شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

رای‌دهندگان از سوسیالیسم متنفرند به‌غیر از مواقعی که دوستش دارند!


رای‌دهندگان از سوسیالیسم متنفرند به‌غیر از مواقعی که دوستش دارند!

هنگام صبحانه با گروهی از کارآفرینان همشهری، بحث و مذاکره‌ای داشتم. آنها در مورد چگونگی اثرگذاری مالیات‌های محلی بر رفاه بسیار حساس و غالبا طرفدار برنامه‌های فدرال برای …

هنگام صبحانه با گروهی از کارآفرینان همشهری، بحث و مذاکره‌ای داشتم. آنها در مورد چگونگی اثرگذاری مالیات‌های محلی بر رفاه بسیار حساس و غالبا طرفدار برنامه‌های فدرال برای «ایجاد شغل» یا هر کاری از این قبیل بودند.

کلام را با «سال نو مبارک» شروع کردم و آنها هم جواب‌هایی از همین نوع دادند.

سپس پرسیدم «خوب، چه کسی اینجا شاد است؟» کسی جواب نداد.

همیشه در مورد اختلاف بین باورها و اعمال افراد متحیر بوده‌ام. شاید دشوار باشد که به صورت مطلق سوسیالیسم را روش اقتصاد یا خوب اخلاقی بدانیم؛ اما رای دادن علیه آن نیز مشکل است. این امر نشانگر این است که سوسیالیسم مطلوب و آسان به‌نظر می‌آید. (اگرچه به صورت بالقوه بسیار خطرناک است) و این نشان از دوگانگی موذیانه این مفهوم دارد. آیا اعتقاد دارید که سوسیالیسم بهترین گزینه برای پیشرفت است؟ همگی گفتند خیر. پرسیدم که آیا از سوسیالیسم طرفداری می‌کنید یا سرمایه‌داری؟ همگی دومی را مورد تایید قرار دادند.

این نظرات مقدماتی را با سخنرانی کوتاهی در مورد کتابم که در سال گذشته نوشته بودم، ادامه دادم. نسخه‌ای از کتاب را درآوردم و پس از تورقی به ذکر مطالب و مضامین آن پرداختم و در ادامه گفتم که اگر گروه مایل است که کتاب به یکی از حضار داده شود، رای دهند تا من چنین کنم.

آرا به صورت متفق‌القول می‌گفت که هیچ کس آن قدر «خودخواه» نیست که با رایش مانع از رسیدن کتاب به دیگری شود.

بنابراین کتاب را به نزدیک‌ترین فرد دادم و سپس گفتم: «خوب، شما رای دادید تا من کتاب را به جورج بدهم، اما این کتاب قیمت دارد. در مورد هزینه‌ای که وابسته به آرای شما است، صحبت نکردیم. من از آن هزینه صرف‌نظر کردم. به هر حال، مناسب به نظر می‌رسد که چون همه این رای را دادند، این هزینه را نیز همه متحمل شوند. هر کسی یک دلار بدهد – مگر اینکه، جورج بخواهد کتاب را به من برگرداند.»

«جورج» به مدت طولانی مکث کرد (شاید کتاب را می‌خواست). او خندید و گفت پولی را که همکارانش برای کتاب پرداخت می‌کنند به آنها خواهد پرداخت.

اما فضای جلسه کمی سرد و غیر دوستانه شد، من که قصد ایجاد ناراحتی و دردسر نداشتم، دست در کیفم کرده و به هر کسی یک کتاب دادم. این درس برایم به قیمت یک دو جین کتاب تمام شد؛ اما مرا به نکته‌ای در مورد آزادی، دموکراسی و بالاخره دولت محدود رساند.

این امر که اکثریت چیزی را می‌خواهند به این معنا نیست که خیر بزرگ‌تری ایجاد شده است.

اینکه اکثریت چیزی را خواستند، این معنا را نمی‌رساند که کسی حق سلب مالکیت از سایرین را پیدا می‌کند و فقط این که اکثریت چیزی را خواستند، این معنا را نمی‌رساند که این رای و این فرآیند به خودی خود پایدار است.

بنابراین با یک آمایش ساده به نکات متعددی در مورد اینکه چگونه «قانون اکثریت» می‌تواند ما را به سمت فرو ریختن جامعه پیش ببرد، دست یافتیم.

تخصیص غیربهینه دارایی‌ها و نیروی کار سلب مالکیت شده، سبب هدایت منابع به سمت کاهش مقاومت اقتصادی کسانی می‌شود که مالکیتشان سلب شده است.

اما وقتی پس از چندی عرضه کاهش یافت و تقاضا ثابت ماند (یا افزایش یافت)، نارضایتی در بین رای‌دهندگان بالا می‌گیرد؛ همان کسانی که فکر می‌کردند آرای آنها است که بر چگونگی تولید کالاها و خدمات اثر می‌گذارد.

بالاخره کسانی که در مسند قدرت هستند از سقوط موقعیت‌های خود به وحشت می‌افتند. بنابراین منابع را به شکل‌ دیگری تخصیص می‌دهند، مثلا منابع را جیره‌بندی می‌کنند! این قبیل کارها به ندرت موردپسند مردم قرار می‌گیرد، بنابراین باید جیره‌بندی به شکل یک الزام به‌نظر برسد و در سایه بعضی یافته‌های جدید «بحران» خوانده می‌شود!

بعد از شکست جیره‌بندی برای مواجهه با نیازها، گروه و دسته‌های باقیمانده مجبورند بیشتر تولید کنند و عایدی کمتری داشته باشند. بالاخره تولیدکنندگان باید برای تولید کردن تحت‌فشار قرار بگیرند. در این شرایط ما باکمبود، رکود در نوآوری و بالاخره عملا با بردگی و فقر مواجهیم.

دوستان من نکته را فهمیدند و با کتاب‌هایشان و لب‌و‌لوچه آویزان تنها ماندند.

جالب اینکه من دیگر به آن جمع دعوت نشدم! این را خارج از هر نوع احساس شخصی می‌گویم. هیچ کس نخواست این پیغام را بشنود که رای‌گیری به خودی‌خود چیزی به دست نمی‌دهد و این فشار عمومی صرفا باعث اتلاف منابع و «تولیدات» کمتر و کمتر می‌شود.

تیم کرن

تیم کرن. نویسنده و مشاور در اندرسون و ایندیانا است

مترجم: فریده صادقیان‌فرد