دوشنبه, ۱۴ خرداد, ۱۴۰۳ / 3 June, 2024
مجله ویستا

فلسفه آموزش و پرورش اسلامی


فلسفه آموزش و پرورش اسلامی

عامل اهمیت بحث تعلیم و تربیت و تبدیل شدن آن به یک مساله مهم و اساسی , این ادعاست که میان عقاید, ارزش ها و رفتارهای نسل جدید با نسل پیشین تفاوت های معناداری وجود یافته و شواهدی دال بر وقوع این پدیده در نهاد خانواده , نظام آموزش و پرورش و به طور کلی در اجتماع ارائه شده است

عامل اهمیت بحث تعلیم و تربیت و تبدیل شدن آن به یک مساله مهم و اساسی ، این ادعاست که میان عقاید، ارزش ها و رفتارهای نسل جدید با نسل پیشین تفاوت های معناداری وجود یافته و شواهدی دال بر وقوع این پدیده در نهاد خانواده ، نظام آموزش و پرورش و به طور کلی در اجتماع ارائه شده است.

سرعت تحولات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و علمی در قرن گذشته در طول تاریخ بشر بی سابقه بوده است. این تحولات سریع ، زندگی جوانان و نوجوانان را دگرگون ساخته و مساله ای را با عنوان مناسبات نسلی و پدیده تفاوت و به تعبیر برخی ، گسست نسلی را پیش روی متولیان امور اجتماعی قرار داده است. با توجه به این امور در این مقاله نویسنده به بررسی کارآیی تعلیم و تربیت اسلامی در هویت یابی جوانان پرداخته است.

جمعی به طرح این مطلب پرداختند که اختلافات بین نسل ها ریشه در بحران هویتی جوانان و نوجوانان دارد و برای رفع آن باید به نوجوانان کمک کرد تا بتوانند فرآیند هویت یابی را (که در شرایط کنونی ، به خاطر فراگیر شدن اطلاعات و آشنایی با گونه های بسیار متنوع فرهنگ ها، برای نوجوانان بسیار دشوار شده است) به شیوه معقولی پشت سر گذارند. بی تردید تحقق این امر مستلزم برخورداری یا دستیابی به نظام تعلیم و تربیت خاصی است که بتواند نوجوانان و جوانان را در دوراهی انتخاب بین فرهنگ سنتی و فرهنگ مدرن یاری رساند تا این قشر آینده ساز بتوانند با بهره مندی از بسترهای تاریخی فرهنگ سنتی و تجربه های ارزنده آن و همچنین با بهره برداری از اطلاعات ، امکانات و ابزارهای متنوع روز به حل کارآمد مسائل عصر خود نائل شوند و به بیان دیگر گذشته را به حال و آینده پیوند زنند و از پیدایش پدیده گسست و انقطاع نسلی که می تواند آثار و پیامدهای نامطلوب اجتماعی به همراه داشته باشد، جلوگیری کنند.

دستیابی به یک نظام کارآمد تعلیم و تربیت در کشوری چون ایران که از تمدنی کهن برخوردار بوده و عقاید و ارزش های اسلامی در آن حاکم است ، مستلزم تدقیق ، بازنگری و نقد اصول و روش های تربیت سنتی و همچنین مطالعه در نظریه های جدید تعلیم و تربیت و کاوش در مبانی نظری آنها و بررسی تناسب اصول این نظریه ها با عقاید و ارزش های ملی و اسلامی و درنهایت ، تلاش روشمند برای تدوین نظریه ای کارآمد در عرصه تعلیم و تربیت است. در این میان آنچه می تواند تمامی مراحل یاد شده را جهت دهی کند، مسائلی است که جامعه در عصر حاضر و در آینده با آن روبه روست و انتظار دارد نهاد آموزش و پرورش افرادی را پرورش دهد که بتوانند از عهده حل آن مسائل برآیند. در مرحله اول ، یعنی در مرحله نقد و ارزیابی نظام سنتی تربیت ، می توان به این مساله مهم اشاره کرد که قاعده الزام متربی (دانش آموز، محصل) به رعایت تکالیف دینی (به عنوان یکی از قواعد مهم در امر تربیت دینی که عملا می تواند هویت دینی را به متربی ببخشد و از این طریق سایر ابعاد هویتی او را هم جهت دهی کند) با چه مسائلی روبه روست؟ چه قلمروهایی را دربرمی گیرد؟ آیا توجیه عقلانی را برمی تابد؟ نسبت بین این قاعده و اصل آزادی فرد در گزینش و پذیرش دین (به عنوان یک الگوی فرهنگی و هویتی) چیست ؟ و درنهایت برای بهره گیری از این قاعده از چه ابزارها و روش هایی می توان بهره گرفت؟

پس از بررسی های تحلیلی قواعد و اصول تربیتی ، نوبت به تحلیل ابزارها و روش های تربیتی می رسد؛ به طور مثال ، شاید عنوان شود که برای اجرای قاعده الزام متربی به رعایت تکالیف دینی از روش های مختلفی همچون تشویق و تنبیه می توان بهره گرفت ؛ اما هریک از این روش های تربیتی نیز نیازمند ایضاح مفهومی هستند و علاوه بر این ، باید حدود و مرزها و شرایط و چگونگی بهره گیری از آنها روشن شود و در نهایت مطالعاتی تجربی برای بررسی میزان کارآمدی هریک از این روش ها در القای الگوی فرهنگی و هویت دینی به عمل آید.

همزمان با این تحقیقات مطالعه و بررسی دستاوردهای سایر اندیشمندان و دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت و نوع مواجهه آنها در حل مسائل ، باید در دستور کار پژوهشگران این حوزه قرار گیرد. به بیان دیگر مطالعه پارادایم ها و نظریات مختلف طرح شده در عرصه تعلیم و تربیت ، یکی دیگر از گام هایی است که در راستای حل مسائل موجود در نظام آموزش و پرورش و ارائه الگو و طرحی جدید در این عرصه باید برداشته شود. به طور مثال ، این ادعا مطرح شده است که برای مواجهه با بحران هویتی جوانان و نوجوانان و کمک به آنها در مسیر هویت یابی ، باید نظام تعلیم و تربیتی که تنها درصدد القای یک هویت عاریتی به نوجوانان است تغییر یابد و به جای آن الگویی حاکم شود که با آموزش اصول کلی تفکر، قدرت گردآوری ، تحلیل و داوری افکار و عقاید را به آنها هدیه دهد و از این طریق آنها را در دستیابی به یک هویت اصیل ، زنده و پویا مدد رساند، به طور مثال ، پیروان پارادایم تاملی ، جنبش فلسفه کاربردی ، تفکر انتقادی و... بر این باورند که به جای انتقال یک سری اطلاعات به عنوان اطلاعاتی یقینی و بررسی شده ، باید عمدتا فرآیند حل مساله و اتخاذ تصمیم را به متربیان آموخت.

این نظریات نیز برای روشن شدن کامل ابعاد و چگونگی اجرایی شدن آنها، سال های سال توسط اندیشمندان و متولیان امور تربیتی مورد تامل قرار گرفت و در پرتو آن ، نقاط ضعف نظری و عملیاتی آنها آشکار شد.برنامه فلسفه برای کودکان که ادعا شده آخرین دستاورد پارادایم تاملی تعلیم و تربیت است ، ضمن تاکید بر نقاط قوت نظریات قبلی ، به برخی از نقایص آن نیز اشاره کرده و مدعی است که به منظور تحقق بهینه اهداف مورد نظر پارادایم تاملی و آموزش تفکر انتقادی ، باید این حرکت را از دوران کودکی آغاز کرد و برای این منظور برنامه های عملیاتی روشنی را ارائه داد. این دیدگاه به واسطه درخشش های خود در عرصه تعلیم و تربیت ، در شرایط کنونی توجه جامعه جهانی را به خود معطوف داشته است.

● تعلیم وتربیت اسلامی و علم دینی

با توجه به این که نشان دادن عدم کفایت ادله مربوط به ناممکن بودن تاسیس علم دینی در این مختصر میسر نیست ، در اینجا تنها به ذکر چند نکته کوتاه درباره تاسیس علم دینی (با تاکید بر موضوع تعلیم و تربیت اسلامی) اشاره خواهیم داشت:

۱) در کنار و بلکه در راس تمامی مسائلی که شرایط اجتماعی جدید پیش روی نظام آموزش و پرورش قرار داده است ، باید به غایت و هدف اصلی تعلیم و تربیت که در دین مبین اسلام بدان توجه شده و در کلمات بزرگانی چون امام خمینی (ره) بازگو گردیده است (فعلیت یافتن قوای انسان کامل ، محوریت یافتن ابعاد مختلف وجود آدمی حول محور انسانیت ، تسلیم شدن شیطان نفس ، بروز مقام عدل در مملکت وجودی شخص و به طور خلاصه ، تخلق به اخلاق الهی و الهی شدن انسان) توجه داشت و همزمان با تلاش جهت ایضاح مفهومی این اهداف و غایات ، کارآمدی الگوی تعلیم و تربیت در پاسخگویی به این اهداف را نیز موردسنجش قرار داد.

۲) باید متوجه این نکته بود که بررسی موردی مسائل تربیتی بدون داشتن یک نظام یا الگوی وحدت بخش تعلیم و تربیتی ، چندان کارآمد و نتیجه بخش نخواهد بود.

۳) باید در نظر داشت هرچند تاسیس علم دینی در مرحله ای نیازمند استخراج آیات و روایات تربیتی و انجام کاوش های نظری و مطالعات کتابخانه ای و آسیب شناسی و ایضاح مفهومی اصول و قواعد و روش های تربیتی است ؛ اما میان این مرحله از تحقیق و فعالیت علمی و تدوین نظریه ای که ناظر به حل مسائل بیرونی است ، فاصله زیادی وجود دارد؛ فاصله ای که بدون آزمون تجربی نظریات و انجام تحقیقات و مطالعات میدانی طی نخواهد شد.

به بیان دیگر، باید توجه داشت یک نظریه تربیتی هرچند قوی ، منسجم ، مستدل و متکی به مبانی دینی تا زمانی که نتواند در عرصه اجتماعی به حل مساله بپردازد و کارآمدی خود را در عرصه پاسخ به نیازهای واقعی فرد و جامعه نشان دهد، نمی تواند در جامعه علمی اعتباری کسب کند و تحقق این امر مستلزم برقراری ارتباطی گسترده و عمیق بین مراکز پژوهشی و نهادهای اجرایی مرتبط با آموزش و پرورش و همچنین تعامل و هم فکری با اندیشمندان دینی و بخصوص اندیشمندان جهان اسلام در این باره است.

در چنین شرایطی پرسشی بسیار مهم و اساسی پیش روی متولیان امر تعلیم و تربیت قرار خواهد گرفت ؛ این که آیا می توان بدون بررسی دقیق ابعاد مختلف نظریات جدید، آنها را وارد عرصه عمل کرد؟ آیا در صورت اجرایی شدن این الگو، متربیان تحت تاثیر فرهنگ خاصی قرار نخواهند گرفت؟ آیا این نظریات در راستای طرح جهانی شدن و فراگیر کردن فرهنگ خاص آنگلو امریکن عرصه را بر فرهنگ های سنتی و بخصوص فرهنگ دینی تنگ نخواهد کرد؟ و از این طریق بحران جامعه شناختی ، روانشناختی و تربیتی که مشکل ابتدایی جامعه ایرانی اسلامی ما بود را تشدید نخواهد کرد؟

در این مرحله است که ضرورت بررسی مبانی و اهداف آشکار و پنهان نظریه ها و سنجش میزان تناسب و سازگاری آنها با مبانی فکری و ارزشی و مهمتر از همه ، کارآمدی این نظریه ها در عرصه حل مسائلی که در ابتدای این مسیر مورد شناسایی قرار گرفت ، آشکار می شود.

بنا به آنچه توسط فلاسفه تعلیم و تربیت بیان شده است ، نهضت روشنگری ، سرآغاز پیدایش و احساس نیاز شدید به انجام اصلاحات در نظام تعلیم و تربیت بود. در این مقطع زمانی نوع نگرش انسان به جهان هستی و انسان تغییر یافت و توسعه ، رفاه و سعادت معانی تازه ای یافتند. متناسب با این تغییر جهان بینی و تغییر مفاهیم ، انتظارات جدیدی از نهادهای اجتماعی ، از جمله نهاد خانواده و نهاد آموزش و پرورش و حتی نهاد دین که به نحوی متولیان امور تربیتی در جامعه به حساب می آمدند، پدید آمد. این تحولات ادامه یافت تا این که در عصر حاضر فرآیند جهانی شدن در عرصه های مختلف اقتصادی ، فرهنگی و... انتظارات تازه ای را از نظام تعلیم و تربیت مطرح کرد.

تغییر در وضعیت نیروی انسانی موردنیاز بازار کار که بتواند ارزش افزوده بالاتری را به دنبال داشته باشد؛ یکسان سازی نظام فکری و ارزشی جوامع به منظور تامین بازار مطمئنی برای عرضه تولیدات و شاید مهمتر از همه این موارد، تربیت انسان هایی که بتوانند در این دهکده جهانی که آشکارا تحت تاثیر نظام فکری و ارزشی فرهنگ امریکایی قرار گرفته است ، باهم تعامل و داد و ستد فرهنگی داشته باشند و... برخی از درخواست های عصر حاضر از نظام تعلیم و تربیت است که به احتمال قوی ، پارادایم های جدید تعلیم و تربیت در راستای پاسخ به این درخواست ها شکل گرفته اند.

البته غرض از طرح این مسائل آن نیست که با رویکردی منفی و براساس تئوری توطئه به نظریات جدید ارائه شده در زمینه تعلیم و تربیت نگاه کنیم ، بلکه هدف بیان این نکته است که مساله سوگیری نظام تعلیم و تربیت نه یک پندار و توهم ، بلکه حقیقتی است که براساس شواهد متعدد، حمایت می شود؛ لذا توجه جدی تری در بهره گیری از نظریات تعلیم و تربیت جدید را طلب می کند. به طورمثال ، در بحث آموزش تفکر انتقادی یا برنامه فلسفه برای کودکان این مسائل به طور جدی باید مورد توجه قرار گیرد: آیا واقعا اصل بی طرفی ادعا شده در این الگوهای آموزشی قابل اجراست؟ یا این که خواه ناخواه ، معلم یا کتب آموزشی تهیه شده ، سوگیری های ارزشی خاصی دارند؟ آیا این آموزش ها موجبات تشکیک در اصول و مبانی اخلاقی و دینی را پدید نمی آورند؟ چگونه کودکان و نوجوانان می توانند در بستری که تمامی آرا و عقاید و ارزش ها در آن قابل طرح اند، به هویت تثبیت شده ای دست یابند و چگونه اصول و مبانی فکری ای که باید مبنای نقادی های بعدی قرار گیرد، در ذهن آنها تثبیت می شود؟

به بیانی دیگر در نظامی که راه تردید افکندن در تمامی امور را باز می گذارد، چگونه چنین اصول و مبانی ثابتی به کودکان و نوجوانان آموزش داده خواهد شد؟ آیا تفکر انتقادی در تمامی حوزه های معرفتی و ارزشی قابل اعمال است؟ یا این که حدومرزهایی برای آن باید در نظر گرفت و اگر چنین است ، این حدومرزها بر چه مبنایی پیشنهاد می شوند؟ درنهایت رابطه بین آزاداندیشی در آموزش تفکر انتقادی و فلسفه برای کودکان با قاعده الزام متربی به پذیرش برخی عقاید یا انجام برخی رفتارها (بر فرض آن که این قاعده براساس اصول دینی به اثبات رسیده باشد) چگونه تبیین خواهد شد؟ براین اساس ، به نظر می رسد علی رغم تمامی دستاوردهای مثبتی که در حیطه های شناختی ، اجتماعی ، روانی و... برای این الگوهای جدید آموزشی مطرح شده است ، نمی توان بدون واکاوی دقیق این نظریات و بومی سازی آنها براساس مبانی فکری و ارزشی خود، آنها را در میدان عمل وارد کرد.در مقابل چنین رویکردی که درمقام بومی سازی نظریات غربی است ، دیدگاه دیگری هم وجود دارد که قائل به تاسیس و ارائه الگوی جدید تعلیم و تربیت براساس مبانی فکری و ارزشی اسلامی است.

هرچند این دیدگاه مخالفان بسیاری دارد و نقدهای بسیاری هم بر آن وارد شده است ، ولی به نظر می رسد بسیاری از این انتقادها قابل پاسخگویی است. به بیان دیگر، این احساس وجود دارد که دلایل ادعا شده در عدم امکان نظریه پردازی در عرصه تعلیم و تربیت بر اساس مبانی فکری و ارزشی دینی (اسلامی) قادر نیستند ادعای تعلیم و تربیت اسلامی به مثابه یک علم را نقض و آن را تنها به مثابه یک فرآیند قلمداد کنند؛ هرچند این نکته نیز قابل تامل است که هر فرآیندی ، مستلزم برخورداری از نظریه ای روشن و دقیق است.

موحد ابطحی