شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مقالات آفتاب


مقالات آفتاب

من از این که دو نویسنده هم نسلم که به گمانم کمترین رفتار نسنجیده در حقشان این است که برایشان زندگی افتخارآمیز و موفقی آرزو کنم هریک با چنین اقبال وسیع و این همه شبیه به هم مواجه شده است, از ستایش کردن و لذت بردن خسته نمی شوم سخن از یک شاعر و یک نویسنده در میان است یعنی مارسل پروست و پل والری که تقریباً همدیگر را نادیده می گیرند و هر دو از درک متقابل یکدیگر ناتوان هستند

من از این که دو نویسنده هم نسلم - که به گمانم کمترین رفتار نسنجیده در حقشان این‏است که برایشان زندگی افتخارآمیز و موفقی آرزو کنم - هریک با چنین اقبال وسیع و این‏همه شبیه به هم مواجه شده است، از ستایش کردن و لذت بردن خسته نمی‏شوم. سخن از یک شاعر و یک نویسنده در میان است یعنی مارسل پروست و پل والری که‏تقریباً همدیگر را نادیده می‏گیرند و هر دو از درک متقابل یکدیگر ناتوان هستند. هر دودر یک سن، البته با کمی اختلاف، نخستین اثر خود را به چاپ رساندند، و پس از آن به‏مدت پانزده سال خاموشی گزیدند. به همین دلیل هم در آمارگیری که یک سال پیش ازجنگ از نیروهای روشنفکری فرانسه به عمل آمد، اسمی از آنان نیست. اکنون، درروزگار ناشکیبای ما چه سرمشق‏های در خور ستایشی به ما می‏دهند، و نشان می‏دهندکه تحقیر یک موفقیت می‏تواند چه افتخار ناگهانی در پی داشته باشد و یک هنرمندمی‏تواند به چه حد از تسلطی که ممکن است انتظار داشته باشد برسد.

امروز که خوشی‏ها و روزها را از نو می‏خوانم ویژگی‏های این کتاب حساس و دقیق که درسال ۱۸۹۶ منتشر شده است به نظرم چندان خیره‏کننده و چشمگیر می‏رسند که از اینکه‏در نوبت اول مطالعه شیفته آن نشده‏ام به شگفتی درمی‏آیم. البته امروزه چشممان بیناتر وهشیارتر شده است، و همه آنچه را که در کتابهای اخیر پروست می‏ستاییم همانها هستندکه نتوانسته بودیم پیش از این کشف کنیم و دریابیم. آری، همه آنچه در سوان / Swannیاگرمانت / Guermantesمی‏ستاییم قبلاً در همین کتاب بوده‏اند، و البته به گونه‏ای ظریف وگویی به شیوه‏ای مکارانه: انتظار کودکانه شب به خیر گفتن مادر، از هم گسیختگی وتناوب خاطرات، ضعیف شدن میزان تأثر و تأسف، قدرت تداعی کننده اسامی جاها،آشفتگی‏های ناشی از حسادت، تأثیر چشم‏اندازها - و حتی مجالس شام و شب‏نشینی درسبزه‏زارها و باغستان‏ها، همراه با تازه به دوران رسیدگی مهمان‏ها و بیهودگیِ سنگین وملال‏آور گفت و گوها - یا فلان ملاحظه بس دقیق و موشکافانه‏ای که گذرا به آن اشاره‏می‏کنم ولی برای پروست بس عزیز بوده و غالباً به تفکراتش جان داده است. این نکته درهمین اولین کتاب پروست دو بار مطرح شده است. اولین بار در صحبت از پسربچه‏ای که‏همواره این نیاز را احساس می‏کرد که "با ناامیدی کمال ناقص واقعیت را با کمالِ مطلق"رؤیا یا خاطره خود مقایسه کند، و سرانجام شگفتی زده می‏شود و می‏میرد. پروست‏می‏گوید: "او هر بار می‏کوشید تا در نقص و کاستی اوضاع و احوال علت اتفاقی نومیدی‏خود را بازیابد". (۱) و کمی دورتر، در قضیه "نقد امید در پرتو عشق" می‏نویسد: "ما،همچون کیمیاگری که هر یک از ناکامی‏های خود را به یک علت اتفاقی، که هر بارمتفاوت از دفعات قبل است، نسبت می‏دهد و هرگز فکر وجود یک نقص و کاستی‏درمان‏ناپذیر را در جوهر زمان حال به ذهن راه نمی‏دهد، خباثت و بدخیمیِ اوضاع واحوال خاص را محکوم می‏کنیم..." (۲)

آری، همه آنچه بعدها به گونه‏ای شکوهمند در داستان‏های بلند پروست رخ‏می‏نماید در حالت شکل‏گیری در این کتاب جلوه می‏کند، در واقع همچون شکوفه‏های‏تازه جوانه زده گلهای عظیم، یعنی همه آنچه بعدها ستایش خواهیم کرد؛ مگر اینکه آنچه‏را که می‏ستاییم دقیقاً همین امر جزئی و همین وفور نباشد، یعنی شکوفایی خارق‏العاده،مبالغه و چندگونگی آشکار همه آنچه در اینجا (این کتاب) به صورت وعده و در حالت‏نطفه مانند دیده می‏شود... و نه فقط همه بُنمایه‏ها یا تقریباً همه آنها، که این جست و جوبعدها در کتاب در جست و جوی زمان از دست رفته به بار خواهد آورد، که تقریباً اعلان وپیش بینی و پیشگویی این آینده شکوفا هم در آن نهفته است، چندان که وقتی جمله زیررا می‏خوانیم گویی می‏شنویم که از آثار آینده خود سخن می‏گوید: "در همه اینهانشانه‏های کوچک دقیقی از حساسیت یا عطوفت بر تقریباً هیچ یک از شرایط زندگیش‏مشاهده نمی‏شد، و هچون یک نقاشی دیواری بس عظیم می‏نمود که زندگیش را به‏تصویر درمی‏آورد بی آنکه آن را روایت کند، و البته به رنگی هیجان‏آلود، به گونه‏ای مبهم‏و در عین حال کاملاً خاص، و با قدرت تأثیرگذاری بسیار."(۳)

بدیهی است که من تا آنجا پیش نمی‏روم که بگویم در این نخستین نوشته‏ها کمال‏موشکافانه وظریف آثار دوره بلوغ او را بازمی‏یابیم - بگذریم از این که در بیست صفحه‏اعترافات یک دختر جوان برخی عبارات به عقیده من از بهترین نوشته‏های او هستند. اما ازاین نکته دچار شگفتی می‏روم که در این صفحات به نوعی نظمِ مشغولیت‏های ذهنی‏برمی‏خوریم که متأسفانه پروست در آثار بعدی خود به کلی آن را رها می‏کند، نظمی که‏این جمله از داستان تقلید عیسی مسیح که به آغاز کتاب افزوده شده است به خوبی آن رانشان می‏دهد: "تمایلات و شهواتِ حواس ما را به اینجا و آنجا می‏کشانند، اما پس ازآنکه زمان آن گذشت از ندامت‏های وجدان و بی‏بندوباری روان چه چیز عایدمان‏می‏شود؟"


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.