شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

برق آن نگاه


برق آن نگاه

هنگامی که بر منبر می نشست , نه با بهره گیری از فن خطابه که در آن مهارتی کم نظیر داشت بلکه با حرفهایی که نشان می داد برای هر جمله اش , صفحاتی از کتابی را پشتوانه کرده , شنونده را مسحور می کرد

هنگامی که بر منبر می نشست ، نه با بهره گیری از فن خطابه که در آن مهارتی کم نظیر داشت بلکه با حرفهایی که نشان می داد برای هر جمله اش ، صفحاتی از کتابی را پشتوانه کرده ، شنونده را مسحور می کرد.

وقتی از تاریخ اسلام سخن می گفت ، گویی شاهد وقایعی بوده که آن را روایت می کند، و آنگاه که به تحلیل تاریخ می نشست ، حتی محققانی را که ورقهای تاریخ را از بر بودند، به شگفتی وامی داشت. با این حال به اشاره ای می گفت و می گذشت و مخاطب را ناگزیر می کرد کتابهایی را که بارها ورق زده ، از سر بخواند.

نکته هایی که با ریزبینی و تیزبینی در تاریخ می یافت ، گوشه های گمشده ای بودند که شاید در لابه لای سطور کتابها یافت شدنی نبود. ذهنی خلاق می خواست و کنکاشی عاشقانه که او هر دو را داشت.

شاگرد مکتب عرفان بود. وقتی از عارفان بزرگ یاد می کرد، چشمانش به نقطه ای در دوردست خیره می ماند. می گفت آنها اسرار زیادی را در سینه داشته اند و به خاک سپرده اند. ارادتی عجیب به مرحوم آیت الله کشمیری و مرحوم استاد معلم دامغانی داشت. از مرحوم معلم که عارفی شگفت انگیز است فراوان آموخته و از دوران حشر و نشر با وی ، بهره ها برده بود و روشن است معلمی که معروف به برخورداری از «طی الارض» و «موت اختیاری» است ، چه ره توشه ای به شاگردان مستعد خود می دهد.

وقتی از زندگی مرحوم کشمیری می گفت سبکی روحش را می شد احساس کرد. چهره اش گل می انداخت و چشمانش برق می زد و بر فقدان او چه حسرت ها می خورد.

می گفت: «آقا (مقام معظم رهبری) خواسته اند خاطرات مربوط به آقای کشمیری را بنویسم» کاش ، آنچه را از کشمیری در سینه داشت ، روی کاغذ آورده باشد. شاید به این وسیله ، بتوان او را در آینه کشمیری ، پیدا کرد. کشمیری و معلم که جای خود داشتند هر کس را که می شنید خوشه ای از خرمن عرفان دارد سراغش می رفت. آموخته بود که عرفان حقیقی را سر بازار جار نمی زنند. آن را باید در کوچه پس کوچه های گمنامی جست. رفتارش نشان می داد که در همین جستارها، خیلی چیزها یافته است. جوانان سه دهه پیش ، هنوز سخنرانی های پرشور او را در هیات نبوی در محله «پایین خیابان» شهر مشهد از یاد نبرده اند. آن زمان ، شور جوانی را با عشق به امام عجین کرده بود و این دو، در تلفیق با مشی محققانه اش ، از او مبارزی فرهیخته می ساخت.

معمولا ساکت و آرام بود. بیشتر می شنید و کمتر می گفت.

اهل اعتدال بود.

روحش با جناح بندی های سیاسی بیگانه می نمود. درباره چهره های سیاسی ، انصاف را مراعات می کرد و خوبی ها و نقاط قوت آنها را هم می دید.

چه در سمت معاون اول قوه قضاییه و چه در دادستانی و ریاست دادگاه انتظامی قضات که انتصاب در آنها، اعتماد بالای مسوولان عالی نظام را می طلبد، هوای قدرت و مقام نداشت. انتقادات را می پذیرفت و کاستی ها را توجیه نمی کرد. گاه که افراد به انتقاد از دستگاه قضا می پرداختند، او را آگاه تر و شاید منتقدتر از خود می یافتند.

خیلی زودتر از آنچه گمان می رفت پرواز کرد. گویی بیماری جسم ، روحش را سبک تر کرده بود و شگفت آن که دست تقدیر، سفر او را در ماه شعبان ، ماه امام حسین (ع) و امام سجاد(ع) و حضرت ابوالفضل و بویژه حضرت صاحب (عج) که عشق و شیفتگی خاصی به حضرتش داشت ، رقم زد و شگفت تر آن که مبدا سفر را آستان مقدس امام هشتم قرار داد.

خدایش رحمت کند و او را مهمان امامان و صالحان نماید.



همچنین مشاهده کنید