جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

خیال انگیزی و شاعرانگی


خیال انگیزی و شاعرانگی

نگاهی به نمایش فاوست

▪ نوشته: حافظ قهرمان زاده،

▪ کارگردان: حافظ قهرمان زاده و مرتضی میرمنتظمی

فاوست نوشته یوهان ولفگانگ فون گوته یکی از شاهکارهای ادبیات نمایشی آلمان در اولین قرن هجدهم است که به واسطه تعلق به اندیشگی و ژرف ساخت آن همواره مورد توجه قرار گرفته و به ویژه آنکه برداشتها و اقتباس های مختلفی نیز بر اساس این نمایشنامه در سراسر جهان به روی صحنه رفته است.

گوته، فاوست را در دو مرحله نوشته، که در فاوست اول فضای تیره و خرافی آلمان سده های میانی و در فاوست دوم ادامه حضور و اندیشه شاعر در اساطیر یونان باستان پرداخته است. در هر دو این بخشها که بعدها تبدیل به نمایشنامه کامل فاوست می شود، اندیشه و محتوا به بحث گذاشته می شوند و سرنوشت انسان در رابطه با خدا و شیطان به کشاکش میان تن و جان تبدیل شده و به چالش گذاشته می شوند. مبحث اصلی در حوزه ژرف ساختی از فاوست همین کشاکش میان تن و جان است که به صورت چالش و درگیری میان زندگی واقعی و جهان اندیشگی شاعر که تمایل به اشراق نیز در کنکاشهای ذهنی آن وجود دارد ظهور می یابد و همین امر نمایشنامه گوته را در فضایی بینابینی از واقعیت و خیال قرار داده است.

نمایشنامه حافظ قهرمان زاده که برداشتی آزاد از نمایشنامه فاوست است با تکیه بر همین ویژگی درام، بینابینی و خیال را محور پرداخت قرار داده و با گریز از قصه پردازی به فضاسازی و نشانه پردازی برای رسیدن به مفهوم و اندیشه اثر بهره گرفته است.

این برداشت آزاد چالش میان قهرمان- فاوست- با دنیای واقعی و محیط را در تقابل با اندیشه او در مورد خداوند و جهان دیگر قرار می دهد و از برآیند هم نشینی این فضاها به نتیجه می رسد، این نوع پرداخت روایی به راحتی در قالب اجرا نیز خودش را نشان می دهد و در واقع اجرای نمایش هم در کلیت خود پایبند به اصول تداخل میان دو جهان ذهنیت و واقعیت است؛ توجه کنید به پلان هایی که در آن نام فاوست مورد خطاب قرار می گیرد و زمانی که بازیگر نقش او با باورهایش درگیر است و در مرکز صحنه قرار گرفته، بازیگران جهان خیال- اطراف مرکز صحنه- به جای او جواب می دهند و آنجا که فاوست به باورها و اندیشه ذهنی اش نزدیک می شود و قادر به درک حضور اشخاص خیالی اطراف است، خود او همراه با سیاهپوش به خطاب کننده پاسخ می دهند.

در واقع کارگردان برای نمایش دو جهان واقع و خیال دو محدوده اصلی را در صحنه پردازی اش قرار داده است؛ مرکز صحنه فاوست و زندگی او با مارگریت و واگنر است که کف پوش سفید و چند چهار پایه آنرا تشکیل داده اند و بخش واقعی و درگیری های اندیشگی شاعر را شامل می شود. فضای دوم که بخش تخیل و ذهنیت اجرا تعلق دارد شامل اطراف محدوده مرکزی است که با خطوط سفید عبور سه طرف مرکز را محدود کرده و نشانه هایی مثل چراغ سبز و قرمز آنرا علامتگذاری کرده اند. برای نمایش تداخل میان این دو فضا یعنی آنجا که فاوست به دنیای ذهنی پا می گذارد کافی است که سیاهپوش ها- شخصیت های خیالی خطوط عبور را پاره کنند و فاوست را به خارج از محدوده مرکز راه بدهند.

در کنار این دو محدوده دو پنجره در انتهای صحنه به محلی برای روایت تبدیل شده اند؛ حضور مارگریت واگنر در پشت این پنجره ها و نمایش چهره آن ها با نور در حالی که اطلاعاتی در مورد روایت داستانی (و نه قصه) را به صورت بازجویی فاش می کنند به این بخش از صحنه نیز کارکرد لازم را می بخشد. در واقع صحنه فاوست به سه قسمت؛ محدوده اطلاعات در پس زمینه، واقعیت و زندگی و چالشها در مرکز و ذهنیت در اطراف تقسیم شده است و کارگردان تنها با قرار دادن و قراردادها و تفاوتهای روایت در هر سه بخش به راحتی توانسته منطق و جایگاه آنها را تعیین کند و تثبیت نماید.

نکته مهمی که به درک درست و ایجاد نظامی هماهنگ در حوزه دریافت منجر شده و ارتباط موثر و مطلوب میان نمایش و تماشاگر را ایجاد کرده، ضرباهنگ و ریتم خوب نمایش است که در مدت کوتاه اجرای آن با تقطیع و بخش بندی هماهنگ و مناسب حاصل می آیند. ارتباط میان محدوده ها و فضاهای روایت بدون اینکه هیچ وقفه و فاصله ای میان آنها احساس شود بر اساس یک نظام هماهنگ روایی و با کمک و همراهی تغییرات نور و موسیقی در نمایش برقرار شده و کلیت اجرا به مدد این پرداخت مناسب اجرایی به وحدتی یکپارچه و هدفمند رسیده که دست کم از نظر ساختار پیوسته دیداری کم نقص نشان می دهد.

طرح و پردازش تصاویر و تعابیر مهمترین شیوه نمایشنامه گوته در بیان احساس و اندیشه مورد نظر نمایشنامه نویس است. در واقع گوته در نمایش نامه اش این تصاویر و تفسیرها را از منظر نشانه شناختی و در قالب شاعرانگی نشانه ها و نمادهای کلامی و زبانی در معرض ارتباط با مخاطب قرار می دهد و حافظ قهرمانزاده هم محدودیت روایت نمایشنامه اش را بر پایه همین مولفه ها به اجرا می گذارد. همین مولفه ها نیز به گونه ای کاربردی و هدفمند در اجرای نمایش مورد پرداخت قرار گرفته و کامل می شوند.

در مجموع می توان تولید تصویر و تعبیر را ابزاری برای بیان احساس و اندیشه در فاوست گوته و بدنبال آن نمایشنامه و نمایش قهرمانزاده و میرمنتظمی دانست. اما اینکه این تصاویر و فضاهای متعدد دیداری و نمایشی تا چه توانسته اند به بیان اندیشه و احساس منجر شوند بحث دیگری است که می تواند در تحلیل و سنجش اثر مورد توجه و تاکید قرار گیرد.

قهرمانزاده و میرمنتظمی در برداشت از فاوست بیش از آنکه بدنبال محور قرار دادن ساختار و قصه باشند روایتی داستانی را مورد پرداخت قرار داده اند که پایه و اساس آن عشق فاوست به مارگریت در جهان واقع است؛ این همان علاقه ای است که به ارتباط اسطوره های فاوست با هلن در فاوست دوم منجر می شود.

نویسنده و کارگردان فاوست، موضوعیت این ارتباط که کنایه ای از تعلقات واقعیت و ذهنیت قهرمان است عشق به مارگریت و هلن تعبیری از عشقی ازلی و اسطوره ای است- را محور روایت نمایش شان قرار داده اند و از آنجا که در تاویل این عشق به چالش های ذهنی و ایدئولوژیک قهرمان چندان موفق عمل نکرده اند علیرغم به بحث گذاشتن اندیشگی نمایش نتوانسته اند آن را به بلوغ برسانند.

ژرف ساخت و اندیشه در نمایش قهرمانزاده و میرمنتظمی تحت تاثیر ماجرای عشق و رابطه فاوست با مارگریت و رقابت و حضور واگنر در این ماجرا به حاشیه رانده می شود و جایگاه و اهمیت اش را به طرح تعلیق و بازجویی در مورد مثلث عاشقانه داستان می دهند. در این میان مباحث ژرف ساختی تنها در آشفتگی و پریشانی فاوست و کشاکش کلامی مختصری در مورد زندگی شان خلاصه شده و در ادامه با ماجرای عشق اساطیری این قهرمان اشتباه گرفته می شوند. در واقع نمایش آنجایی لطمه می خورد که در فرصت کوتاه اجرایش بیش از قهرمان به رابطه او ماگریت اهمیت می دهد و تازه کار آنجایی دچار کاستی کامل می شود که در همین محدوده اندک یک رقیب- واگنر- را هم وارد جریاناتش می کند.

در این صورت تنها چیزی که از چالشهای اندیشگی اثر باقی می ماند، ابهام و پیچیدگی ناقص در کلام فاوست و پرداخت اندک به درگیری های ایدئولوژیک او توسط گفتار نمایشی است:

-مارگریت: اون پیش خدایی رفت که بهش ایمان آورده بود!

نمایش حافظ قهرمانزاده و مرتضی میرمنتظمی برداشت آزادی از شاهکار ولفگانگ گوته است که با یک دراماتوژی خوب و مناسب تبدیل به اجرایی مستقل و البته کامل می شود. اما اثر علیرغم همه محاسنی که به لحاظ اجرا و طرح مضمون دارد قادر به تکمیل ژرف ساختار و بیان کافی محتوایش نیست.

نمایش فاوست که پیشتر به عنوان نمایش برگزیده دهمین جشنواره تئاتر تجربه انتخاب شده و جایزه اول کارگردانی ، جایزه اول طراحی صحنه و جایزه سوم بازیگری زن را نیز دریافت کرد. با استقلال از متن اصلی قادر به بیان برخی مفاهیم محتوایی و ژرف ساختی در رابطه با مضمون مورد اشاره اش هست و مولفه های مناسبی را هم در ساختار اجرایی اش مورد پرداخت قرار داده و با این وجود علیرغم کاستی هایی که در بیان اندیشگی اش دارد نمایش خوبی است که این روزها در تالار کوچک مولوی به روی صحنه می رود.

مهدی نصیری