دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سربه سرم نذار, وگرنه


سربه سرم نذار, وگرنه

بررسی علل پرخاشگری در جوانان و نوجوانان

اصولا در هر خانه ای که یک جوان و نوجوان در آن زندگی می کند یک سری هیجانات و روحیات خاص وجود دارد، جوان یعنی شور و نشاط، یعنی شادمانی و طراوت. جوان آدم را به یاد هوای تازه صبحگاهی و شبنم روی گلبرگ می اندازد. اینها مسائلی است که بارها و بارها در تلویزیون می شنویم یا در کتاب ها می خوانیم. اما چرا گاهی اوقات این شادی و نشاط تبدیل به جدل و پرخاش می شود و چرا برخی مواقع توقعات جوان و دیدگاه های آنها با والدینشان گره می خورد و صدای این برخورد فضای خانه را پر می کند؟ به راستی آیا توقعات نوجوانان افزایش یافته است یا اینکه صبر و تحمل نوجوانان کاهش یافته که این گونه پرخاشگری نوجوانان مورد گله و شکایت والدین قرار می گیرد؟

دکتر جمشید افشنگ، روانشناس و مدرس دانشگاه در این باره معتقد است:

از تولد تا دوسالگی یعنی زمانی که کودک هنوز قادر به برقراری ارتباط کلا می نیست، مرحله ناپیروی نامگذاری می شود، یعنی کودک از هیچ قانون و مقررات و آداب و رسومی پیروی نمی کند. به این دلیل که هنوز رشد و تحول کافی در مغزش صورت نگرفته است. از دو سالگی تا یازده - دوازده سالگی که همان مرحله کودکی است را مرحله «دگرپیروی» می نامند یعنی مرحله ای که کودک از ارزش های الگو یا والدین پیروی می کند. سن دوازده تا هجده سالگی که دوران نوجوانی است را دوره خودپیروی می نامند یعنی نوجوان در این سن می آموزد که به ارزش هایی اعتقاد داشته باشد و مطابق آن ارزش ها عمل کند یعنی نوجوان وقتی به سن هجده سالگی می رسد وبه دنیای جوانان قدم می گذارد باید به آن ارزش ها اعتقاد داشته باشد و مطابق آن ارزش ها عمل کند. ولی متاسفانه مرحله رشد و تحول در هیچ دوره ای درست صورت نمی گیرد لذا حتی از جوانان سوال کنید که به چه ارزش هایی پایبند هستید نمی توانند جواب درستی بدهند. اغلب آنها می گویند: من مسلمانم و به اسلا م و انبیا اعتقاد دارم. اما این جوان به درستی نمی داند که به چه ارزش هایی اعتقاد دارد چرا که دوران نوجوانی او به درستی شکل نگرفته است. وی ضمن اشاره به دوران نوجوانی گفت: می گویند دوران نوجوانی، دوران بحران هویت است. بحران هویت یعنی اینکه نوجوان دراین سن در حین جستجوی هویت خویش است. وی می خواهد هویت خود را به درستی شکل دهد، لذا تمام سوالاتی را که در کودکی پرسیده و جواب گرفته است را دوباره می پرسد و جواب هایی که در دوران کودکی به او داده اند او را مجاب نمی کند. وقتی این بحران هویت صورت می گیرد، اگر نوجوان بتواند دراین حین هویت خود را پیدا کند، هدف زندگی اش را پیدا کرده است چرا که اغلب جوانان ما مردم پسندعمل می کنند لذا می توان گفت آنها بیشتر از اینکه به دنبال هویت خود باشند مهرطلب هستند و احساس جمعی و تعلق گروهی دارند. دکتر افشنگ درخصوص پرخاشگری نوجوانان گفت: این روزها، والدین از زمان تولد کودکشان به این می اندیشند که کودک آنها با غولی به نام کنکور چگونه برخورد خواهد کرد لذا والدین در طی دوران دبستان و دبیرستان تمام تمرکز خود را روی پیشرفت درسی فرزندشان می گذارند و از رشد شخصیت او غافل می شوند. وی افزود: متاسفانه والدین جامعه ما فکر می کنند که اگر فرزند آنها درس بخواند و مدام نمره ۲۰ بگیرد و سرانجام در کنکور قبول شود، شخصیتش هم شکل خواهد گرفت، در نتیجه والدین به نوجوان خود نمی آموزند که شخصیت مسوول، تصمیم گیرنده، مستقلی داشته باشد. دکتر افشنگ تصریح کرد: بسیاری از جوانان جامعه ما که در سطح فوق لیسانس و دکترا تحصیل کرده اند و افراد مودبی هم هستند پس از ازدواج می فهمند که قادر به پذیرش مسوولیت در مقابل طرف مقابل و تحمل ناکامی ها نیستند و مشکل ارتباطی دارند. این روانشناس در ادامه خاطر نشان کرد: جوانان امروزی کمتر دارای جسارت هستند اگرچه اکثر آنها پرخاشگر شده اند اما جسور نیستند چرا که انسان جسور داد نمی زند و پرخاشگری نمی کند. وی درخصوص افزایش پرخاشگری در قشر نوجوان و جوان گفت: در روانشناسی نظریه ای وجود دارد مبنی بر اینکه ناکامی پرخاشگری را به همراه دارد. یعنی وقتی انسان با ناکامی مواجه می شود یکی از واکنش هایش پرخاشگری است و زمانی که پرخاشگری می کند در آن لحظه دچار تخلیه هیجانی می شود و وقتی تخلیه هیجانی صورت می گیرد تنش وجودی اش کاهش می یابد. در نتیجه جوان شرطی می شود که هر وقت در وجود خود تنش احساس کرد و یاهر وقت با ناکامی مواجه شد واکنش پرخاشگرانه نشان دهد. وقتی واکنش پرخاشگرانه از خود نشان داد شدت تنش کاهش می یابد. در نتیجه نوجوان عادت می کند که هرگاه باب میلش صحبت نکردند و یا درمقابل خواسته هایش مقاومت نشان دادند، واکنش پرخاشگرانه نشان دهد. دکتر افشنگ تصریح کرد: نظریه های روانشناختی بیان می دارند که وقتی انسان خشمگین می شود باید به این مساله دقت کند که به چه چیز فکر می کند. وی با بیان این مطلب گفت: مشکلی که در حال حاضر نوجوانان و جوانان ما با آن روبه رو هستند این است که اندیشه ای غیرمنطقی دارند. اگر زمانی که خشم جوان بالا می رود به این مساله تعمق کند که من چه فکری می کنم. «چرا من از حرف پدرم ناراحت شده ام.» افشنگ افزود: انسان وقایع و حوادث را معنا می کند و براساس آن معنا از آن وقایع تاثیر می پذیرد. این احتمال وجود دارد که یک فرد در ارتباط با صحبت یک نفر خشمگین شود و دیگری بی تفاوت باشد و حتی یک نفر به آن حرف بخندد بنابراین تفسیرهای متفاوت باعث می شود که در یک نفر خنده به وجود آید و در دیگری عصبیت و در دیگری پرخاشگری. دکتر افشنگ مشکل اصلی نوجوانان و جوانان را شیوه تفکر آنها نسبت به زندگی دانست و افزود: متاسفانه والدین کمک نمی کنند که نوجوانان بحران هویت را پشت سر بگذارند چرا که برای والدین مهم نیست که نوجوان آنها از لحاظ رشد شخصیتی در چه مرحله ای قرار دارد و چون اکثر والدین نمی دانند که رشد شخصیت، خود شکوفایی و کمال جویی یعنی چه؟

آنچه برای والدین اهمیت دارد این است که فرزندشان درس بخوانند، لیسانس و فوق لیسانس بگیرند تا در آینده آنها را دکتر و مهندس صدا کنند. والدین تصور می کنند که همین عامل رشد شخصیت فرزند آنها را در بر می گیرد. در نتیجه توانایی لازم برای روبه رویی با ناکامی های زندگی در نوجوان وجود ندارد و نوجوان نمی داند که درد و رنج در زندگی یک امر طبیعی است و انسان باید بپذیرد که همان طور که شادی و موفقیت و خوشی وجود دارد، غم و درد و رنج و شکست و ناکامی هم وجود دارد بنابراین اکثر جوانان این عقیده را دارند که: پدر و مادر عزیز شما خرج کنید تا من ازدواج کنم، شما خانه و ماشین بخرید تا من بتوانم راحت زندگی کنم. این امر نشان دهنده عدم رشد و تحول شخصیت است چرا که جوان اصلا راجع به آینده اش فکر نمی کند. بنابراین واکنش های پرخاشگرانه در جوانان در شیوه موضع گیری آنها نسبت به زندگی است. در واقع موضع گیری نوجوانانی که پرخاشگری می کنند موضع گیری تعهد نیست، نمی خواهم بگویم تعهد در مقابل پدر و مادر و یا جامعه بلکه آنها در مقابل کامروایی خواسته ها و نیازهایشان متعهد نیستند. دکتر افشنگ در ادامه گفت: نوجوان باید بیاموزد که خودش به تنهایی در قبال خواسته هایش مسوول است و خود به تنهایی باید برای رسیدن به آنها زحمت بکشد. این در حالی است که اکثر جوانان ما می گویند: باید جامعه زحمت بکشد، سیستم زحمت بکشد، پدر ومادرم زحمت بکشند، همسرم زحمت بکشد تا من به خواسته هایم برسم. این روانشناس تصریح کرد: این روزها نگرش جوانان ما اینگونه است: «من می خواهم زن بگیرم تا زنم مرا خوشبخت کند یا می خواهم شوهر کنم تا شوهرم مرا خوشبخت کند.» یعنی آنها در مقابل کامروایی انگیزه های زندگی متعهد نیستند. وی افزود: مشکل جوانان ما موضع گیری توقع است نه موضع گیری تعهد! آنها با خود فکر می کنند که دیگران جرات ندارند که با من اینگونه صحبت کنند لذا این تفکر باعث پرخاشگری می شود. دکتر افشنگ در ادامه خاطرنشان کرد: پشت هر انتقام جویی و کینه توزی و اضطراب و افسردگی و افکار خودکشی یک فکر خوابیده است پس نتیجه می گیریم که پشت هر خشم هم یک فکر خوابیده است و آن فکر غیرمنطقی است. وی افزود: مشکل این است که والدین فرزندان را مسوول و جسور تربیت نمی کنند و به آنها نمی آموزند که توانایی تحمل ناکامی و تصمیم گیری داشته باشند و یا در مقابل فرزندان طوری رفتار می کنند که آنها بیش از حد نازپرورده بار بیایند و یا در مقابل آنها سخت گیری بیش از حد می کنند. وی با بیان این مطلب تاکید کرد: سخت گیری بیش از حد کتک زدن نیست بلکه سخت گیری بیش از حد این است که والدین از نوجوان ۱۴ ساله در حد یک جوان ۲۰ ساله انتظار دارند و یا این که نوجوان از هوش معمولی برخوردار است اما پدرو مادر از او انتظار یک فرد تیزهوش را دارند. یعنی بیش از حد توان روی نوجوان فشار می آورند و یا اینکه او را نازپرورده بار می آورند.

نشانه های نازپروردگی از این قبیل است که پدر و مادر برای نوجوان تصمیم می گیرند و یا پدر و مادر به جای نوجوان فکر می کنند و یا به جای او مسوولیت قبول می کنند در چنین شرایطی شیوه تفکر او نسبت به زندگی و آینده اشتباه خواهد شد و باعث خواهد شد که نوجوان به وقایع و حوادث معنای خاصی بدهد آن معنا دادن باعث ایجاد خشم و واکنش های پرخاشگرانه خواهد شد. چنانچه ما شنیده ایم که می گویند: تو همانی که می اندیشی، اندیشه تو زندگی تو را می آفریند، پس اگر می خواهی زندگی ات را عوض کنی فکرت را عوض کن. اگر همکاری دارید که به طریقی عمل می کند که دیگران را آزرده می سازد و اگر دوستی دارید که بسیار بدگمان است و نسبت به نوع کارها و رفتارهای دیگران دیدی فوق العاده انتقادی دارد، اگر ساکن مجتمعی هستید و همسایه ای دارید که در برابر هر تغییری همیشه مقاومت می کند و با همه چیز مخالف است واگر همسری دارید که در این دست و آن دست کردن، لنگه ندارد، شاید قادر باشید بی غرضی او را، یا حتی جنبه فکاهی موقعیت را در نظر بگیرید. اما اولین کاری که شما می توانید انجام بدهید این است که حرف ها و کارهای او رابه خود نگیرید، حتی اگر کارهای او مستقیما متوجه شما باشد. معمولا افراد اعصاب خردکن در همه جا حضور دارند و شما ناگزیر از برخورد با آنها هستید، این گونه افراد، خود دچار مشکل هستند و شما می توانید با صبر و آرامش با آنها برخورد کنید.

نویسنده : مرجان حاجی حسنی