می شوند، به گونه ای که این هویت ها می توانند به طور همزمان وجود داشته باشند.

در ارتباط با توسعه فناوری در ابزارهای فرهنگی، به نحو اجتناب ناپذیری گونه های متنوع متنی از نظر ویژگی های گفتمانی و بیناگفتمانی پدید آمده است، اما متون کلاسیک نیز نمی توانند از تجربه جدید فرهنگی برکنار مانند. متون کلاسیک در شرایطی قرار گرفته اند که باید با شرایط جدید فرهنگی- فناورانه هماهنگ شوند و تعریف حضور آنها در فرهنگ معاصر نیازمند به کارگیری روش های تحلیل مقایسه است. به نام حفظ ارتباط درونی فرهنگ، و تحقق حضور میراث فرهنگی کلاسیک، این نکته اجتناب ناپذیر است که نظریه های مربوط به متن فرهنگی جنبه کاربردی یابند. این امر هم باید از دیدگاه نظریه عمومی و هم از دیدگاه شرایط کاملاً تجربی (و بویژه آموزشی) تحقق یابد.

در ارتباط با پیشرفت فناوری در محیط فرهنگی و رشد تنوع در گونه های متن، نیاز به تحلیل گفتمانی و بیناگفتمانی متن نیز رو به افزایش است. متون کلاسیک نیز نمی توانند از تجربه جدید فرهنگ منفک باشند. متون کلاسیک وادار شده اند تا با شرایط فرهنگی- فناورانه جدید انطباق یابند و مطالعه وجود آنها در فرهنگ معاصر ما مستلزم بهبود روش های تحلیل تطبیقی است. به منظور حفظ پیوستگی فرهنگ و نگاه داشتن فرهنگ کلاسیک در پیوند با امروز، عمل فهم متون فرهنگی باید هم از حیث سطح عمومی- نظری، و هم از حیث سطح تجربی (بویژه آموزشی) بهبود یابد. از نظر پویایی فرهنگ، مهم آن است که عوامل گوناگون توسعه در لایه های مختلف از فرهنگ بازشناسی شوند. توسعه عمومی جامعه، توسعه فرهنگ و توسعه همه حیطه های آن و گونه های مختلف هنر در این عوامل مختلف جای می گیرند. یکی از مسائل توسعه فرهنگ کند شدن در پس زبان های توصیفی است، زمانی که با سرعت ایجاد پدیده های جدید مقایسه شود. بنابراین، چالشی میان پدیده های ابتکاری و تفسیر محافظه کارانه رخ می دهد. همین ویژگی است که میان جریان های نوگرا و جریان های محافظه کار فرهنگی اصطکاک ایجاد می کند.

مسئله دیگر تغییر فرهنگ از طریق پدیداری زبان های توصیفی جدید است؛ آن جا که زبان توصیف گام به گام زبان توصیف خویشتن برای آفرینندگان آن می شود. بر این پایه، مطالعه زبان توصیف همچنین یک مسئله اخلاقی در دانش هایی است که فرهنگ را مطالعه می کنند. مطالعه فرهنگ نیز بالطبع بر فکر کردن درباره فرهنگ و آفریدن فرهنگ تأثیر می گذارد.

فرهنگ را می توان با پیش نویس یک نویسنده مقایسه کرد. در یک فهرست، ما نویسه، رسم، نشانه های موقعیتی و عناصر متن را می بینیم. می توانیم این مواد را به گونه های مختلف تحلیل کنیم، اما به هر روی دانایی به متن نهایی، بر تفسیر ما تأثیر خواهد گذاشت. ما می توانیم با دانستن پایان این فرآیند، فرآیند را بازسازی کنیم. در فرهنگ، وضعیت عکس آن است. در فرهنگ نیز ما عناصر و نظام های نشانه ای مختلفی را می بینیم، اما پایان را نمی دانیم. بنابراین برای ما تمیز میان امر ایستا و امر پویا مفید است، و همین تمیز امکان یک تحلیل جدی را فراهم می سازد.

تضادهای فرهنگی در روزگار حاضر در بخش های مختلف جهان حاکی از آن است که مطالعه چهره های ذهنی فرهنگ و نقش نظام های نشانه ای مختلف در حافظه جمعی تا چه اندازه مهم و جدی است. تحلیل همه جانبه فرهنگ در عمل مسئله روش شناختی همه علومی است که به مطالعه هر یک از جوانب فرهنگ می پردازند، اما از این میان بطور خاص نشانه شناسی فرهنگ به مثابه رشته ای که از آن انتظار نو آوری روش شناختی می رود، وضعیتی ویژه دارد و این نو آوری تنها می تواند در دانشی تحقق یابد که بر گفت وگوی ثمربخش با دیگر رشته ها تأکید دارد و حاصل، نشانه شناسی هنر است.

پتر توروپ

پی نوشت:

۱- (ساسانی): اصطلاح «کرئول» (creole) در جامعه شناسی زبان، به زبان آمیخته ای گفته می شود که از درهم آمیختن دست کم دو زبان به وجود آید و سپس در نسل بعد به عنوان زبان مادری فراگرفته شود. در این جا، این اصطلاح برای در هم آمیزی علم و هنر، و طبیعی شدن این آمیختگی به کار گرفته شده است.

* Peeter Torop: استاد گروه نشانه شناسی دانشگاه تارتو، استونی- مکتوب حاضر گزیده ای از متن سخنرانی وی در سومین هم اندیشی نشانه شناسی هنراست که به همت «فرهنگستان هنر» برگزار شده بود.