دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ممنون که وقتمان را نمی گیرید


ممنون که وقتمان را نمی گیرید

فیلمنامه نویسان این سریال به خوبی می دانند که اساس شوخی را محتوای آن تشکیل نمی دهد

فیلمنامه نویسان این سریال به خوبی می‌ دانند که اساس شوخی را محتوای آن تشکیل نمی‌ دهد. آنچه مهم است تجربه ‌ای است که می‌ توان آن را «درک شوخی» نامید.

«یان کله‌ ویچ» نظریه‌ پرداز، در کتاب معروفش «آیرونی» جمله ‌ای دارد در باره طنز. او می ‌گوید: «طنز، مخلوق اوقات فراغت است.» موضع دیگر اهل نظر هر چه باشد، گویی فیلمسازان سینمای بدنه ما از این حرف، خیلی استقبال می ‌کنند و ساختن فیلم و سریال کمدی را (اگر بشود به آن کمدی گفت) به شکل کنونی با این سخن، توجیه می ‌کنند. اینکه مخاطبان فقط برای گذراندن اوقات فراغت می‌ آیند که بخندند و بروند. بنابر این اگر عطاران و علی صادقی و شفیعی‌ جم و پورمخبر و بهنوش بختیاری هم دهها بار یک سوژه بی ‌مایه را تکرار کنند؛ مخاطبان می ‌خندند و می ‌روند دنبال زندگی ‌شان.

«اتفاق فرهنگی» هم به نظر آنها باید در گونه‌ های دیگری مانند درامهای اجتماعی رخ دهد و گونه کمدی از این توقعات جدی، مُبراست! همین فیلمسازان محترم بدون آنکه در عمرشان نام «ماکس ایستمن» را شنیده باشند، بر این باورند؛ «هنگامی که سر حال باشیم، اوضاع نامساعد نیز اغلب در ما احساس عاطفی خوشایندی پدید می ‌آورد و موجب خنده می ‌شود.» یا به عبارت دیگر؛ اوضاع تنها هنگامی موجب خنده می ‌شود که ما با نشاط و سر حال باشیم . بنابر این طبق این نظریه، اهل نقد که فیلمهای ظاهراً کمدی روی پرده و سریال های ظاهرا طنز تلویزیونی را برنمی ‌تابند و آنها را به صفاتی چون سخیف و مبتذل مهمان می‌ کنند و در رودررویی با این فیلمها بر این باورند که آنها نمی‌ خندانند، صرفاً دلیلش این است که خودشان سر حال نیستند وگرنه به باورسازندگان این گونه مجموعه ها، مردم ( این مرغان عزا و عروسی ) می‌ روند و با نشاط پول می‌ دهند و این فیلمها را می ‌بینند و می ‌خندند.

اما پرسش این است که آیا کمدی در تمامیت خود تنها نوعی تفریح است یا آنکه تفریح تنها بخشی از کمدی را تشکیل می‌ دهد؟ آیا کمدی، به لحاظ ماهیت صرفاً نوعی شوخی است که قرار است ما را بخنداند؟ آیا خندیدن به صحنه‌ ها و دیالوگهای یک فیلم، تنها یک لذت انفعالی است و همین که این لذت ایجاد شد، فیلمساز به هدف (یا رسالت خود) دست یافته است؟

«سیوارد» می‌ گوید: «هنگامی که روح ما آماده پذیرش فرایند خنده باشد و با رویدادی ناهماهنگ برخورد کنیم، رویدادی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم خاطراتی نشاط‌ آور را برای ما تداعی کند، ‌احساس شادمانی و سرگرمی در ما پدید می‌آید. شادمانی ما، هنگامی که رویدادی ناهماهنگ را تماشا می ‌کنیم، تشدید می ‌شود. هر چند این حالت در آغاز ناشی از جستجوی فعالانه پر نشاط است، در مرحله بعد به لذتی اساساً انفعالی تبدیل می ‌شود. لذتی که از تجربه ‌ای درونی سرشار از احساسی خوشایند حاصل می‌ آید و به این ترتیب ما سرزندگی فعالانه نخستین را به صورت حالتی خنده‌ آور احساس می‌ کنیم و رویدادی که این حالت را پدید می ‌آورد، خنده ‌آور احساس می‌ شود. »

با استناد به این نظریه، اینکه ما ( مثلاً منتقدان ) به فیلمهای ( مثلاً کمدی ) روی پرده نمی‌ خندیم، صرفاً به این سبب است که از نظر روحی آمادگی شادی و خنده را نداریم. چون در آن صورت می‌ توانستیم بنشینیم و بخندیم و آن لذت ( گیریم انفعالی) نصیب ما نیز بشود.

بر این فرضیه نقد جدی وجود دارد. اما حتی اگر آن را بپذیریم، مشکل ما در «انفعالی بودن» لذت خندیدن به چنین آثاری است؛ اتفاقی که در کمدیهای جدی نمی‌ افتد. این است تفاوت خندیدن به کاری که «باستر کیتون» می‌ کند و کاری که مریم امیر جلالی در ۲۰ فیلم و سریال اخیر خود نشانمان می‌ دهد. تفاوت در فعال بودن و منفعل بودن مخاطب است؛ زمانی که به یک کنایه «وودی آلن» می ‌خندد و زمانی که دیالوگهای پورمخبر را می‌ شنود. اما در هر حال تماشاگر به هر دو می‌ خندد. باید از خود بپرسیم که چرا؟ چرا هم به آن جدیت و هم به این لودگی خندیده می‌ شود؟

شاید مجبوریم خندیدن تماشاگر عام به این لودگیها را بر اساس سخنان افلاطون تفسیر کنیم. آنجا که در رساله جمهوری خود می‌ گوید: «هنگامی که به اجرایی کمیک و یا در زندگی واقعی به لوده ‌بازیهایی گوش می‌ سپاری که شرمت می‌ آید بی ‌محابا در آنها غرقه شوی، اگر به جای اینکه ابتذال آنها تو را متنفر کند، با تمام وجود از آن لذت ببری نیز به همین نحو عمل کرده‌ ای. در تو سائقه لودگی وجود دارد و تو بر اثر این ترس عاقلانه که مبادا لوده پنداشته شوی آن را سخت مهار می‌ کنی، اما اکنون مهارش را رها کرده ‌ای. »

نکته نگران‌ کننده در آن است که باز هم به قول افلاطون «چه بسا با تائید این عمل وقاحت‌ آمیز، تو نیز در زندگی خصوصی با تقلید ناآگاهانه از بازیگر کمدی، خود را فراموش کنی... حال آنکه سعادت ما بر دربند نگه داشتن این عواطف استوار است. »

اینجا خاصیت ضد فرهنگی فیلم و سریالهای لوده بر ملا می‌ شود. این است رمز آنکه خانواده با دیدن شوخیهای لوده در سریالهای طنز تلویزیونی یا سینمایی گله می‌ کنند که بچه‌ هایشان «بی ‌ادب» شده ‌اند. در موقعیتی که تمامی تلاش خانواده و نظام آموزشی و فعالیتهای فرهنگی و فرهنگ ‌سازی آن است که به کودک بیاموزند «سعادت ما بر دربند نگه داشتن این عواطف استوار است»

در هر حال از این منظر، فیلم‌های کمدی ما ـ و جهان ـ در سه دسته قرار می ‌گیرند؛ یا لوده ‌اند و در پی یک جیب پر پول ، که در این صورت بحثهایی چون «تائید اعمال وقاحت‌ آمیز» اساساً به قول تولیدگران ناآشناست. یا صرفاً خنده‌ دار است از جنس مطایبه. و آن گونه که فروید می ‌گوید «مطایبه در خدمت تحصیل لذت است» و «وسیله‌ ای است که ما از رهگذر آن بر محدودیتها و ممنوعیتها غلبه می ‌کنیم. مطایبه منابعی از لذت را روی ما می ‌گشاید که در مواقع دیگر دست نیافتنی هستند.» و یا نوع سوم کمدی است که چیزی نیست جز یک شیوه بیانی متفاوت از دنیای پیرامون ما که به نظر فیلمساز از گونه‌ های دیگر (مانند تراژدی یا ملودرام) تأثیرگذارتر عمل می‌ کند. (آنچه ما در سینمای طنزمان بسیار کم داریم.)

بحث نظری‌ مان به درازا کشید. تمرکز بر «ساختمان پزشکان» را با این کلام آغاز کنیم که این سریال عموما به نوع دوم و در بعضی قسمت ها به نوع سوم تعلق دارد. یعنی تماشاگر منتظر آمدن شخص جدید نیست که به ادای این یکی و اطوار آن یکی بخندد و برایش هم داستان فیلمنامه (اگر داستانی در کار باشد) مهم تلقی شود. نه! گیریم که تم داستان های هر قسمت از سریال تکراری باشد؛ اما اینجا هم، تماشاگر به دنبال قصه است و در این میان موقعیتهای ایجاد شده (کمدی موقعیت)، دیالوگهای بامزه (کمدی کلامی)، رفتارهای نامتناجس (کمدی رفتار) و طمع و حرص و بلاهت بعضی آدمها (کمدی شخصیت) است که او را می ‌خنداند. تماشاگر صرفاً با حضور نیما (بهنام تشکر)، خوش به حالش نمی‌ شود. از حضور او در این موقعیت است که می‌ خندد. از واکنشهای دکتر ملکی به موقعیت است که لبخند به لب می‌ آورد. خنده تماشاگر از جنس تماشای حرکات موزون پورمخبر از ۱۰،۲۰ فیلم اخیرش یا پیژامه پوشیدن رضویان در ۳۰، ۴۰ فیلم اخیرش نیست.

نکته مهم در آن است که فیلمنامه ‌نویس ارشد این مجموعه ، (که ته مزه سن پطرزبورگش هنوز زیر زبانمان است ) به خوبی می‌ داند که اساس شوخی را محتوای آن تشکیل نمی‌ دهد. آنچه مهم است تجربه ‌ای است که می‌ توان آن را «درک شوخی» نامید. این چیزی است که فیلمنامه پیمان قاسم ‌خانی دارد. این که تجربه شوخی نوعی ضربه ناگهانی است؛ ضربه‌ ای که در جایی دریچه‌ ای می‌ گشاید که موجی ناگهانی از لذت را به همراه می‌ آورد.

اکثریت فیلمنامه های «ساختمان پزشکان » از میان ساختارهای رایج سینمای کمدی، الگویی را انتخاب کرده است که در فیلمهای ملودرام و رمانس نیز بسیار رایج است. شخصیت محوری (در اینجا دکتر نیما) شخصیت مهم و مشکلی است که زندگی در عین حال معمولی، خاصی دارد. تفاوت این طرح در کمدی و ملودرام نیز در این است که فیلمنامه ‌نویس باید تصمیم بگیرد که آیا فیلم برای برانگیختن خنده، توان آفرینش فضای کمیک را دارد (که فیلمنامه ‌اش کمدی می‌ شود) یا باید روایت را با تعلیق و انتظار و تهیج پیش ببرد. (که به ملودرام یا رمانس می‌ انجامد. )

همین جا اشاره کنیم به این توانایی قاسم ‌خانی و گروه نویسندگی این سریال که همزمان در یک روایت، شوخیهایی برای تماشاگر خاص و عام می گنجانند. اینکه در یک قسمت چند ماجرای موازی همزمان باهم پیش می روند. تمرکز نگارنده در این نوشتار بر شوخیهای فیلمنامه «ساختمان پزشکان » است.

اگر قرار بود به ساختار و سیر روایی آن بپردازیم، می ‌شد از بسیاری کاستیهای شخصیت پردازی نیز به تفصیل سخن گفت. از جمله اینکه حضور «کسری» (به عنوان کافی شاپ دار) اگرچه تم خوبی برای سریال است که اگر شخصیت پردازی اش کامل شود جای مانور خوبی دارد ، اما به دلیل حضور ناقص او، بر عکس امری زائد و مزاحم به نظر می‌ رسد. اما همین که فضای کافی شاپ جدا از شخصیت کسری هم موقعیت های خنده داری ایجاد می کند ، می ‌تواند ما را امیدوار کند که در قسمت های بعدی این سریال ، این شخصیت هم به جایگاه شایسته خود دست یابد.

آنچه خواندیم تمرکزی کلی بر فیلمنامه نویسی این سریال بود ، همه صاحب نظران می دانند که هرچه از زمان این سریال بگذرد ، بهتر می توانیم درباره تک تک شخصیت های آن مفصلا صحبت کنیم ، بحثی که در این مقال نمی گنجد و پس از رسیدن «ساختمان پزشکان » به نیمه ، می توانیم دوباره درباره آن به گفت و گو بنشینیم . همین که دست به قلم شدیم و در این آشفته بازار کمدی های مبتذل به بحث درباره این سریال نشسته ایم ، نمایانگر اهمیت این مجموعه و فاضلانه بودن آن نسبت به لودگی های کلیشه سریال های طنز است. تا نوشتاری دیگر بدرود .