شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

جنبش دیوبندی


جنبش دیوبندی

هواداران دیوبندی از نظر سیاسی در سازمان «جمعیت العلمای اسلام» که از مهمترین احزاب پاکستان است, متشکل شده اند

جنبش دیوبندی در سال ۱۸۵۱ در شهر کوچک دیوبند در استان اوتارپرادش هندوستان پایه گذاری شد. هدف آن جلوگیری از گرایش های غیر دینی بود که با سلطهء استعمار در شبه قاره رواج یافته بود. موسسهء دارالعلوم که در شهر دیوبند قرار دارد، پس از دانشگاه الازهر قاهره بزرگترین مدرسهء جهان اسلام است. مبانی جنبش دیوبندی عبارت است از پاکسازی اسلام از عناصر «ناپاک». آیین جهاد به عنوان یگانه راه مبارزه با کفر و شرک، به ویژه در مبازره با مذهب شیعه و اولیای مقدس که در منطقه رواج دارد. آیین دیوبندی در تمام این نکات با وهابی گری مشترک است. درست مثل بنیادگرایان عربستان، دیوبندی ها نیز وظیفهء خود را تبلیغ اسلام می دانند. آنها از زمان گشایش دانشگاه شان تا امروز بیش از چهل هزار مدرسهء مذهبی درهند، پاکستان، آسیای میانه و همچنین افغانستان تاسیس کرده اند. تا کنون بیش از شصت هزار طلبه در دارالعلوم آموزش دیده اند که سپس عقاید سخت و خشک خود را به میان صد ها هزار دانش آموز برده اند. امروزه چه در دارالعلوم و چه در سایر مکتب های بیشمار مستقر در پاکستان با یک تصویر روبرو می شویم: طلاب در فضای بسته زندگی سختگیرانه ای می گذرانند. ورود روزنامه و تلویزیون به این مدارس ممنوع است. به جای همه چیز شب و روز مشغول آموزش فقه و شرعیات هستند،به زبان عربی. جنبش دیوبندی که به مثابهء یک حرکت ضد استعماری در برابر سلطهء غیر اسلامی انگلستان پا گرفته بود، در دوران جدایی پاکستان از هندوستان به سال ۱۹۴۷ رنگ رادیکال تری به خود گرفت. و امروز تبلیغات خود را با شعار جهاد همراه ساخته است. فارغ التحصیلان از دانشگاه دارالعلوم وظیفه دارند که تعلیمات خود را نه تنها در هند و پاکستان، که قلمرو اصلی نفوذ آنهاست، بلکه در سراسر جهان گسترش دهند.

هواداران دیوبندی از نظر سیاسی در سازمان «جمعیت العلمای اسلام» که از مهمترین احزاب پاکستان است، متشکل شده اند. این حزب در سال ۱۹۴۵ یعنی درست پیش از تشکیل دولت مستقل پاکستان از دل «جمعیت العلمای هندوستان» بیرون آمد. پس از قدرت گیری ضیاءالحق، مهمترین رقیب سیاسی این حزب، «جمعیت اسلامی» بود که به دستگاه امنیتی رژیم نزدیک بود. پس از در گرفتن جنگ در افغانستان ضیاءالحق که آرزوی رهبری جهان اسلام را در سر می پخت، سیاست مذهبی شدیدی در پیش گرفت. «جمعیت علمای اسلام» که از نظر سیاسی توان رویارویی با «جمعیت اسلامی» را در خود نمی دید، سعی خود را بر آن گذاشت که با تاسیس شبکه ای از مدارس مذهبی نفوذ اجتماعی خود را گسترش دهد. در سال ۱۹۷۲ در پاکستان ۹۰۰ مدرسهء مذهبی وجود داشت، که حدود ۳۵۰ تای آنها توسط جنبش دیوبندی اداره می شد. اما این رقم پس از سال ۱۹۷۹ به هزاران مدرسه رسید که بیشتر آنها زیر نفوذ دیوبندی ها قرار داشتند. بسیاری از مجاهدان و رهبران بعدی طالبان، از جمله شخص ملا عمر، در این مدارس پاکستان آموزش دیده اند. با قدرت گیری آنها مدارس قرآنی در پاکستان باز هم بیشتر شدند و تعداد شان به نزدیک ۲۵۰۰۰ رسید.

هزینه سنگین این دم و دستگاه را عربستان سعودی تامین می کند. حکومت وهابی از زمان جنگ افغانستان گروه های پاکستانی را زیر حمایت گرفته و مخارج سنگین آنها را می پردازد. علاوه بر این عربستان با اعزام طلاب دینی زمینهء آمیزش هرچه بیشتر آموزه های وهابی و دیوبندی را فراهم می کند. در جریان جنگ تعداد روزافزونی از جهادگران عرب در پاکستان آموزش دیدند. گفته می شود که حدود صد هزار رزمندهء عرب از راه پاکستان به جبهه های افغانستان رفته اند. بیشتر آنها از صافی مدارس اسلامی گذشته اند.

از زمان ماجرای یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ مدرسه «دارالعلوم حقانی» که در جنوب پیشاور قرار دارد، توجه افکار عمومی را جلب نموده است. بسیاری از مسوءلان و سران رژیم طالبان در این موسسه آموزش دیده اند. روزنامه نگاری مینویسد: من در اواخر سال ۱۹۹۶ در پاکستان بودم و ازین فرصت برای دیدار از مدرسه حقانی استفاده کردم. ازینکه خودم را روزنامه نگار مسلمان معرفی کرده بودم، اجازه دادند وارد شوم و از محوطهء وسیع مدرسه دیدن کنم. در این آموزشگاه شبانه روزی تا همین اواخر پیوسته بیش از سه هزار محصل آموزش می دیدند. تنها با اعانات هنگفت عربستان است که کشور فقیری مانند پاکستان می تواند دها هزار از این قبیل موسسات را اداره کند. محصلان که از هشت تا هژده سال سن داشتند، از رفاه برخوردار نبودند. همانطور که انتظار داشتم زندگی آنها محقر و فقیرانه بود. روی زمین لخت نشسته بودند، پشت رحل هایی که روی آنها چیز می نوشتند یا قرآن می خواندند. محصلان جوان تر بیشتر از هر چیز درس قرآن می گرفتند. انضباط شدیدی در مدرسه حاکم بود: پسر بچه های نو جوان چنان خمود و دلمرده بودند که اگر از ملای سختگیر شان کتک می خوردند، صدای شان بر نمی آمد. نیروی طالبان چند ماه قبل پایتخت افغانستان را تصرف کرده بودند. در پاکستان شاهد بودم که کادر های آیندهء طالبان در چه نظامی تربیت می شوند. شاگرد های بزرگتر به جبهه های افغانستان اعزام شده بودند. از آنجا که در این مکتب خانه تنها زبان پشتو رواج داشت، مترجمی با خود برده بودم که سخنان راهنمای عمامه بر سر را برایم ترجمه می کرد: «جهاد وظیفهء شماست. گمراهان و کافران باید در سراسر جهان نابود شوند» این محصلان پشتون از کودکی در معرض شستشوی مغزی قرار گرفته بودند. راستی شگفت انگیز است که مربیان با شلاق در کلهء بچه های تندرست فرو کرده بودند که تنها مقصد زندگی آنها شهادت است.

در پیشاور مترجم مرا با چند تن از شهیدان آینده که از مکتب «دارالعلوم حقانی» فارغ التحصیل شده بودند آشنا نمود. آنها چنان راحت از شرکت در جنگ داخلی افغانستان صحبت میکردند که نشان میداد از دولت پاکستان هیچ بیم وواهمه ندارند. با جوان بیست ساله ای به نام عبدالرحمان آشنا شدم. والدین روستایی او به خاطر فقر و محرومیت او را به مکتب قرآن فرستاده بودند. و او با هیچ چیز دیگری آشنا نشده بود. با نگاهی اندیشناک می گفت: «نمی دانم اگر اینجا نمی آمدم چه بلایی سرم می آمد. در مکتب سرپناه و خوراک داشتم و توانستم چیزی یاد بگیرم.» آنچه او با ایمان خلل ناپزیر آموخته بود، چیزی نبود مگر شعار ها و آموزه هایی که مربیان وهابی و دیوبندی در مدارس پاکستان رواج می دهند: جهاد، شهادت، و از همه بیشتر نفرتی تسکین ناپزیر نسبت به شیعیان. «برادران ما درافغانستان قدرت را به دست گرفته اند، اما شیعه ها در شمال هنوز مقاومت می کنند. باید این کفار را نابود کرد.» او همه مخالفان طالبان را شیعه می دانست. در حالیکه در افغانستان غیر از قوم هزاره، تمام اقوام و نیروهایی که در «اتحاد شمال» شرکت داشتند، سنی مذهب بودند. اما این جوانان را برای میدان جنگ بار آورده بودند، نه برای پزیرفتن واقعیات ملموس. عبدالرحمان شش ماه در بخش پاکستانی کشمیر کار با اسلحهء سنگین را فرا گرفته وسپس به جبهه مقدم مبارزه با دشمنان خدا اعزام گشته بود. نخستین تجربهء نظامی او جنگ با ارتش هند بود. امروز پس از ماجرای یازده سپتامبر ناگزیر به عملیات انتحاری جوانان فلسطین فکر میکنیم: این جوانان متعصب، باروتی هستند مرگبارتر از سلاح های خود. کافی است رهبر شان دستور بدهند: «به جنگ کفار بروید»، آنگاه حاضرند جان خود را برای مبارزه با هر دشمنی قربانی کنند.«جمعیت العلمای اسلام» پس از آنکه با شبکهء مدارس خود در جامعهء پاکستان پایگاه محکمی پیدا کرد، از سال ۱۹۹۳ با شرکت در دولت بی نظیر بوتو در قدرت سیاسی نیز سهیم شد. این حزب با سازمان امنیت نظامی پاکستان آی اس آی و نصرالله بابر وزیر داخله که از حزب مردم بوتو بود، پیوند های نزدیکی برقرار کرد. بابر که بعد ها «پدر طالبان» نامور شد، قصد داشت یک سازمان پشتون به نام طالبان تشکیل بدهد تا از منافع پاکستان در افغانستان و آسیای میانه دفاع کند. «جمعیت علمای اسلام» که بسیاری کودکان پشتون را در مدارس خود پرورش داده بود، بهترین افزار برای پی ریزی چنین جنبشی بود. طالبان که به نواحی عقب ماندهء پاکستان و افغانستان تعلق داشتند، هر آنچه در مکتب قرآن پاکستان آموخته بودند را با عادات و سنت های عتیق خود آمیختند. آنها در تعصب و سختگیری از عقاید وهابی و دیوبندی نیز فراتر رفتند.

فضل الرحمن رییس پیشین «جمعیت علمای اسلام» در پاکستان یکی از سران اصلی دارالعلوم حقانی بود. او نه تنها پدر روحانی طالبان به شمار می رفت، بلکه جنگجویان را انتخاب می کرد. آنها را به آموزشگاه نظامی می فرستاد و پس از مشاوره با سازمان امنیت پاکستان به افغانستان اعزام می نمود. مدرسهء او به تربیت رزمندگان عرب نیز می پرداخت. او مسولیت بیش از هشتاد هزار پاکستانی را که به همراه طالبان به افغانستان اعزام شدند، به عهده داشت. شرایط خطرناکی که شبکهء مدارس مذهبی با همکاری سازمان امنیت پاکستان به وجود آورده بودند، هزاران مبارز عرب وارد میدان شدند. اسامه بن لادن و اسلام گرایان نامداری از کشور های اردن، مصر، الجزایر و عربستان سعودی به طالبان پیوستند. از سال ۱۹۹۸ که طالبان بر شمال افغانستان نیز چیره شدند، این شبکه بین المللی پایگاه خود را از پاکستان به افغانستان منتقل نمود. شبکه القاعده با رژیم طالبان در آمیخت و به بخشی از نظام تبدیل شد. سازمان امنیت پاکستان در خاک افغانستان پادگان های آموزشی داشت و طلاب مدارس را نه تنها برای حمایت طالبان بلکه برای جنگ در کشمیر آموزش میداد و مدارس پاکستان برای نظارت بر این پادگان ها مربی می فرستاد.

از نظر ایدیولوژیک می توان گفت که طالبان میان عقاید وهابی و دیوبندی با رسوم پشتون، نوعی پیوند زناشویی بسته بود. و این ازدواج به طور واقعی هم رخ داده بود. بنابر سنت دیرین قبایلی که اتحاد های سیاسی را با پیوندهای خانوادگی محکم میکنند. در افغانستان نیز بن لادن یکی از دختران خود را به همسری ملا عمر در آورد و یکی از پسران بن لادن در افغانستان با دختر یکی از پیروانش ازدواج کرد. اتحادیکه روش تروریستی را برای پیشبرد عقاید خود موجه میداند.

نویسنده: کمال - کابلی

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://www.kamalkabuli.blogfa.com



همچنین مشاهده کنید