شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

در ستایش شاهنامه


در ستایش شاهنامه

شاهنامه و فردوسی از چند نظر به دلایل تاریخی ویژه هستند و در الگوی عام حاکم بر حماسه های عادی نمی گنجند

۱) ... شاهنامه و فردوسی از چند نظر به دلایل تاریخی ویژه هستند و در الگوی عام حاکم بر حماسه های عادی نمی گنجند. شاید برای آن که بتوانیم دیگر معیارها را دقیق تر دریابیم، بهتر باشد ابتدا این متغیرهای متمایزکننده شاهنامه از دیگر متون مشابه را مرور کنیم.

شاهنامه برخلاف حماسه های بزرگ ملی دیگر در ابتدای زایش یک تمدن پدید نیامده است و این بزرگ ترین وجه تمایز آن با دیگر حماسه های هویت ساز ملی است. حماسه هایی مانند ادا، رامایانا، بهاگاوادگیتا، ایلیاد و ادیسه، همه در زمانی پدیدار شدند که تمدن های معرف ایشان هنوز درست صورت بندی نشده بود. به همین دلیل هم دوران تاریخی نگارش حماسه های بزرگ معمولا در تاریکی زمان های پیشاتاریخی و پیشانویسایی تمدن های میزبانشان پنهان شده است و نام نگارنده یا نگارندگانشان نامشخص است. ... این در حالی است که شاهنامه در زمانی سروده شد که ساکنان ایران زمین، برای مدت ۱۵ قرن پیش از آن از نظر سیاسی یکپارچه شده بودند و تازه ۲۵ قرن پیش از آن نیز به صورت دولت هایی رقیب با شهرنشینی و نویسایی در کنار هم زیسته بودند. یعنی اگر آغازگاه تاریخ ایران زمین را در ابتدای هزاره سوم پیش از میلا د قرار دهیم که نقطه شروع نویسایی و شهرنشینی در ایلام و میان رودان و دره سند است، خواهیم دید که تدوین شاهنامه در میانه عمر این تمدن و نه در ابتدای آن صورت گرفته است....

از قرن ششم پیش از میلا د به بعد، ایران زمین در قالب یک کشور یگانه متحد شد و از آن به بعد دوره هایی از اتحاد و تجزیه را از سر گذراند که همچون امواجی سیاسی بر بدنه فرهنگی ایرانیان حرکت می کرد، اما هسته معنایی این فرهنگ و هویت های قومی متصل بدان را چندان دگرگون نمی ساخت. شاهنامه در نیمه این نیمه دوم پرداخته شده است. فردوسی در قرن چهارم هجری، در حدود سال ۱۰۰۰ میلادی، یعنی زمانی که چهار هزار سال از تاریخ ایران زمین و ۱۵ قرن از تاریخ کشور یگانه ایران می گذشت، شاهنامه را سرود. در زمانی که انبوهی از حماسه های قومی باقی مانده از آن دوران پیش از یگانگی در گوشه و کنار وجود داشت و با انبوهی از روایت های حماسی ملی آفریده شده در ۱۵ قرن پیش از فردوسی ترکیب شده بود. به این ترتیب، شاهنامه روایتی حماسی است که درست مانند دیگر روایت های حماسی از مضمون و ساختار و ویژگی های ادبی ویژه ای برخوردار است و از نظر کارکردی هم با توانی نامعمول، هویت ملی ایرانیان پس از خود را تعیین کرده است. با این وجود، بی سابقه نبوده و در ابتدای عمر یک تمدن هم قرار نداشته است، بلکه با اتکا بر حماسه های کهن تر و در یک پنجم آخر تاریخ این تمدن برساخته شده است.

دیررس بودن شاهنامه بدان معناست که محتوای آن گذشته از خلاقیت شگرفی که فردوسی در پرداخت آن به کار بسته، بر مبنای حماسه های کهن تر استوار بوده است... فردوسی ماجراهایی را روایت نمی کرد که به چند قرن پیش از او مربوط باشند یا وقوعشان در خاطره مردم باقی مانده باشد. او در همان هنگام که به آفرینش شاهنامه دست برد، روایت هایی را در اختیار داشت که در همان لحظه چندین هزار سال قدمت داشتند و به دوران هایی بسیار دور بازمی گشتند.

گذشته از این و بر همین اساس، محتوای شاهنامه روایتی ترکیبی است و به خزانه ای معنایی می ماند که فردوسی کوشیده است تا تمام روایت های حماسی پیش از خود را در آن بینبارد. روایت هایی که خاستگاه ها، محتواها و شرایط ظهوری متفاوت داشته اند و به مقاطع تاریخی گوناگونی هم تعلق داشته اند. فردوسی دست کم دو رده متفاوت از روایت های دینی و ملی را و دو سبک مختلف از داستان های پهلوانی سکایی و تاریخ های دولتی شاهنشاهی را با هم ترکیب کرده و به دستاوردی یگانه و منسجم رسیده است که نظیری برایش در دیگر حماسه ها نمی توان یافت.

۲) ویژگی دیگر شاهنامه، آن است که برخلاف دیگر حماسه های کهن و تا حدودی شبیه به حماسه های مدرن (مانند سوپرمن و ارباب حلقه ها)، آفریننده ای یکتا، مشخص و تاریخی دارد; یعنی ما با قطعیت زیادی می دانیم که شاهنامه را حکیمی دهقان به نام فردوسی در فاصله ۳۷۰ تا حدود ۴۰۵ هجری سروده است و این گذشته از بیت های الحاقی بدان است که همواره با اعتبار ارتباط شان با فردوسی بازنویسی و بازخوانی می شده اند و هم از نظر محتوا و هم ساختار باید افزوده هایی بر روایت سترگ او دانسته شوند. این نکته که کل شاهنامه توسط یک تن سروده شده است، به تنهایی کافی است تا آن را از دیگر حماسه های بزرگ متمایز سازد. ...

این ها همه در حالی است که قاعده عمومی در مورد حماسه های کهن آن است که نویسنده شان معلوم نباشد و این از سویی به دلیل قدمت زیاد این متون و از سوی دیگر به دلیل سروده شدن تدریجی و افزوده شدن نسل به نسل بر آن است. به این دلیل هم مهابهاراتا، انوماالیش، گیلگمش و بئوولف که در زمانی توسط کاتبان و دبیرانی بازنویسی شدند، در زمانی بسیار دورتر توسط فرد یا افرادی ناشناخته سروده شده بودند.

به این ترتیب، شاهنامه به دلیل پیوند محکم و استواری که با سراینده اش دارد نیز در میان دیگر حماسه ها شاخص است.

۳) شاهنامه از این نظر نیز ویژه است که ارتباطی با اقتدار سیاسی و نیروهای حاکم بر جامعه ندارد. این ویژگی به تنهایی کافی است تا آن را از تمام حماسه های بزرگ دیگر متمایز کند.

تمام حماسه هایی که می شناسیم، رخدادهایی را در چارچوبی هنجارساز روایت می کرده اند و به این ترتیب با سازمان بندی مفهوم هویت جمعی، کارکردی وحدت بخش و در نتیجه سیاسی را بر عهده می گرفته اند. تمام روایت های حماسی در جوامع میزبان خود به عنوان متنی رسمی و درباری مشروعیت یافتند و به نوبه خود نظام معنایی تثبیت کننده آن دربارها و ساختارهای دولتی را نیز دوام و قوام بخشیدند. ... شاهنامه از ابتدای کار در تعارض و تقابل با نیروهای مستقر سیاسی خلق شد و در زمینه ای از دشمنی و مقاومت سیاسی و مبارزه دولتی بود که باقی ماند. افسانه های مربوط به سرایش شاهنامه با شرح درگیری فردوسی و سلطان محمود غزنوی آغاز می شود و از مجرای کشمکش های بسیار تا به امروز تداوم می یابد. شاهنامه هرگز متنی رام و سودمند برای حکومت های مسلط بر ایران نبوده است. ...

۴) ... اگر شاهنامه به دقت خوانده شود، به روشنی نشانه های استقلال از نیروهای سیاسی مستقر در زمانه اش را نمایش می دهد. شاهنامه از نظر محتوا به بازگویی تاریخ کهن ایران می پرداخت و این تاریخ را تنها تا ظهور اسلام ادامه می داد. شاهنامه پس از شکست خوردن یزدگرد سوم به پایان می رسد. ... این شیوه از نگارش تاریخ شاهان ایرانی در تقابل کامل با مورخان آن عهد قرار می گیرد که نوشتن تاریخ ایران را از دوران های استوره ای سامی یا آریایی آغاز می کردند و پس از شرح حال شاهان کهن ایرانی، تاریخ رخدادها را تا زمان خویش روایت می کرده اند.... بنابراین متن فردوسی که بازنویسی منظوم و هنرمندانه و در بیش تر موارد بسیار وفادارانه و عالمانه تاریخ باستانی ایران بوده است، به دلیل نپرداختن به سه چهار قرن پیش از فردوسی - که قاعدتا مورد نظر نیروهای سیاسی خواهان مشروعیت بوده است- از دیگر متون مشابه متمایز است.

گذشته از این، فردوسی خود نیز بادقتی بسیار، نشانه ها و علایم هر نوع وابستگی متن خویش به نیروهای سیاسی مستقر را از شاهنامه زدوده است. ...

۵) ... شاهنامه بدان دلیل در میان تمام متون حماسی کهن جایگاهی ویژه دارد که تقریبا اثری از دین و مذهبی خاص در آن دیده نمی شود. پهلوانان شاهنامه تنها رابطه ای شخصی و بسیار درونی با خدایی دوردست و انتزاعی برقرار می کنند; خدایی که نه قربانی کردن بندگان را نیاز دارد و نه در برابر کردارهای خوب یا بد ایشان واکنشی نشان می دهد. در واقع شاهنامه بدان دلیل خاص است که متنی کاملا انسان گرایانه است. تمام بازیگران اصلی آن انسان هستند و فردوسی در تمام موارد ذهنیت ایشان و حساب وکتاب ها و دلایل انتخاب هاشان را توضیح می دهد. به شکلی که حتی در تراژدی بزرگی مانند رستم و سهراب نیز اثری از تقدیر و بخت و جبر روزگار دیده نمی شود و این انتخاب های درست و نادرست افراد است که سیر داستان را رقم می زند. ...

۶) ... شاهنامه از نظر رده بندی منش ها، متنی ادبی است که در طبقه حماسه های ملی می گنجد. یعنی از هر مشروعیت و اعتبار متافیزیکی ای که آن را تقدس و مشروعیت دینی ببخشد، بی بهره است. ... از سویی شاهنامه به مهندسی خودانگاره جمعی ایرانیان مربوط می شود و ایرانیان را با یادآوری عظمت گذشته شان و صورت بندی دقیق و روشن عناصر این عظمت شادمان می سازد. از سوی دیگر، شعری خیال انگیز و نیرومند و انباشته از معانی بلند و رخدادهای رنگین است و خواندنش به تنهایی لذت بخش است. این ها همه جدای از ساخت معنایی شاهنامه است. ...

خواندن شاهنامه به تنهایی و بدون ارجاع به جهان خارج و کارهایی که فرد می تواند پس از خواندنش انجام دهد، لذت بخش است. این به سازمان یافتگی ادبی شاهنامه و استفاده استادانه حکیم توس از زبان فارسی باز می گردد. دیگر آن که شاهنامه متنی است که لذتی غیرمستقیم را نیز پدید می آورد و آن از راه دمیدن قواعدی اخلاقی است که تبلیغ می کند و شکلی از پیکربندی "من" که توصیه می کند و راهبردی که در این راستا پیش پای خواننده می نهد. ...

۷) شاهنامه از نظر دستور نیز وضعیتی ویژه دارد; برخلاف حماسه های مشهور و آشنا، شاهنامه به دستورهایی روشن و شفاف و دقیق آراسته است. صفت هایی مانند راستی، جوان مردی، نیکوکاری، پیمان داری، قدرشناسی، دوستی و همانند آن در سراسر شاهنامه بدون استثنا ستوده شده اند و دوقطبی های شفاف و روشنی در قلمرو اخلاق مورد تاکید قرار گرفته و به شفاف ترین شکل صورت بندی شده است. در واقع اگر بیت های مربوط به توصیه های اخلاقی را از شاهنامه استخراج کنیم و در کتابی جداگانه چاپشان کنیم، به اندرزنامه ای کامل و بسیار عقلانی و منسجم دست می یابیم.

...ارجاع های شاهنامه به خداوند و نیروهای قدسی همواره محدود و انتزاعی است و نشانی وجود ندارد که نیروهای آسمانی کسی را به خاطر رعایت نکردن دستورهای اخلاقی مورد نظر فردوسی عذاب کنند یا به او پاداش دهند. مفهوم وعده و انذار و بهشت و دوزخ در شاهنامه بسیار بسیار کم رنگ است و اگر در کنار متون دیگر هم دورانش نگریسته شود، می شود گفت غایب است. به همین دلیل هم دستورهای محکم و صریح شاهنامه، ناجور و نامنتظره می نماید. عجیب تر از همه آن که متنی با این دستورهای روشن که تنها انسان و اراده خودمختار او را مورد خطاب قرار می دهد، در درازنای تاریخ ایران زمین مخاطبانی چنین پرشمار و پیروانی چنین سربلند و نامدار داشته است. متنی چنین غیردینی با دستورهایی چنین روشن، بدون ارجاع به رنج های ناشی از قانون شکنی و محروم از دستگاه متافیزیک باور به چنین رنج هایی; شاهنامه از این نظر، به راستی شگفت انگیز است.

۸) اما آن چه شاهنامه را به راستی به متنی ویژه و یکتا تبدیل می کند، ساخت معنایی آن است. بد نیست برای مقایسه شاهنامه با سایر رقیبان احتمالی اش، فهرستی از حماسه های ملی مشهور تمدن های دیگر را با آن بسنجیم. شاهنامه منشی است که در رده بندی منش ها در طبقه حماسه های ملی-تاریخ های اسطوره ای قرار می گیرد. در این رده، متون دیگری هم وجود دارد که در تمدن های دیگر پدید آمده است و نقش هویت بخشی کمابیش مشابه را در جوامع میزبان خویش بر عهده گرفته اند.

... شاهنامه یکی از پیچیده ترین متون حماسی در تمام تمدن هاست. ... اگر حجم نشانگان و بزرگی منش، شمار عناصر و تراکم روابط میان شان را در نظر بگیریم، شاهنامه یکی از پیچیده ترین منش ها در رده حماسه های تاریخی خواهد بود، اگر نگوییم که پیچیده ترین است.

۹) از نظر مضمون، شاهنامه از همان محتوایی برخوردار است که در سایر متون حماسی نیز دیده می شود. در این جا نیز پهلوانان و کردار جنگی محور داستان ها را تشکیل می دهد و این ها را عناصری مانند مبارزه با نیروهای اهریمنی و دیوها، ماجراهای عاشقانه، کشمکش پهلوانان بزرگ با هم و مضمون هایی مانند وفاداری و دوستی و انتقام و خیانت پیوند می خورد. با این وجود، چنان که گفتیم شاهنامه به خاطر آن چه که در آن غایب است از نظر مضمون با سایر حماسه ها تفاوت دارد. یعنی نبود عناصر قدسی و دخالت نکردن نیروهای آسمانی و به طور مشخص خداوند، در آن چیزی است که به چشم می زند. جالب آن است که نیروهایی منفی و اهریمنی مانند آن چه که ضحاک را به ماردوشی تباهکار تبدیل می کند در شاهنامه حضور دارند، هر چند حضور ایشان نیز کم رنگ و نامحسوس است.

از نظر انسجام درونی، شاهنامه آشکارا موقعیتی ممتاز در میان دیگر حماسه ها دارد. به ندرت می توان متنی به عظمت و حجم شاهنامه را یافت که از ساختاری چنین تراشیده و یک دست برخوردار باشد و در سراسر آن نتوان حتی یک مورد از تعارض و ناسازگاری منطقی یافت. فردوسی از آن رو شایسته نام بلندش است که نه تنها ترتیب و ترکیب رخدادها و شخصیت پردازی قهرمانانش را به شکلی خیال انگیز و دلکش سازماندهی کرده است، که به روابط میان ایشان نیز توجه کرده و نظامی یکپارچه و منسجم از قواعد اخلاقی را به همراه سیری منطقی و پذیرفتنی از حوادث در کنار هم نشانده است. در واقع یکی از دلایلی که استوره ها به حضور نیروهای متافیزیک و حوادث جادویی نیاز می یابند، آن است که تعارض ها و اختلال هایی از این دست را برطرف کنند. فردوسی اما، این کار را بدون استفاده از این ترفند پیش پاافتاده و با تحمیل نظمی منطقی و عقلانیتی روشن به متنش به انجام رسانده است. ...

شاهنامه بی تردید در زمانه اش منشی تنش برانگیز و مخالف خوان بوده است. عصری که فردوسی در آن می زیست، دورانی بود که نیروی نظامی ترکان با ایدئولوژی دینی عباسیان سنی با هم ترکیب می شد و می رفت تا نیروی ایرانی هوادار رستاخیز عصر ساسانی و تشیع وابسته به آن را از میدان به در کند. در این حال و هوا، روایت کردن داستان کشمکش های ایرانیان و سکاهایی که در آسیای میانه می زیستند و از این لحاظ با ترکان شباهتی داشتند، آن هم با هواداری چنین محکم و پرشوری از ایرانیان، پذیرفتنی نبوده است. این از سویی باعث طرد فردوسی و شاهنامه از دربار سلطان محمود شد و از سوی دیگر این منش را در دوران سیطره ترکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی به متنی دغدغه برانگیز تبدیل کرد که معمولا مورد شماتت و نفرت دربار و شاعران درباری قرار می گرفت. در حوزه دین نیز ماجرا چنین بود. ... فردوسی... با روایت های ملی ایرانی و با تاکید بر عنصر ایرانی در برابر اقوام نورسیده ترک و عرب، در واقع برخلاف جریان رودخانه توفنده ای شنا می کرد که در سطح اجتماعی و سیاسی آرزوهای فردوسی را در کام خود بلعید، اما در سطح زبانی و فرهنگی در نهایت مغلوب خواست فردوسی شد.

۱۰) به پایان بردن این جستار بدون اشاره به یکی از ویژگی های کمیاب شاهنامه نارواست و آن هم خصلت خودارجاعی شاهنامه است. شاهنامه از معدود متونی است که نویسنده در زمان سرودن آن در مورد خودش و در مورد چگونگی سرودن این متن توضیح داده است. این امر در کل در جهان باستان کاری نادر بوده است و متونی بسیار اندک را سراغ داریم که سراینده در آن حضوری پررنگ داشته باشد یا روند انجام کار خویش را در میان روایت اصلی خویش بازگو کرده باشد.

فردوسی شاید از آن رو برای همه ما چنین عزیز و آشناست که با خواندن شاهنامه او را نیز در کنار خویش خواهیم یافت. این حضور فردوسی در شاهنامه دو جنبه اصلی دارد که به نظرم به این شکل در تمام حماسه های بزرگ ملل دیگر، نظیری برایش نمی توان یافت.

نخستین ویژگی آن است که فردوسی چنان که از اصول اخلاقی مورد نظرش و قواعد مورد تجویزش برمی آید در ارتباط با سایر نویسندگان و گردآورندگان موقعیتی بسیار بزرگوارانه و به تعبیری "علمی" دارد. برخلاف بیش تر حماسه سرایان و راویانی که معمولا اشاره به رقیبان را تنها در حد شماتت و نکوهش و برشمردن ضعف ها روا می دانسته اند، فردوسی در کل به شکلی قطعی و بی استثنا از ارجاع منفی به دیگران خودداری کرده است. حتی در آن هنگام که از بدگویان و دشمنانش در دربار محمود غزنوی یاد می کند هم سخن تندی نمی گوید و تنها از نامهربانی و ناراستی ایشان گله می کند. در واقع عفت کلامی که این سراینده در برابر همگان به کار می گیرد، شایسته توجه و تقلید است. ...

دومین ویژگی شاهنامه، آن است که فردوسی به روشنی اهداف خویش را از سرودن آن شرح داده و نشان داده است که کاری به این بزرگی را با آرمانی بلند و خودآگاهی کم نظیری آغاز کرده و به انجام رسانده است. در واقع دلیل آن که منظومه هایی به عظمت شاهنامه وجود ندارند، آن است که در تاریخ جهان اندک بوده اند مردمی که تقریبا تمام عمر خویش را صرف پدیدآوردن یک شاهکار یگانه کنند و رنج و سختی و فقر و تمام ناسازگاری های زمانه را تاب بیاورند، بی آن که شاهکار خویش را با خوشامدگویی و چاپلوسی بیالایند و از ارزش آن بکاهند. فردوسی در گوشه هایی بسیار از شاهنامه به خودآگاهی عمیقش بر کار سترگی که در دست داشت، اشاره کرده است.

... از این روست که سخن فردوسی، امروز همچون هزار سال پیش، راست و درست و حکیمانه می نماید که:

بناهای آباد گردد خراب- ز باران و از تابش آفتاب

پی افکندم از نظم کاخی بلند- که از باد و باران نیابد گزند

نمیرم از این پس که من زنده ام -که تخم سخن را پراکنده ام

نویسنده : دکتر شروین وکیلی

استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر

این جستار بنا به ضرورت های روزنامه ای، خلاصه شده مقاله اصلی است.