شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بازگشت به خانه The Homecoming و وقت ضیافت Party Time


بازگشت به خانه The Homecoming و وقت ضیافت Party Time

تدی , مرد جوانی است که پس از شش سال دوری از خانواده اش برای دیدن آن ها به همراه همسرش روت به خانه شان در لندن می آید تدی, دکترای فلسفه دارد و در امریکا زندگی و تدریس می کند خانواده ی او, تشکیل شده از پدرش مکس , عمویش سم و برادرانش لنی و جوئی و نیز مادرش جسی که از دنیا رفته, اما در ذهنیت اشخاص نمایش, حضور دارد و گاه سایه ی حضورش روی اعمال و گفتار شخصیت ها نیز می افتد

● بازگشت به خانه / ذهارولد پینتر

▪ ترجمه‌ی: فتاح محمدی

▪ اشخاص: مکس (مردی هفتاد ساله)، لنی (مردی سی و دو، سه‌ساله)، سم (مردی شصت و سه‌ساله)، جوئی (مردی بیست و پنج، شش‌ساله)، تدی (مردی سی و پنج، شش‌ساله)، روت (زنی سی و دو، سه‌ساله)هارولد پینتر، درباره‌ی "بازگشت به خانه" گفته است: "درباره‌ی عشق و فقدان عشق است" و درواقع این جمله، بهترین تعبیری است که می‌توان از این نمایشنامه ارائه کرد.

مضامین "پینتر"ی، در "بازگشت به خانه" مانند آن‌چه در نمایشنامه‌های "درد مختصر" و "مستخدم ماشینی" می‌بینیم، حضور پررنگ‌تری از بقیه آثار او دارد. خاطرم نیست این جمله را کجا خوانده‌ام که "هر خواننده در حقیقت خود را می‌خواند و نه آن‌چه را که نویسنده نوشته" [نقل به مضمون]؛ به گمانم در نمایشنامه‌ی "بازگشت به خانه" و کارهای مشابه پینتر، این واقعیت نمود بیش‌تری پیدا می‌کند؛ به این معنی که خواننده‌ی نمایشنامه (یا بیننده‌ی نمایش)، بر اساس زاویه‌ی دید و بینشی که دارد تاویل خاص خود و البته متفاوت با تاویل دیگران از آن خواهد داشت.

پیش از این هم اشاره کرده‌ام که "تهدیدهای ناشناخته" و "واهمه‌های بی‌نام و نشان"، هسته‌ی مرکزی آثار هارولد پینتر هستند؛ نیز در بسیاری از نمایشنامه‌های پینتر، نمی‌توان توجیه عقلانی برای رفتار و گفتار شخصیت‌ها و حتی علت منطقی وقایعی که رخ می‌دهند پیدا کرد. "روت" و رفتار او در "بازگشت به خانه" همان‌قدر عجیب و غیرمنتظر است که پیرمرد کبریت‌فروش در "درد مختصر" و "بن" و "گاس" در "مستخدم ماشینی".

"تدی"، مرد جوانی است که پس از شش سال دوری از خانواده‌اش برای دیدن آن‌ها به همراه همسرش "روت" به خانه‌شان در لندن می‌آید. تدی، دکترای فلسفه دارد و در امریکا زندگی و تدریس می‌کند. خانواده‌ی او، تشکیل شده از پدرش (مکس)، عمویش (سم) و برادرانش (لنی و جوئی) و نیز مادرش (جسی) که از دنیا رفته، اما در ذهنیت اشخاص نمایش، حضور دارد و گاه سایه‌ی حضورش روی اعمال و گفتار شخصیت‌ها نیز می‌افتد.

در پرده‌ی اول نمایش و پس از حضور روت و تدی در خانه‌ی پدری، هر یک از شخصیت‌ها در مقابل روت، رفتاری متفاوت و غیرقابل پیش‌بینی دارند. حتی رفتار خود "روت" هم به‌اندازه‌ی رفتار بقیه با او، سئوال‌برانگیز و مبهم است. "لنی" طوری با او حرف می‌زند که گویی با او آشنایی قبلی دارد و مکس نیز او را "فاحشه" خطاب می‌کند در حالی که این‌دو ظاهرن هیچ‌وقت با "روت" دیداری نداشته‌اند.

در پرده‌ی دوم نمایش، شاهد تغییر موضع اشخاص نسبت به "روت" هستیم. مکس از او به عنوان یک زن بی‌نظیر و زیبا یاد می‌کند و مدام از خصوصیات او تمجید می‌کند و جو به نفع "روت" است. تدی می‌خواهد که دیگر به آمریکا و نزد سه فرزندشان برگردند اما روت و بقیه با او مخالفت می‌کنند. اعضای خانواده یک زن، کم دارند و "روت" می‌تواند این نقش را برعهده بگیرد. "جوئی" (برادر کوچک‌تر) یک‌بار با روت تا مرز هم‌خوابگی پیش می‌رود، اما "تا آخر خط" نمی‌رود و در صحنه‌ی دیگر هم شاهد عشق‌ورزی آن‌ها به هم در حضور همه‌ی اعضای خانواده هستیم. لنی قصد دارد برای روت خانه‌ای اجاره کند و از طریق بهره‌کشی جنسی از او کسب درآمد کند؛ حتی مکس که هفتاد سال سن دارد، هنوز دغدغه‌ی این‌را دارد که در نظر روت جذاب جلوه کند و از او هم می‌پرسد که "من برات خیلی پیرم؟" و بعد می‌گوید: "من پیر نیستم... منو ببوس". آدم‌های نمایش به "روت" نیاز دارند.

او می‌تواند یا حداقل شخصیت‌های نمایش می‌خواهند که خلا معشوقه، همسر یا حتی مادر نداشته‌شان را برایشان پر کند. در نگاه اول رفتار بی‌شرمانه‌ی شخصیت‌ها که در حضور تدی این‌طور با "روت" برخورد می‌کنند و نیز تن دادن "روت" به خواست‌های آن‌ها و حتی هم‌راهی گه‌گاه تدی با آن‌ها در تحقیر یا بهره‌کشی از "روت"، بی‌رحمانه می‌نماید اما در نگاهی عمیق‌تر تاسف و هم‌دردی خواننده نسبت به شخصیت‌ها را برمی‌انگیزد. آن‌ها تلاش می‌کنند که "پوچی" خود را با حضور "روت" پر کنند و درواقع از فلاکت است که چنین رفتاری نسبت به او دارند و نه از خباثت.

در پایان نمایش‌نامه شاهدیم که "تدی" بدون "روت" به آمریکا برمی‌گردد و روت در کنار بقیه اعضای خانواده‌ی او باقی می‌ماند، اما آن‌چه پیش خواهد آمد مبهم و غیرقابل پیش‌بینی است...

● وقت ضیافت / هارولد پینتر

▪ ترجمه‌ی: امیر امجد

▪ اشخاص: تری(مردی چهل‌ساله)، گوین (مردی پنجاه و چند ساله)، داستی (زنی بیست و چند ساله)، ملیسا (زنی هفتاد ساله)، لیز (زنی سی و چند ساله)، شارلوت (زنی سی و چند ساله)، فرد (مردی چهل و چند ساله)، داگلاس (مردی پنجاه ساله)، جیمی (مردی جوان)"وقت ضیافت"، چهارمین کتاب از مجموعه‌ی "کتاب کوچک" که انتشارات نیلا منتشر می‌کند و نمایشنامه‌ی کوتاه و البته نه‌چندان مهمی از هارولد پینتر است.

"وقت ضیافت" علی‌رغم کوتاهی یکی از پر پرسوناژترین نمایشنامه‌های پینتر است و البته واضح است که در نمایشی با ۹ کاراکتر و این‌همه کوتاه، فرصتی برای شخصیت‌پردازی قوی باقی نمی‌ماند و شخصیت‌ها بیش از آن‌که "خود" باشند نماینده‌ای از دیگران دارای خصوصیات مشابه با خود هستند.

هرچند این نمایشنامه از آخرین نمایشنامه‌های پینتر است ( "وقت ضیافت" در سال ۱۹۹۱ نوشته شده) اما رگه‌های نامحسوسی از آثار مطرح و مهم پینتر در آن دیده می‌شود؛ با این‌حال "مُهر" نوشته‌ها‌ی پینتری روی این نمایشنامه هم خورده است و حضور مبهم و رفتار و گفتار تاویل‌پذیر "جیمی" در انتهای نمایش، سایه‌ی خود را روی فضای به‌ظاهر عادی ابتدا و اواسط نمایش می‌گسترد.

شخصیت‌های نمایش در یک ضیافت که در آپارتمان "گوین" برگزار می‌شود شرکت کرده‌اند. تری، داستی و ملیسا عضو یک باشگاه تفریحی شنا و تنیس هستند که در سراسر نمایش مدام از آن برای "گوین" تعریف می‌کنند و او را تشویق می‌کنند که او هم عضو آن‌ شود.

داستی و تدی و نیز، لیز و داگلاس ظاهرن زن و شوهر هستند و شارلوت و فرد هم زمانی با هم روابط عاشقانه داشته‌اند، اما هیچ‌کدام از این سه زوج مانند زوج‌های دیگر آثار پینتر، رابطه‌ی موفقی با هم ندارند؛ هرچند آن‌ها در ظاهر با هم خوب هستند و گاه حتی محبت‌شان را با کلام یا رفتارشان بروز می‌دهند، اما در حقیقت آن‌ها همان "ادوارد" و "فلورا" در "درد مختصر" و "برت" و "رز" در "اتاق" هستند. نشانه‌های این ضعف روابط را می‌توان در توهین‌های گه‌گاه "تدی" به "داستی" و نیز رفتار "لیز" و "داستی" که علی‌رغم داشتن همسر، چشم‌شان به دنبال مرد دیگری است و هم‌چنین ابراز نظر شارلوت درباره‌ی "فرد" یافت.

داستی در خلال نمایش هر از چندگاه، نشانی از برادرش "جیمی" که پیدایش نیست می‌گیرد اما تدی به او می‌گوید قرار نیست درباره‌ی "جیمی" صحبتی رد و بدل شود.

در صحنه‌ی آخر، ناگهان "جیمی" از در متروکی که از آن استفاده نمی‌شود بیرون می‌آید و اولین و آخرین دیالوگ خود را که دیالوگ نهایی نمایش نیز هست بر زبان می‌آورد و بر اساس همین دیالوگ است که باز پای "تاویل‌پذیر"ی آثار پینتر به "وقت ضیافت" هم باز می‌شود. "سر جام می‌نشینم و تاریکی رو می‌مکم. سهم من همینه. تاریکی تو دهنمه و من می‌مکمش. این تنها چیزیه که دارم. مال خودمه. مال خود خودم. می‌مکمش." [پاره‌‌ی انتهایی دیالوگ "جیمی"]