یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
از سرگذشت شعر معاصر
کتابی خوش رسید امروز ناگاه
زدست دوستی مشفق به دستم
بدو گفتم کتابی یا شرابی
که از شعر دلاویز تو مستم
بگفتا ذرّهیی از خاک بودم
که دل بر ذروة افلاک بستم
شدم مست از خم میخانه عشق
وزین می تا که مستم زنده هستم
همه شعرم شراب زندگانی است
زدل برخاستم بر دل نشستم
آدمی زادگان، کتابخانههای زنده و سیّارند. عمری است که هرکس را مینگرم، با نگاهی حسرتبار چنین میپندارم که گنجینهای از کتاب و کلام و تحقیق و تجربه را دانسته و ندانسته قفلبند کرده و نمیخواهد یا نمیتواند دری از آن مخزن مکتوم به روی نسل نوخاسته بگشاید. تمام شاهکارهای ادبی و هنری و اجتماعی و فرهنگی، بنمایههای نخستین را از همین منابع استخراج کردهاند. قصهها، رمانها، سریالهای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی و بسیاری دیگر از آثار ماندگار تاریخی و علمی و معرفتی، آبشخوری اینگونه داشتهاند.
"جویندگان طلا"ی چارلیچاپلین را دیدهاید؟ همدم کلبه آوارگی و گرسنگیاش او را هردم مرغواره بزرگ و بال گستردهیی میبیند، که حرکتی حسرتآفرین دارد. امّا امروز این گرسنه آواره، نگاه نگرانش هر همسایه و همسفری را کتابخانهای میبیند و گنجینهای که سرشار از تجربههای ناگفته و دردانههای نهفتة ناسفته است. انبوه مردم عادی که چنیناند، باید اندیشید که نخبگان و فرهیختگانشان چه مایه و منزلتی دارند.
یادش ارجمند باد فیلم سینمایی روزگار مقابله با استبداد استالینی: "فارنهایت چهارصد و پنجاه و یک". کتابسوزان است و گریزناپذیر. هریک از گریز پایان که این توفیق را پیدا میکند تا گام در جنگل جغرافیای آزادی بگذارد، مأمور میشود که یکی از شاهکارهای ادبی و هنری و دینی و اجتماعی بشر را به حافظه بسپارد تا میراث مشترک بدینگونه از دستبرد زمان و مکان محفوظ بماند. پس هرکس در آن جنگل (نماد مدینه فاضلة اضطراری در قرنطینه؟)، نام پیشین خود را وامینهد و به نام همان کتاب خوانده میشود که آن را خوانده و به حافظه سپرده است. آدمها وقتی یکدیگر را ملاقات و معرفی میکنند دست همدیگر را میفشارند و هرکدامشان خود را به نام یک اثر بزرگ فرهنگی و اجتماعی و هنری معرّفی میکند:
ـ "بینوایان" م!
ـ خوشبختم (خوشوقتم)، من هم "سه تفنگدار" م.
ـ سلام. من "دنآرام"م. تصدیق میکنید که در مورد محتوای کتاب از روی جلد کهنه و فرسودهاش نمیتوان داوری کرد.
اینهمه را گفتم تا گفته باشم که وقتی کتاب "سرگذشت یادها" را دیدم و در واقع "مشفق کاشانی در آینه آراء و یادها و خاطرهها" را زیارت کردم، احساس کردم یکی از آن طلسمهای همیشگی شکسته است. آن پنج بیت خام صدرنشین، زیارتنامة شتابزدة همین کتاب در نخستین دیدار است. اکنون ما و شما در ورای آن قفلبندان تاریخی به درون کتابخانهیی راه پیدا کردهایم که گنجینة گرانبار ادب و هنر و معرفت و تحقیق و تجربه است. روزگاری برما گذشته است که انگار در چشم تنگ دنیا دوستش جز "سرگذشتنامه سیاسی" را بهره و بهایی نیست. دستکم میتوان گفت شاید براساس آنچه وجه غالب است، چنین پنداشته میشود. امّا حقیقت این است که فرهنگ و تمدّن ملّی و دینی ما، به پشتوانة گنجهای سرشار از تجربه ادبی و هنری، به مراتب نیازمندتر است. سرگذشت سیاست و یادنامه تاریخ نیز هرگاه که از این گنج سرشار بهرهیی برده، ماندگارتر و جلوهدارتر شده است.
کتاب "سرگذشت یادها"، در واقع سرشت و سرنوشت ما را در تاریخ ادب و فرهنگ و هنر معاصر روایت میکند. استاد مشفق کاشانی، خود به تنهایی "تاریخ ادبیّات معاصر" است. چه کار و ابتکار ارزندهای است که به اهتمام پرویز بیگی حبیبآبادی صورت گرفته است. تدوین تاریخ شفاهی ادبیّات معاصر، قدر و قیمتی فراتر از معمول دارد.
خاطرات خواندنی استاد مشفق کاشانی شاعر توانمند تاریخ معاصرمان، نام و نشان زنده یادان: ملکالشعرای بهار، اقبال لاهوری، نیما یوشیج، محمدحسین شهریار، پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، حبیب یغمایی، محمدعلی جمالزاده، صادق سرمد، حمیدی شیرازی، اخوان ثالث، مهرداد اوستا، امیری فیروزکوهی، فریدون مشیری، عماد خراسانی، احمد شاملو، حسین منزوی و بسیاری دیگر از سرایندگان و نویسندگان این مرزوبوم باستانی را در ذهن و زبان فراموشکار روزگار، زندهتر میکند. یکی از امتیازهای ارجمندِ استاد مشفق، این است که در عین قوّت کلام و قدرت بیان و درخشش هنر، هم آفرینندگان شعر فخیم و فاخر را و هم سرایندگان شعر نوگرای سنّتشکن را به خوبی درک کرده است. نه فقط درک کردن زمان آنان، بلکه درک کردن زبان آنان. و احساس و اندیشة آنان نیز. مشفق، چنانکه از نام مهربانش پیداست، در بستر رفتار اجتماعی هم، برای موافق و مخالفِ عرصه شعر و ادب و هنر، پدری مشفق بوده و هست. مواجهه ادبی او، به هر دو معنای هنری و اخلاقیاش، ادبی است. کارنامه استاد، حلقه وصل چهار فصل بلکه چهل فصلِ کتاب ادبیّات معاصر است. انگار همه جریانهای ادبی، همه دههها، همه نامها، همه سبکها، همه نوگراییها، با همه فخامتها و وخامتهای قابل تأمّلشان، در این ساحل پایا و پویا برای نقد کردن و نقد شدن آرام میگیرند.
گفتهاند: به همان اندازه که در مغرب زمین با ریاضیدان و فیزیکدان برخورد میکنیم، در مشرق زمین و به ویژه ایران زمین با شاعران و سخنسرایان روبرو میشویم. امّا فراموش نباید کرد که در شرقِ عالَمِ امکان، و بخصوص در وطن متلاطم ما، صرفنظر از زیادهرویها و وقتگذرانیها و دکانداریها و "دُر درپای خوکان ریختن"ها اساساً شعر توانسته است پناهگاه و دانشگاه و گذرگاهی باشد برای اندیشیدن و معرفت آموختن و حتی تاریخ افکار و اندیشهها را از دستبرد سیاست دور کردن و آنگاه کشتی حامل میراثِ عظیم تاریخی را بر یال امواج این بستر جاری و ژرف به نسلهای دیگر رساندن و سپردن. به همان اندازه که دیوان برخی از شاعران ممکن است روایت احوال دیوان باشد، "کتاب شعرِ" برخی دیگر از آنان کتاب تاریخ است. کتاب اندیشه است. فقط بیهقی کتاب تاریخ ننوشته است، حافظ هم نوشته است. و استاد مشفق نه تنها در شعر قوی بنیاد خویش بلکه در "سرگذشت یادها"ی خویش نیز تاریخ نگارِ اندیشه و ادب و هنر است.
جلال رفیع
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست