دوشنبه, ۱۷ دی, ۱۴۰۳ / 6 January, 2025
مجله ویستا

کودک با ذکاوت


کودک با ذکاوت

روزی محمدعلی پاشا ـ حاکم مصر ـ از کوچه‌ای عبور می‌کرد. در سر راه خویش، پسر نُه ساله‌ای را دید. به او گفت:
ـ سواد داری یا نه؟
پسرک جواب داد:
ـ قرآن را خوانده‌ام و سورهٔ «اِنّا فتحنا...» …

روزی محمدعلی پاشا ـ حاکم مصر ـ از کوچه‌ای عبور می‌کرد. در سر راه خویش، پسر نُه ساله‌ای را دید. به او گفت:

ـ سواد داری یا نه؟

پسرک جواب داد:

ـ قرآن را خوانده‌ام و سورهٔ «اِنّا فتحنا...» را حفظ کرده‌ام.

پاشا از این پسر خوشش آمد و یک دینار طلا به او بخشید.

پسرک، سکّه را بوسید و پس داد. سپس گفت:

ـ از قبول این معذورم!

پاشا با تعجب پرسید:

ـ چرا؟!

طفل گفت:

ـ پدرم مرا تنبیه خواهد کرد؛ زیرا می‌پرسد که این سکّهٔ طلا را از کجا آورده‌ای؟ اگر من بگویم که سلطان پاشا به من لطف کرده است، می‌گوید که دروغ می‌گویی؛ چون لطف و بخشش سلطان، از هزار دینار کمتر نیست.

پاشا بسیار خوشحال شد و از هوش و ذکاوت او متعجب گردید. بعد پدرش را خواست و مخارج تحصیل کودک را تأمین کرد.

برگرفته از کتاب حکایتها و لطیفه‌های تربیتی