دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
بن مایه ها و درون مایه های رخـداد عاشـورا بررسی تاریخی
در سال ۶۱ق, پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص), جامعه اسلامی شاهد سانحه ای بسیار اسف بار بود; نوه پیامبر(ص) به طرز فجیعی به همراه یاران اندک خود به شهادت رسید و اهل بیت او به اسارت رفتند. چرا عاشورا اتفاق افتاد؟ این پرسشی است که نوشته حاضر به منظور یافتن پاسخی قانع کننده به آن, بر آمده است.
بر همین اساس مباحث ذیل را در این مقاله مورد توجه و مداقه قرار داده ایم: بافت اجتماعی جزیره العرب قبل از بعثت به عنوان مرده ریگ جاهلیت, رخداد سقیفه به عنوان اولین انحراف بنیادین در حرکت اسلامی که در آن عقیده, فدای قبیله شد و نتایجی که از این اجتماع شتابآلود برآمد, سیاست مالی خلفای نخستین; به ویژه دوره عمر و عثمان و بدعت ها و انحرافاتی که در این زمینه به وقوع پیوست, انحرافات فکری که معاویه و جانشین او یزید ابداع کردند (همانند: جعل حدیث, تبدیل خلافت به سلطنت, احیای عروبت و فروداشت موالی) و بالاخره تقویت جریان های فکری انحرافی همانند مرجئه که مشروعیت بخش رفتار غیر دینی امویان بودند.
مکتبی که می رفت با کجرویهای تفاله جاهلیت ... با شعار ((لا خبر جإ و لا وحی نزل)) محو و نابود شود ... ناگهان شخصیت عظیمی ... قیام کرد و با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود, واقعه بزرگی را به وجود آورد.
(امام خمینی, صحیفه نور, ج ۱۲, ص ۱۸۱)
● مقدمه
سانحه عاشورا و ابعاد مختلف آن, تحقیقات علمی فراوانی را به خود اختصاص داده است, اما به نظر می رسد به یکی از وجوه این پدیده تاریخی که در حوزه ((تاریخ اسلام)) ـ به طور اخص ـ و در ((تاریخ انسانی )) ـ به طور اعم ـ اهمیت به سزایی دارد, کمتر توجه شده است و آن بررسی تاریخی ((چرایی)) رخداد کربلاست. چرا پس از گذشت پنجاه سال از رحلت پیامبر اکرم(ص) حاکمان جامعه اسلامی به آسانی به قتل و عام و اسارت خاندان او اقدام می کنند و چنین مصیبت عظیمی را بر آل محمد روا می دارند؟ چرایی این واقعه را در کجا باید جست وجو کرد؟ در نوشتار حاضر در حد توان به این پرسش پاسخ داده شده است.
۱) مرده ریگ جاهلیت
بی تردید بخشی از علل و عوامل رخداد حادثه کربلا را باید در عصر جاهلیت جزیره العرب و مناسبات فرهنگی, اقتصادی و سیاسی حاکم بر زندگی اعراب و قبایل ساکن در آن جست وجو کرد. اطلاق واژه جاهلیت برای دوره مورد نظر, خود گویای واقعیت های غیر قابل انکاری است. به جز عده معدودی از صاحب نظران که نکات برجسته فکری و مدنی برای عرب عصر جاهلی قائل اند,(۱) بیشترین آن ها کاربرد واژه جاهلیت را برای این دوره بسیار با مسما می دانند. بی شک استعمال این مفهوم دارای محدودیت زمانی و مکانی خاصی است; به این معنا که از نظر زمانی, مفهوم جاهلیت دوران دویست ساله قبل از بعثت را شامل می شود, چرا که در قرون پیش تر, آن سرزمین مهد تمدن های مختلف بشری بوده است که ما به وسیله قرآن از وجود آن ها آگاه شده ایم.
از نظر جغرافیایی نیز باید اطلاق مفهوم جاهلیت را محدود ساخت , زیرا بخش هایی از شبه جزیره عربستان, به ویژه جنوب آن (یمن یا عربستان خوشبخت) به دلایل اقلیمی و جغرافیایی که بسیار حاصلخیز و مناسب برای کار کشاورزی بود و هم چنین به دلیل ارتباط نزدیکی که با کشورهای همجوار به ویژه ایران داشت و تإثیری که از فرهنگ های پیرامونی گرفته بود, نسبت به منطقه حجاز از وضعیت مناسب تری برخوردار بود . بنابراین با توجه به قراین و شواهد موجود, اطلاق مفهوم جاهلیت بر این قسمت از جزیره العرب قابل قبول نیست. شاید کامل ترین توصیف از جامعه عرب پیش از بعثت, سخن علی(ع) است که می فرماید:
همانا خدا محمد را برانگیخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنان که باید رساند. آن هنگام شما ای مردم عرب! بهترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سرای خزیده. منزلگاهتان سنگستان های ناهموار, همنشینتان گرزه هایی زهردار, آبتان تیره و ناگوار, خوراکتان گلو آزار, خون یکدیگر را ریزان, از خویشاوند بریده و گریزان, بتهاتان همه جا بر پا, پای تا سر آلوده به خطا.(۲)
طبری نیز در گزارش خود از زندگی عرب آن زمان می نویسد:
قوم عرب خوارترین, بدبخت ترین و گمراه ترین قوم بود که در لانه ای محقر و کوچک میان دو بیشه شیر(ایران و روم) زندگی می کرد. سوگند به خدا, در سرزمین عرب چیزی موجود نبود که مورد طمع و یا حسد بیگانگان قرار گیرد. هر آن کس از اعراب که می مرد یکسره به دوزخ می رفت و هر آن که زندگی می کرد و حیات داشت, گرفتار خواری و مشقت بود و دیگران لگدمالش می کردند. سوگند به خدا که در سراسر سرزمین قومی را نمی شناسم که خوارتر و تیره بخت تر از عرب باشد. وقتی اسلام در میان ایشان ظاهر شد آنان را صاحب کتاب, قادر بر جهان, دارای روزی و مالک الرقاب کرد.(۳)
شاخصه های فرهنگی عرب جاهلی در ((شعر و شاعری)), ((علم الانساب)), ((علم الایام)) و آشنایی به ((علوم انوإ)) خلاصه می شود. شعری که عرب می سرود دارای قالبی دلنشین و آراسته اما خالی از محتوا بود و صرفا در وصف گل و گیاه و سبزه یا شب و شراب و شمشیر محدود می ماند. رویکرد این قوم به علم الانساب و علم الایام برای ارضای تمایلات فخرطلبانه فردی و قبیله ای بود, نه به عنوان علمی از علوم, چنان که احمد امین درباره وضعیت علوم در بین اعراب جاهلی می نویسد:
آن ها از علم و فلسفه بهره نداشتند, زیرا زندگانی اجتماعی آن ها در خور علم و فلسفه نبود. علم آن ها منحصر به معرفت انساب یا شناختن اوضاع جوی بود. بنابر بعضی از اخبار هم, اطلاع اندکی از علم طب داشتند ولی آن چه را که می دانستند کافی نبود و علم محسوب نمی شد. بسی خطاست که مانند آلوسی آن ها را عالم و دانشمند بدانیم که می گوید: ((اعراب علم طب و معرفت احوال جوی و اخترشماری را کاملا می دانستند.(۴)
در حوزه سیاست, تنها واحد سیاسی موجود و مطرح در جامعه عرب جاهلی ((قبیله)) بود که نه تنها شالوده حیات و بقای تمام پیوستگی های فردی و اجتماعی به شمار می رفت, بلکه تمام ارکان شخصیت و مظاهر فکری و عقلی او را نیز شکل می داد.(۵) قبیله تنها جغرافیای سیاسی ای بود که عرب آن را می شناخت و برای آن تلاش می کرد و بیرون از آن برای او حکم سرزمین ((غیر)) را داشت. نظام سیاسی قبیله بر شیخوخیت و ریش سفیدی مبتنی بود و در آن, عرف به عنوان قانون نانوشته, تعیین کننده نوع و چگونگی روابط اجتماعی افراد در درون و بیرون از قبیله بود. ((جنگ های فجار)) و ((حلف الفضول)) به عنوان دو پدیده مهم در عصر جاهلی می تواند مثبت نبود قانون عام و فراگیر در آن دوره باشد. در نظام ارزشی عصر جاهلی, نسب و ثروت تعیین کننده پایگاه اجتماعی افراد بود; آن که از نسب بالاتر و ثروت و مکنت بیشتری برخوردار بود در جرگه اشراف قرار می گرفت و در تمامی تصمیم های قبیله ای و امور مختلف اجتماعی تإثیرگذار بود.
کار مهمی که پیامبر اسلام(ص) انجام داد تغییر همین نظام ارزشی غلط بود. برخلاف جامعه جاهلی در جامعه اسلامی, تقوا و پرهیزکاری افراد بود که آن ها را در پایگاه انسانی بالایی قرار می داد. گرچه پیامبر اکرم(ص) بیست وسه سال بی وقفه در این راستا تلاش کردند اما آن چه مسلم است یک دوره بیست وسه ساله برای منسوخ کردن یک فرهنگ جاهلی دیربنیاد, دوره بسیار اندکی است. لذا بعد از رحلت پیامبر(ص) جامعه اسلامی آرام آرام به سوی تفکرات جاهلی بازگشت, تا آن جا که در سال ۶۱ ق منظومه فکری دشمنان امام حسین(ع) کاملا در چهارچوب عصبیت قبیله ای منحصر بود و همه چیز را از دریچه شعب و منافع شعبی خود می دیدند.
مسئله دیگری که به عنوان میراثی شوم از عصر جاهلیت به دوره اسلامی منتقل شده بود و در جریان های سیاسی و اجتماعی بسیار تإثیرگذار بود, منازعات درون قبیله ای تیره های قریش بود که با مرگ عبدمناف و آغاز ریاست یکی از فرزندان او به نام عمرو(هاشم) شروع شده بود. عبدمناف, فرزند سرشناس قصی بن کلاب بود که نسل رسول اکرم(ص) به قصی از طریق او منتقل می شود. غیر از عمرو (هاشم), عبد شمس, مطلب, ابوعمرو و ابوعبید پسران دیگر او بودند. با فوت عبدمناف, مناصب اجتماعی او بین هاشم و عبدشمس تقسیم شد; بدین صورت که منصب رفادت (اطعام حجاج) و سقایت به هاشم و منصب قیادت (فرماندهی جنگ ها و شاخه نظامی قریش) برعهده عبدشمس گذاشته شد. علاوه بر این, به طور کلی ریاست قریش بعد از عبدمناف به هاشم واگذار شد. ابن اسحاق در بیان علت این تصدی نوشته است: علی رغم آن که عبدشمس برزگ تر از هاشم بود, ولی چون وی همواره سفر می کرد و کمتر در مکه اقامت داشت و علاوه بر این مردی عیالمند و تنگدست بود, هاشم متصدی این امر شد.(۶) از همین زمان قبیله قریش به دو شاخه مهم بنی هاشم و بنی عبدشمس تقسیم می شود که در عرصه های مختلف سیاسی, اقتصادی و اجتماعی, رقابت فشرده ای را با هم شروع می کنند.
در زمان هاشم, تیره او در دو زمینه, نسبت به تیره عبدشمس برتری قابل توجهی داشت: نخست این که شخص هاشم نسبت به عبدشمس دارای مال و منال زیادی بود و علاوه بر آن در عرصه اقتصاد و تجارت مکه با اقوام همجوار, منشإ تحولات مهمی شده بود. راه اندازی سفرهای تجاری زمستانی و تابستانی از مکه به مدینه و شام و به عکس, از ابتکارات او به شمار می رود. دومین برتری هاشم به کرامت نفس و بذل و بخشش های زیاد او برمی گردد که حسادت رقبای او را به همراه داشت. در این میان امیه - فرزند متمول عبد شمس ـ بیش از هر کس به موقعیت اجتماعی هاشم حسادت می ورزید. کینه ورزیهای او نسبت به عمویش منشإ افسانه پردازیهای بسیاری شده بود که صد البته در درون خود واقعیت هایی را نهفته دارند. چنان که در گزارش ابن هشام آمده است:
امیه که مردی ثروتمند بود کوشید تا خود را در نیکوکاری به هاشم برساند ولی موفق نشد. بنابراین گروهی از قریش او را شماتت کردند و به حسد امیه افزودند. امیه از هاشم خواست تا حکمی تعیین کنند تا در باب آن دو رإی بدهد. هاشم این پیشنهاد را به این شرط پذیرفت که بازنده محکوم به پرداخت پنجاه ماده شتر برای کشتن در مکه و ده سال تبعید از مکه گردد. امیه شروط هاشم را پذیرفت و هر دو برای حکمیت نزد کاهن بنی خزاعه رفتند. کاهن به شرافت هاشم رإی داد و امیه به ناگزیر شترها را کشت و خود نیز برای ده سال تبعید به شام رفت. این حکمیت آغاز دشمنی میان بنی هاشم و بنی امیه بود.(۷)
بعد از فوت هاشم, تیره بنی امیه بر اقتدار اقتصادی خود افزود و روز به روز تفوق مالی خود را نسبت به تیره ها و قبایل دیگر افزایش می داد, در حالی که تیره بنی هاشم بعد از فوت رئیس خود از نظر اقتصادی در سراشیبی افول و نزول قرار گرفت, چرا که فوت هاشم در خارج از مکه و ماندن شیبه, تنها فرزندش در غربت, و سپس تحت سرپرستی مطلب قرار گرفتن وی و فقدان نبوغ اقتصادی نزد جانشینان هاشم و به ویژه عبدالمطلب, از عواملی بودند که دست در دست هم دادند تا بنی هاشم فقط به خوشنامی خود ببالد و دیگر توان رقابت اقتصادی با بنی امیه را نداشته باشد. تنگدستی ابوطالب ـ سرشناس ترین پسر عبدالمطلب ـ نیز می تواند از افول اقتصادی عبدالمطلب حکایت کند.
از آن چه گفته شد دو نتیجه به دست میآید :
۱) عبدالمطلب پس از مرگ هاشم (پدر) تمام اقتدار اقتصادی او را پیدا نکرد;
۲) بنی امیه با حفظ مقام قیادت و نفوذ فوق العاده در دارالندوه, منزلت اجتماعی روز افزونی در مکه یافتند تا آن که در زمان ظهور اسلام, به خصوص پس از جنگ بدر به ریاست و سروری قریش و مکیان رسیدند.(۸)
رقابت این دو تیره سرشناس قریش با بعثت پیامبر که خود نیز از تیره بنی هاشم بود, نه تنها به پایان نرسید, بلکه صورت جدیتری به خود گرفت, چرا که بنی امیه حتی ادعای نبوت حضرت رسول (ص) را هم در راستای رقابت تیره ای تفسیر می کرد و در صدد خنثا کردن آن بود. نه تنها ابوسفیان ـ رئیس تیره بنی امیه ـ در زمان بعثت پیامبر این نگرش را داشت, بلکه یزیدبن معاویه, نوه او نیز در سال ۶۱ق دراین منظومه فکری سیر می کرد تا جایی که یزید آن گاه که اهل بیت عصمت را در شام بر وی وارد کردند با چوب بردندان های مطهر امام حسین(ع) می زد و این شعر را برزبان می راند:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جإ و لا وحی نزل(۹)
قبیله بنی هاشم با سلطنت بازی کردند پس نه خبری آمد و نه وحی ای نازل شد.
به طور کلی, نمودار ( نمودار حاضر((نسبی)) نیست, بلکه صرفا بیان گر چگونگی انتقال قدرت می باشد)انتقال قدرت در میان اعراب سرزمین حجاز را می توان چنین ترسیم نمود:
جرهمیان(ساکنین اولیه حجاز)
بنی خزاعه (از قبایل جنوبی که بعد از خرابی سد مإرب به شمال عربستان مهاجرت می کنند)
قصی بن کلاب (از اجداد پیامبرملقب به مجمع)
عبدالدار عبدقصی عبدالفریعبدمناف
عبدشمس عمرومطلب ابوعمروابوعبید
امیــه شیبه الحمد
حرب(عبدالمطلب)
ابوسفیان عبدالله ابوطالب عبدالکعبه عباس حمزه مقوم مغیره عدام ابوطالب حارث قثم نوفل
معاویه
یزید
۲) سقیفه بنی ساعده
یکی از مهم ترین علل رخداد عاشورا حادثه ای بود که همان روز رحلت پیامبر(ص) در سقیفه بی ساعده اتفاق افتاد و مسلمانان با فراموش کردن سفارش های پیامبر اکرم(ص) درباره علی(ع), برخلافت ابوبکر اجماع کردند و به تعبیر امام خمینی:
بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد, همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر ـ سلام الله علیهـ بود و عزای او از عزای کربلا بالاتر بود. مصیبت وارده بر امیرالمومنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتی که بر سیدالشهدإ وارد شد. اعظم مصیبت ها این مصیبت است که نگذاشتند بفهمند مردم اسلام یعنی چه؟(۱۰)
آن چه در سقیفه بنی ساعده اتفاق افتاد, بازگشت دوباره اعراب به تفکرات و سنت قبیله ای پیش از بعثت بود. شیوه انتخاب جانشین پیامبر دقیقا طبق معیارها و سنن قبیله ای انجام شد. درباره مشروعیت خلیفه و به طور کلی جانشینی پیامبر(ص) اختلاف نظرهای اساسی بین شیعیان و اهل تسنن وجود دارد. شیعیان در انتخاب جانشین پیامبر(ص) برمبنای اشاره روشن و نص صریح آن حضرت در حجه الوداع تنها علی(ع) را شایسته این مقام می دانند و برای آن چه در سقیفه اتفاق افتاد و به انتخاب ابوبکر انجامید, اعتباری قائل نیستند. در مقابل, اهل تسنن انتخاب جانشینی پیامبر را نه از جانب خود او, بلکه به عهده مسلمانان می دانند که بایستی با اجماع درباره آن تصمیم بگیرند. اگر از نزدیک, سقیفه را به عنوان یک ((متن)) در زمینه تاریخی خود بررسی کنیم به نتایج مهمی خواهیم رسید:
فتح مکه توسط سپاه اسلام در سال هشتم هجری, بزرگ ترین پایگاه دشمنان پیامبر را فرو ریخت و با تصرف آن و تسلیم روسای قریش, اسلام به عنوان حاکمیت بلامنازع جزیره العرب شناخته شد. قبایل دیگری که تا این زمان اسلام نیاورده بودند, گروه گروه با فرستادن نمایندگان خود به مدینه, در پیشگاه پیامبر اسلام, مسلمانی خود را اعلان کردند تا از این طریق هم چنان به حیات قبیله ای خود ادامه دهند. در نتیجه سال نهم هجری با عنوان ((عام الوفود)) در تاریخ اسلام شناخته شد و بخش بزرگی از قبایل جزیره العرب در این سال به جرگه اسلام پیوستند. بی تردید اسلام آوردن این قبایل نه از روی ایمان قلبی, بلکه از روی ترس و به اقتضای مصلحت زمانه بود. این ها که به طور تقریبی شاید هفتاد درصد کل قبایل شبه جزیره را شامل می شدند, اعلان مسلمانی کردند ولی به مبانی و مبادی اسلام مومن نشده و آن را درک نکرده بودند.
برای اثبات این ادعا دلایل زیر را می توان ارائه کرد:
۱) قرآن کریم به طور صریح به این مسئله اشاره کرده است:
قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا و لکن قولوا إسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم ... ;(۱۱) ای رسول! اعراب بر تو منت نهاده گفتند ما بی جنگ و نزاع ایمان آوردیم به آن ها بگو شما که ایمانتان از زبان به قلب وارد نشده است به حقیقت هنوز ایمان نیاورده اید, لیکن بگویید ما اسلام آوردیم ... .
۲) واقعه اهل رده که بلافاصله بعد از فوت پیامبر اتفاق افتاد, دلیل دیگری براین مدعا می تواند باشد. برخی از قبایل جزیره العرب با آگاهی از فوت پیامبر اعلان کردند که دیگر هیچ گونه ارتباط دینی و حکومتی با مدینه ندارند و بر اعتقادات و باورهای قدیم خود برگشته اند. ظهور پیامبران دروغینی همچون طلیحه بن خویلد, سجاح, مسیلمه کذاب و اسود عنسی با انگیزه های حسادت به سیادت قریش, شرکت در حاکمیت متمرکز جزیره العرب, تصور باج گونه داشتن از حکم دینی زکات و ... همه بیان کننده درک ناقص و ناتمام این قبایل از دین اسلام و مبانی آن می باشد.
۳) درخواست هایی که نمایندگان این قبایل از پیامبر در قبال قبول اسلام داشتند همانند حلال شمردن زنا, ربا, شراب و یا به دست گرفتن رهبری مسلمانان پس از پیامبر, نگهداشتن بت قبیله و... نیز همه مبین درک نادرست این قبایل از مفاهیم و احکام شرع مقدس اسلام بود.
در چنین شرایطی که مفاهیم عمیق اسلامی در ذهن و دل اعراب کاملا رسوخ نکرده و آن ها را از درون متحول نکرده بود پیامبر دارفانی را وداع گفت و بلافاصله گروه های مختلف سیاسی, با برداشت های متفاوت از نصوص دینی, برای تعیین جانشین پیامبر(ص) در سقیفه تجمع کردند.
الف) انصار
گروه انصار در عصر نبوت, در راه اسلام, خدمات شایان توجهی انجام دادند; مانند شمشیر زدن و دوشادوش پیامبر در بیشتر غزوات بودن و ... مهم تر از همه, امان دادن به مهاجرینی بود که همه مال و منال خود را در مکه جاگذاشته و به مدینه پناه آورده بودند. انصار صادقانه در این راه تمام دارایی خویش را در طبق اخلاص گذاشتند و با مهمانان و برادران دینی خود تقسیم کردند تا جایی که حضرت فاطمه زهرا۳ در خطبه ای آنان را ((مهد اسلام و بازوی ملت)) نامید.(۱۲) به همین علت انصار در اجتماع شتاب آلود سقیفه خود را از هر حیث شایسته جانشینی پیامبری می دانستند که در خدمت و کمک به او از هیچ امری دریغ نورزیده بودند. اما دو مسئله باعث ضعف و تزلزل در جبهه انصار شد:
۱) از آن جا که در عصر جاهلیت بین اوس و خزرج جنگ ها و خصومت های زیادی وجود داشت و هنوز آن را فراموش نکرده بودند, این امر به درگیری درون گروهی آن دو منجر شد تا جایی که وقتی سعد بن عباده ـ رئیس خزرجی انصار ـ به عنوان نماینده معرفی شد اوسی ها او را برنتافتند و شتابزده با ابوبکر مهاجر بیعت کردند. حتی بشیربن سعد ـ پسر عموی سعد بن عباده ـ از اولین کسانی بود که به طرفداری از مهاجرین برخاست.
۲) در آن عصر نظام قبیله ای حاکم, برای ((نسب)) ارزش زیادی قائل بود. از این رو, وقتی ابوبکر در بیان فضایل ((مهاجرین اولیه)) به رابطه نسبی آن ها با پیامبر اشاره می کند و در بیان علت برتری مهاجرین به انصار می گوید: مهاجرین اولین کسانی بودند که وقتی همه با پیامبر دشمنی می کردند, به یاری حضرت برخاستند و در پرستش خدا و یاری پیامبر استقامت ورزیدند. انصار در مقابل آن ایستادگی نمی کنند و با پذیرش آن, پیشنهاد امیری از ما و امیری از شما را مطرح می سازند که بالاخره ابوبکر آن را هم رد می کند و می گوید: ما باید امیر و شما وزیر ما باشید و ما بی مشورت شما عملی انجام نمی دهیم.
ب) مهاجرین
تفسیر مهاجرین از مقوله جانشینی پیامبر به گونه ای بود که به آسانی می توانست رقبای جدی خود را از صحنه خارج کند. گروهی مهاجر به واسطه سابقه درخشانی که در یاری پیامبر و همراهی او داشتند به عنوان مسلمانان اولیه که در روزهای سخت مکه تمام دارایی خود را رهاکرده و با پیامبر به مهاجرتی سرنوشت ساز رفته بودند, کسب مقام جانشینی پیامبر را پاداشی برای زحمات طاقت فرسای خود می دانستند. ابوبکر, عمر, سعد وقاص, ابوعبیده جراح و دیگر مهاجرین اولیه به عنوان یاران نزدیک پیامبر جزء ((سابقون)) بودند و از این جهت مقام و مرتبت بالایی در بین پیامبر و مسلمانان داشتند. اما آن چه انصار را به طور کامل خلع ید کرد و چونان برهان قاطعی بر فرقشان فرو نشست, استدلالی بود که از زبان ابوبکر بر منطق قبیله ای جاری شد:
ای گروه انصار! هر چه از فضیلت خود بگویید, شایسته آنید, اما عرب این کار را جز برای این طایفه قریشی نمی شناسد که خاندان و نسبشان بهتر و مهم تر است.(۱۳)
ضربه دوم از طرف مهاجرین زمانی نواخته شد که ابوبکر روایت ((الائمه من قریش))(۱۴) را از طرف حضرت رسول(ص) نقل کرد. دیگر, انصار را یارای مقاومت نبود و باید بر حاکمیت جبری تفکر قبیله ای که خود نیز محاطدر آن بودند, تن می دادند.
ج) بنی هاشم
اگر چه بنی هاشم به دلیل اشتغال به امور کفن و دفن پیامبر(ص) در سقیفه حضور نداشتند, اما جایگاه معنوی آن ها را نمی توان در ساختار سیاسی جامعه اسلامی نادیده گرفت. علی(ع) و اطرافیانش زمانی از اجتماع سقیفه باخبر شدند که دیگر , مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده و در حال بازگشت بودند. نقل شده است انصار در جواب علی(ع) که پرسیده بود چرا با من بیعت نکردید و با آن ها بیعت نمودید, گفتند:
اگر شما زودتر میآمدید ما با شما بیعت می کردیم, اما حالا دیگر چون بیعت کرده ایم, آن را نمی شکنیم.(۱۵)
اما این که چرا مهاجرین به عمد, بنی هاشم و به ویژه علی(ع) را با آن همه سوابق درخشان به فراموشی سپرده بودند, مسئله قابل تإملی است. قریش حسادت و کینه شدیدی نسبت به علی(ع) داشتند;(۱۶) حسادت به واسطه مهر و محبت های بی دریغی که پیامبر در دوران حیات به او مبذول می داشت و کینه به آن دلیل که در عصر نبوت و در جنگ های پیامبر با مشرکین قریش, بسیاری از اشراف و بزرگان آن قبیله توسط علی(ع) به قتل رسیده بودند و همین مسئله تخم کینه و دشمنی را در دل بازماندگان آن ها کاشته بود. این کینه ورزی و حسادت تئوریزه هم شد و قریشی ها شعار سر دادند که ((عرب دوست نداشته که نبوت و خلافت در یک خاندان باشد))(۱۷) یعنی بنی هاشم بر سایرین تکبر خواهند کرد.
گفتنی است عرب در دوره ای که محاط در تفکرات قبیله ای است, به دو شخصیت برجسته و یار نزدیک پیامبر, براساس معادلات عشیره ای می نگرد و در این نگرش ناگزیر ابوبکر را بر علی(ع) ترجیح می دهد, زیرا او امتیازاتی دارد که علی(ع) از آن بی بهره است: نخست این که ابوبکر در سال ۱۱ ق بیش از چهل سال دارد و در سنت عرب دارای عقل کامل است, در حالی که علی(ع) هنوز جوانی بیش نیست. دوم این که قبل از بعثت, ابوبکر مقام قاضی و داور را در اختلافات بین قبایلی ایفا می کرد و بدین وسیله از موقعیت و وجهه مناسبی در بین قبایل برخوردار بود. مهم تر از همه این ها ابوبکر آشنا به علم الانساب بود که امتیاز بزرگی در جامعه عرب به شمار می رفت. از این رو از منظر معادلات قبیله ای کفه ترازو به نفع ابوبکر سنگینی می کرد و علی(ع) به نیکی در یافت که عرب تصمیم گرفته است ((عقیده)) را قربانی ((قبیله)) کند.
حسن حضرتی
پی نوشت ها:
۱. آلوسی در ((بلوغ الارب)) از هیچ نظریه, اندیشه یا میراث مدنی برای عرب خبری نمی دهد. در سه جلد این کتاب که برای نشان دادن اوج عقل و درایت عرب نوشته شده حتی یک نکته فکری و مدنی برای عرب عصر جاهلی ثبت نشده است. (ر.ک: غلامحسین زرگرینژاد, تاریخ صدر اسلام (چاپ اول: تهران, انتشارات سمت, ۱۳۷۸) ص ۵۹۳).
۲. نهج البلاغه, ترجمه سیدجعفر شهیدی (سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی, ۱۳۷۰) ص ۲۶.
۳.محمدبن جریر طبری, تفسیر الطبری, جلد ۴, ص ۲۵ به نقل از: عبدالحسین زرگری نژاد , همان, ص ۱۷۲.
۴. احمد امین, پرتو اسلام, ترجمه عباس خلیلی (تهران, انتشارات اقبال, ۱۳۵۸) ج ۱, ص ۷۲).
۵. غلامحسین زرگری نژاد, همان, ص ۱۶۱.
۶. همان.
۷. ابن سعد, الطبقات الکبری(بیروت, داربیروت للطباعه و النشر, ۱۴۰۵ق) ج ۳, ص ۳۲۶.
۸. همان.
۹. شعرانی, دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم) ص ۲۵۲.
۱۰. صحیفه نور, ج ۱, ص ۱۶۱.
۱۱. حجرات (۴۹) آیه ۱۴.
۱۲. محمدرضا مظفر, السقیفه(بیروت, موسسه الاعلی, ۱۹۹۳م) ص ۵ و ۶.
۱۳. محمدیوسف الکاند هلوی, حیاه الصحابه (بیروت, دارالفکر, ۱۹۹۲م) ج۲, ص ۵۷-۶۹.
۱۴. ابن قتیبه دینوری, الامامه و السیاسه, تحقیق علی شیری (قم, بی نا, ۱۴۱۳ق) ج ۱, ص ۷ و شهرستانی, الملل و النحل, تحقیق محمد فتح الله بن بدران(قم, چاپ افست, ۱۳۶۴) ج ۱, ص ۳۸.
۱۵. محمدیوسف الکاندهلوی, همان.
۱۶. صحیفه نور, ج ۱۷, ص ۵۸.
۱۷. محمدبن جریر طبری, تاریخ طبری(بیروت , موسسه الاعلمی , ۱۹۸۳م) ج۱, ص ۲۹۱۶.
۱۸. تقی الدین احمد بن علی المقریزی, النزاع و التخاصم فی ما بین بنی امیه و بنی هاشم (لیدن, ۱۸۸۸م) ص ۴۱.
۱۹. داود فیرحی, قدرت, دانش و مشروعیت سیاسی (پایان نامه دکتری, دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران) ص ۱۶۰ به نقل از: محمد عابد الجابری, العقل السیاسی العربی, ص ۱۵۰.
۲۰. همان.
۲۱. همان.
۲۲. محمدیوسف الکاندهلوی, همان, ص ۲۲۳.
۲۳. ابن سعد, همان, جلد ۳, ص ۲۲۶.
۲۴. محمدیوسف الکاند هلوی, همان, ص ۲۲۶-۲۳۰.
۲۵. محمدبن جریر طبری, همان, ج ۶, ص ۲۲۹۰.
۲۶. محمدعابد الجابری, همان, ص ۱۸۲.
۲۷. ابن سعد, همان, ج ۳, ص ۴۱.
۲۸. همان.
۲۹. همان.
۳۰. عبدالرحمان بن خلدون, مقدمه ابن خلدون, ترجمه محمد پروین گنابادی(چاپ هشتم: انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۷۵) ج ۱, ص ۳۹۲.
۳۱. محمدیوسف الکاندهلوی, همان, ج ۲, ص ۱۳۶ و ۲۲۵.
۳۲. داود فیرحی, همان, ص ۱۶۶.
۳۳. همان, ص ۱۶۷ به نقل از: یعقوبی, تاریخ یعقوبی, ج ۲, ص ۱۴۵.
۳۴. ابن کثیر دمشقی در ((البدایه و النهایه)) عملکرد یزید را کاملا توجیه کرده است.
۳۵. ابن ابی الحدید, شرح نهج البلاغه, تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم(مصر, دارالاحیإ الکتب العربی, ۱۳۸۷ ق) ج۱, ص ۳۶۱.
۳۶. ابن ابی الحدید بابی را تحت عنوان ((احادیثی که معاویه با تحریک عده ای از صحابه و تابعین در ذم علی جعل کرده)) در کتابش آورده است (شرح نهج البلاغه, ج۴, ص۶۳).
۳۷. داود فیرحی, همان, ص ۱۸۰.
۳۸. ابوحنیفه دینوری, اخبار الطوال, تحقیق عبدالمنعم عامر (قاهره, ۱۹۶۰م) ص ۳۳۸.
۳۹. شهرستانی , همان ج ۱, ص۱۱۴.
۴۰. احمد امین, فجر الاسلام(بیروت, دارالکتب العربی, ۱۹۷۵م) ص ۲۷۹.
۴۱. ابن العربی, العواصم من القواصم(قاهره, بی نا, ۱۴۰۵ق) ص ۲۹.
۴۲. صحیفه نور, جلد ۲۰, ص ۸۹.
۴۳. رسول جعفریان , تاریخ خلفا (چاپ اول: تهران, انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی, ۱۳۷۴) ص ۴۰۷ به نقل از: خلافت و ملوکیت در اسلام, ص ۱۸۸ و ۲۰۷.
۴۴. ابن فرإ, احکام السلطانیه, تحقیق محمد حامد الفقهی, (قم, چاپ افست, ۱۴۰۶ق) ص۲۵.
۴۵. ماوردی, احکام السلطانیه (قم , چاپ افست , ۱۴۰۶ق) ص ۱۰.
۴۶. عبدالرحمان بن خلدون, همان, ص ۴۰۴.
۴۷. ابن عبدربه, العقد الفرید(قاهره, ۱۹۵۳م) ج۴, ص ۱۴۷.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست