سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

پرتوی از سیره و سیمای محمّد صلی الله علیه وآله وسلم


پرتوی از سیره و سیمای محمّد صلی الله علیه وآله وسلم

پیامبران سیمایی دوست داشتنی دارند, در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست, از پیشانیشان پرتو مرموزی که چشمها را خیره می دارد ساطع است , پرتویی که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول

حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکّه به دنیا آمد.

پیش از ولادت، پدرش عبداللّه درگذشته بود. محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) شش سال داشت که مادرش آمنه را نیز از دست داد. او تا هشت سالگی زیر سرپرستی جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید. رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوی خود جلب کرد و دیری نگذشت که مهرش در دلها جای گرفت. او برخلافِ کودکانِ همسالش که موهایی ژولیده و چشمانی آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب می کرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه می داشت. او به چیزهای خوراکی هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان که رسم اطفال است، با دستپاچگی و شتابزدگی غذا می خوردند و گاهی لقمه از دست یکدیگر می ربودند، ولی او به غذای اندک اکتفا و از حرص ورزی در غذا خودداری می کرد. در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان می داد. بعضی روزها همین که از خواب برمی خاست، به سر چاه زمزم می رفت و از آب آن جرعهای چند می نوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش می نمودند، می گفت: احساس گرسنگی نمی کنم. او نه در کودکی و نه در بزرگسالی، هیچ گاه از گرسنگی و تشنگی سخن به زبان نمی آورد. عموی مهربانش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خود می خوابانید.

عمو گوید: من هرگز کلمهای دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم.

او به بازیچههای کودکان رغبت نمی کرد و گوشه گیری و تنهایی را دوست می داشت و در همه حال متواضع بود. آن حضرت در سیزده سالگی، ابوطالب را در سفر شام، همراهی کرد. در همین سفر بود که شخصیّت، عظمت، بزرگواری و امانتداری خود را نشان داد. بیست و پنج سال داشت که با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد. محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) در میان مردم مکّه به امانتداری و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه، او را محمّد امین می خواندند. در همین سنّ و سال بود که با نصب حجرالاسود و جلوگیری از فتنه و آشوب قبایلی، کاردانی و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکّه (= حلفالفضول) انسان دوستی خود را به اثبات رساند. پاکی و درستکاری و پرهیز از شرک و بتپرستی و بی اعتنایی به مظاهر دنیوی و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود.

آن حضرت در چهل سالگی به پیامبری برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود. پس از این مدّت، به حکم آیه «وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ»; یعنی: «خویشاوندان نزدیک خود را هشدار ده!»، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بتپرستی را به گوشِ مردم رساند. از همین جا بود که سران قریش، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند. حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) در مدّت سیزده سال در مکّه، با همه آزارها و شکنجه های سرمایه داران مشرک مکّه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهی خویش هرگز عقب نشینی ننمود. پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه، ناچار به هجرت شد. پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبی برای تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند که در طیّ این ده سال نیز کفّار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت های بسیاری برای او ایجاد کردند. در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترک مکّه و ابلاغ امامت علی بن ابیطالب(علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجری، رحلت فرمود.

● اخلاق و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است.

در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبی» مورد خطاب قرار می دهد و او را به عنوان انسانی الگو برای تمام جهانیان معرّفی می نماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در] سیره و سخن[ پیامبر خدا برای شما الگوی نیکویی است.»او به حقّ دارای اخلاقی کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانی بود.

خدایش او را چنین می ستاید: «إِنّک لَعَلی خُلُق عَظیم»; «ای پیامبر تو دارای بهترین اخلاق هستی.» «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»; «اگر تندخو و سخت دل می بودی مردم از اطرافت پراکنده می شدند.» از این رو، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.

در طول زندگانی او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.

در مقام نیایش همیشه می گفت: «خدایا از بیکارگی و تنبلی و زبونی به تو پناه می برم.»، و مسلمانان را به کار کردن تحریض می نمود.

او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت می کرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمی شد و هیچ گاه در معامله سختگیری نمی کرد و با کسی مجادله و لجاجت نمی نمود و کار خود را به گردن دیگری نمی انداخت. او صدق گفتار و ادای امانت را قوام زندگی می دانست و می فرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است. در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.

می فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یاری نما! اصحاب گفتند: معنی یاری کردن مظلوم را دانستیم، ولی ظالم را چگونه یاری کنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به کسی ستم کند!خواننده گرامی! از آنجا که ما در روزگار تباهی اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر می بریم، مناسب است که در اینجا سیمایِ صمیمی پیامبرانِ الهی را عموماً و چهره تابناک و حقیقتِ انسانیِ محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلویِ تاریخیِ مستند و شکوهمندی بیابیم که به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانیِ نزدیک به حقیقت از آن حضرات است.

منشور سه بُعدی تاریخ، سه چهره را نشان می دهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران.

پیامبران «سیمایی دوست داشتنی دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزی که چشمها را خیره می دارد ساطع است، پرتویی که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول.

ساده ترین نگاهها آن را به سادگی می بینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشواری می توانند یافت.

روحهایی که در برابر زیبایی و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایی و رمز شگفت آن را همچون گرمای یک «عشق»، برق یک «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایی حس می کنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستی بخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سکوتشان و زندگی کردنشان می بینند، می یابند و لمس می کنند.

و به روانی و شگفتی، «الهام» در درونشان جریان می یابد و از آن پُر، سرشار و لبریز می شوند.

و این است که هر گاه بر بلندی قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پی این چهره های ساده امّا شگفت می بینیم که «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسی و عیسی، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند ، امّا محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)که خاتم الانبیا است چگونه است؟ «در برابر کسانی که با وی به مشاجره برمی خاستند وی تنها به خواندن آیاتی از قرآن اکتفا می کرد و یا عقیده خویش را با سبکی ساده و طبیعی بیان می کرد و به جدل نمی پرداخت.

زندگی اش، پارسایان و زاهدان را به یاد می آورد.

گرسنگی را بسیار دوست می داشت و شکیباییش را بر آن می آزمود.

گاه خود را چندان گرسنه می داشت که بر شکمش سنگ می بست تا آزارِ آن را اندکی تخفیف دهد.

در برابر کسانی که او را می آزردند چنان گذشت می کرد و بدی را به مِهر پاسخ می داد که آنان را شرمنده می ساخت.

هر روز، از کنار کوچه ای که می گذشت، یهودی ای طشت خاکستری گرم از بام خانه بر سرش می ریخت و او بی آنکه خشمگین شود، به آرامی رد می شد و گوشه ای می ایستاد و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه می افتاد.

روز دیگر با آنکه می دانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمی کرد.

یک روز که از آنجا می گذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبری نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.

گفت: باید به عیادتش رفت.

بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه ای احساس کرد که گویی سالها است با وی سابقه دیرین دوستی و آشنایی دارد.

مرد یهودی در برابر چنین چشمه زلال و جوشانی از صفا و مهربانی و خیر، یکباره احساس کرد که روحش شسته شد و لکّه های شومِ بدپسندی و آزارپرستی و میل به کجی و خیانت از ضمیرش پاک گردید.

چنان متواضع بود که عرب خودخواه و مغرور و متکبّر را به اعجاب وامی داشت.

زندگی اش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقی اش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندی اندیشه و زیبایی روح را الهام می داد.

سادگی رفتارش و نرمخویی و فروتنی اش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمی کاست.

هر دلی در برابرش به خضوع می نشست و هر غروری از شکستن در پای عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب می شد.

در هر جمعی برتری او بر همه نمایان بود.»

صفات و ویژگیهای پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)

از آشکارترین صفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) این بود که غرورِ پیروزی او را نمی گرفت، چنان که در بازگشت از نبرد بدر و فتح مکّه نشان داد، و نیز از شکست نا امید نمی شد، همان طور که شکست احد بر وی تأثیر نداشت، بلکه پس از آن به سرعت برای جنگ «حمراءالأسد» آماده شد و نیز نقض پیمان بنی قریظه و پیوستن آنان به سپاه احزاب بر روحیه او تأثیری نگذاشت، بلکه او را ثابت قدم گردانید.

از صفات دیگر او احتیاط و پرهیز بود که نیروی دشمن را بدین وسیله ارزیابی کرده، برای مقابله با او به تهیّه ابزار و تجهیزات دست میزد.

حتّی هنگام اقامه نماز نیز احتیاط را از دست نمی داد، بلکه مراقب و هوشیار بود.

صفت دیگر او نرمی همراه با صلابت بود که در شرایط متغیّر جنگی از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغییر این شرایط، دستورها و احکام جدیدی صادر می کرد.

سرعت در فرماندهی نزد او، برای مقابله با مسائل جدّی، شرطی اساسی بود و به تمرکز فرماندهی، توجّه و تأکید فراوان داشت.

با یاران و قوم خود رفتاری مبتنی بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در میان آنها تقویت می کرد.

به کوچک رحم می کرد، بزرگ را گرامی می داشت، یتیم را خشنود کرده و پناه می داد، به فقیران و مسکینان نیکی و احسان می کرد، حتّی به حیوانات هم ترحّم می نمود و از آزار آنها نهی می کرد.

از مهمترین نمونه های انسانیّتِ رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) این بود که آن حضرت نیروهایی را که برای سرایا و جنگ با دشمن اعزام می کرد به دوستی و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیّت و سفارش می فرمود.

او بیشتر دوست داشت دشمن را به سوی صلح منقاد کند، نه این که مردانِ ایشان را بکشد.

آن حضرت سفارش می کرد تا پیر مردان، کودکان و زنان را نکشند و بدن مقتول را شکنجه و مُثله نکنند.

وقتی قریش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادی آنان را لغو و با تقاضای ایشان، برای تهیّه گندم از یمن، موافقت فرمود.

او به صلح کامل در جهان دعوت می کرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچاری، پرهیز داشت.

نامه هایی که به سوی پادشاهان می فرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّین بود و آن را برای آغاز کلام در دیدار بین فرزندان آدم قرار داده بود.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در جنگها بیش از یک فرمانده تعیین می کرد، ضوابطی دقیق برای فرماندهی لشکر و تقویت آن قرار می داد و بین اصول سیاسی و نظامی ارتباط برقرار می ساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزی برای انضباط، انقیاد و فرمانبرداری می دانست.

او برنامه ریزی جدّی، سازماندهی نمونه و فرماندهی برتر را بنیاد گذاشت، و فرماندهی لشکر را بر اساس شایستگی و شناخت برگزید.

لشکر را به طور یکسان در فرماندهی خود جمع کرد، و از آنچه که در وسع و توانایی رزمندگان بود بیشتر به آنان می بخشید.

● تلاش برای تحقّق انسانیّت

وجود رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برای همه مردم مایه رحمت بود و هیچ کس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنی نمی کرد.

همه مردم نزد او روزی خورِ خداوند بودند.

آن حضرت به این رهنمودها دعوت می کرد:

۱) رشد و اعتلای انسانیّت، می فرمود: «همه مردم از آدم هستند و آدم نیز از خاک است.»

۲) صلح و سلامتی قبل از جنگ،

۳) گذشت و بخشش قبل از مجازات،

۴) آسان گیری و گذشت قبل از مجازات.

از این رو، مشاهده می کنیم که جنگهای او همگی برای اهداف والای انسانی بوده و به منظور تحقّق انسانیّت انجام می شده است.

آن حضرت به نیکی، و احسان به مردم و دوستی و مدارا با آنان فرمان می داد.

او نمونه های کامل از رحمت را در فتح مکّه نشان داد که با وجود پیروزی بر دشمنان با ایشان برخوردی نیکو کرد، با توجّه به این که می توانست از همه آنان انتقام گیرد، ولی آنان را بخشید و فرمود: بروید شما آزاد هستید! در جنگ «ذات الرّقاع» به «غوث بن الحارث» که برای قتل آن حضرت می کوشید، دست یافت، ولی از او گذشت و او را آزاد کرد.

پیامبر با اسیران با مدارا و رحمت برخورد می کرد، بر بسیاری از آنان منّت می گذاشت و آزادشان می ساخت و لشکریان را به آنان سفارش می کرد.

از جمله در یکی از جنگها، با دست خود، دست اسیری را - که صدای ناله او را شنید ـ باز کرد.

● اخلاق فرماندهی

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به اخلاقی آراسته بود که خداوند او را چنین می ستاید: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظیم».

موصوف بودن به این اخلاق، از او یک فرمانده موفّق ساخته بود که می توانست او را به مقصود رسانده و در بسیاری از جنگها پیروزی را برای او به ارمغان آورد.

آن حضرت به تمامی مردم مهربان بود و در همه شرایط با لشکریان و مردم خود مدارا می کرد، راستگویی امین، وفادار به عهد و پیمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو می برد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشیده و می گذشت.

او بین مردم «صلح و دوستی» برقرار می ساخت و از آنان کینه، دشمنی و فتنه را دور می کرد و هر کسی را در جایگاه خود قرار می داد.

برجسته ترین صفات عقلی آن حضرت عبارت بود از: تدبیر، تفکّر و دور اندیشی. این صفات در عملکردهای او نمایان است. با تفکّر و اندیشه در مورد وضع قوم او می توان فهمید که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) عاقلترین مردم جهان بوده است; زیرا قومی را به رغم خشونت و تندی اخلاق و فخرفروشی و سخت خویی ای که داشتند، چنان تربیت و رهبری کرد که، با همه این اوصاف، از حامیان جدّی او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، روشهای جدیدی را در جنگ، حکومت، مدیریت، سیاست، اقتصاد و مسائل اجتماعی به وجود آورد.

در جنگ احزاب به کندن خندق پرداخت، در غزوه حدیبیّه با قریش مذاکره کرد و با انعقاد پیمانی به نتایج عملی آن، که بعدها نمایان شد، دست یافت و به همین گونه در هر میدان جنگی به ابتکاری جدید دست میزد که او را در پیروزی بر دشمن یاری می کرد و آنان را از اقدامات و تاکتیکهای خود در بُهت و سرگردانی فرو می برد.

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) موفّق گردید حاکمیّتی از هر جهت با شکوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبری او بهرهمند گشته و به اوامر او، پس از رهایی از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند.

دعوت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به اسلام، مبتنی بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامی که قساوت دشمن و سختگیری آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجّه قرار نمی داد.

در حقیقت، برای دفعِ زور، به زور متوسّل می شد.

از این رو، جنگهای او از آغاز بر اساسی ثابت و استوار قرار داشت که لشکر اسلامی از آن غفلت نمی کرد، از جمله: دعوت مردم به دین جدید، انعقاد پیمان صلح و پرداخت جزیه یا فتح سرزمین آنان، و نبرد با کسانی که با او دشمنی کنند.

● نظافت

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به پاکیزگی علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بی نظیر بود. علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو می داد و این هر دو را از عبادات می دانست.

موی سرش را با برگ سدر می شست و شانه می کرد و خود را با مشک و عنبر خوشبو می نمود.

روزانه چند بار، مخصوصاً شبها پیش از خواب و پس از بیداری، دندانهایش را با دقّت مسواک می کرد.

جامه سفیدش که تا نصف ساقهایش را می پوشانید همیشه تمیز بود.

پیش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را می شست و از خوردن سبزی های بد بو پرهیز می نمود.

شانه عاج و سرمه دان و قیچی و آینه و مسواک، جزء اسباب مسافرتش بود.

خانه اش با همه سادگی و بی تجمّلی همیشه پاکیزه بود.

تأکید می نمود که زباله ها را به هنگام روز بیرون ببرند و تا شب به جای خود نمانَد.

نظافت تن و اندامش با قُدسِ طهارتِ روحش هماهنگی داشت و به یاران و پیروان خود تأکید می نمود که سر و صورت و جامه و خانه هایشان را تمیز نگهدارند و وادارشان می کرد خود را، به ویژه در روزهای جمعه، شستشو داده و معطّر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند.

● آداب معاشرت

در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایی، سیمایی محزون و متفکّر داشت.

هرگز به روی کسی خیره نگاه نمی کرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین می دوخت.

اغلب دو زانو می نشست و پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی کرد.

در سلام کردن به همه، حتّی بردگان و کودکان، پیشدستی می کرد و هر گاه به مجلسی وارد می شد نزدیکترین جای را اختیار می نمود.

اجازه نمی داد کسی جلوی پایش بایستد و یا جا برایش خالی کند.

سخن همنشین خود را قطع نمی کرد و با او طوری رفتار می کرد که تصوّر می شد هیچ کس نزد رسول خدا از او گرامی تر نیست.

بیش از حدِّ لزوم سخن نمی گفت، آرام و شمرده سخن می گفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمی ساخت.

در حیا و شرمِ حضور، بی مانند بود.

هر گاه از رفتار کسی آزرده می گشت ناراحتی در سیمایش نمایان می شد، ولی کلمه گِله و اعتراض بر زبان نمی آورد.

از بیماران عیادت می نمود و در تشییع جنازه حضور می یافت.

جز در مقام داد خواهی، اجازه نمی داد کسی در حضور او علیه دیگری سخن بگوید و یا به کسی دشنام بدهد و یا بدگویی نماید.

● بخشایش و گذشت

بد رفتاری و بی حرمتی به شخصِ خود را با نظرِ اغماض می نگریست، کینه کسی را در دل نگاه نمی داشت و در صدد انتقام برنمی آمد.

روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح می داد.

در جنگ اُحد با آن همه وحشیگری و اهانت که به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با کشتگان قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّی ابوقتاده انصاری را که می خواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویی منع کرد.

پس از فتح خیبر جمعی از یهودیان که تسلیم شده بودند، غذایی مسموم برایش فرستادند.

او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان کرد.

بار دیگر زنی از یهود دست به چنین عملی زد و خواست زهر در کامش کند که او را نیز عفو نمود.

عبدالله بن ابّی سر دسته منافقان که با ادای کلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از این که با هجرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل می پرورانید و ضمن همکاری با یهودیان مخالف اسلام، از کار شکنی و کینه توزی و شایعه سازی بر ضد او فرو گذار نبود.

آن حضرت نه تنها اجازه نمی داد یارانش او را به سزای عملش برسانند، بلکه با کمال مدارا با او رفتار می کرد و در حال بیماری به عیادتش می رفت! در مراجعت از غزوه تبوک جمعی از منافقان به قصد جانش توطئه کردند که به هنگام عبور از گردنه، مرکبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط کند و با این که همگی صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر کرد.

● حریم قانون

آن حضرت از بد رفتاری و آزاری که به شخص خودش می شد عفو و اغماض می نمود ولی در مورد اشخاصی که به حریم قانون تجاوز می کردند مطلقاً گذشت نمی کرد و در اجرای عدالت و مجازات متخلّف، هر که بود، مسامحه روا نمی داشت.

زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعی و حافظ کیان جامعه است و نمی شود آن را بازیچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فدای فرد نمود.

در فتح مکّه، زنی از قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید.

خویشاوندانش - که هنوز رسوبات نظام طبقاتی در خلایای مغزشان به جای مانده بود - اجرای مجازات را ننگِ خانواده اَشرافی خود می دانستند، به تکاپو افتادند که مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود:«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب که در اجرای قانونِ عدالت، تبعیض روا می داشتند، قسم به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمی کنم، اگر چه مجرم از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنی نمی کرد و فوقِ قانون نمی شمرد.

روزی به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند یاد کرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمی نگذرد، اگر به کسی از شما ستمی از جانب من رفته و از این رهگذر حقّی بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصی به نام سوادة بن قیس به پاخاست و گفت: یا رسول الله! روزی که از طائف برمی گشتی و عصا را در دست خود حرکت می دادی به شکم من خورد و مرا رنجه ساخت.

فرمود: «حاشا که به عمد این کار را کرده باشم. معهذا به حکم قصاص تسلیم می شوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوی که از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را می بخشم.

فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آری چنین بود رفتار یک رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجرای عدل اجتماعی و حمایت از قانون.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.