یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فرهنگ عربی دوره جاهلیت در زبان مردم حجاز


فرهنگ عربی دوره جاهلیت در زبان مردم حجاز

شبه جزیره عربستان از غرب به دریای احمر, از جنوب به اقیانوس هند, از شرق به خلیج فارس, از شمال به عراق و بلاد شام یا سوریه امروزی محدود می شود

اگر چه جزیره العرب با طبیعت خاص خود بویژه بادیه و بادیه نشینی نمی‌تواند مهد تمدن شگرفی باشد، اما با عنایت به وسعت شبه جزیره عربستان و پراکنده بودن قبایل نمی‌توان درباره آن حکمی کلی صادر نمود. در غرب و جنوب آنجا که دریا هست وضع به گونه‌ای دیگر است چرا که دریا عامل بسیار مهمی برای حرکت و جنبش، جابجایی و تبادل فرهنگ و ماجراجویی است و تمدن و فرهنگ بیشتر از طریق دریا منتقل می‌گردد و دارای روندگی خاصی است. اگر بپذیریم که موقعیت جغرافیایی می‌تواند تاریخ‌ساز باشد، باید پذیرفت که مناطق حاشیه دریا در شبه جزیره عربستان وضعی متفاوت با بیابان‌های مرکز آن داشته است. با بررسی و تحلیل زبان عربی متعلق به این دوره خصوصا زبان مردم حجاز که با دیگر امت‌های عربی آمیخته شده و بخصوص اهل مکه از قریش که اهل تجارت و دریانوردی و سفر به شمال تا شام و عراق و به جنوب تا یمن و به شرق تا خلیج فارس و ماورای آن و به غرب تا حبشه بوده‌اند، می‌توان دلالت‌های موجود بر فرهنگ را در این قسمت شبه جزیره که قسمتی مرتبط با دریا و در ارتباط با سایر ملل بوده‌اند، نسبت به قسمت بادیه‌نشین آن بازشناخت.

شبه جزیره عربستان از غرب به دریای احمر، از جنوب به اقیانوس هند، از شرق به خلیج فارس، از شمال به عراق و بلاد شام یا سوریه امروزی محدود می‌شود. در منطقه غرب از سلسله کوه‌های “سراه” در شمال خلیج عقبه در کرانه دریا تا جنوب دریای احمر “غور” یا “تهامه” گفته می‌شود. از شرق سلسله کوه‌های سراه تا اطراف عراق و “بادیه السماوه”، “بخد” گفته می‌شود. مابین بخد و تهامه را حجاز گویند. جنوب حجاز نیز یمن و خضر موت و شحر گفته می‌شود.

زبان عربی یکی از زبان‌های سامی همانند زبان آرامی و عبرانی است و به ریشه آنها نزدیک است. این زبان پیشرفته‌ترین و وسیع‌ترین قسم زبان سامی است و در دوره پیش از اسلام با وصف جاهلی آن را یاد می‌کنند و عهد جاهلیت به دو دوره تقسیم می‌شود، یکی جاهلیت نخستین همان عهد حمورابی و ایوب پیامبر (ص) است و جاهلیت دوم که سالهای نزدیک پیش از اسلام و موضوع این مقاله همین جاهلیت دوم می‌باشد.

زبان عربی نامش را از “اعراب” یا “تعریب” به معنای ‌آشکار و روشن ساختن گرفته یا از “عروبیه و عرابه و عروبیه” به معنای روشن شدن و فصیح بودن است (۱) و به همین خاطر است که عربها خود را عرب و دیگر ملت‌ها را عجم نامیده‌اند. یعنی آن که توان سخن گفتن به زبان عربی را ندارد.(۲)

از سنگ نوشته‌های به دست آمده می‌توان دریافت که خط عربی، شکل اولیه خود را حدود سه قرن پیش از ظهور اسلام باز یافته و حدود نیم قرن پیش از اسلام در قرن ششم میلادی شکل نهایی و کامل به خود گرفته و از همین تاریخ لهجه‌های قبایل به هم نزدیک و یک زبان ادبی عمومی به نام “فصحی” پیدا شده است. (زبان فصیح عربی)

انگیزه پیدایش زبان فصیح عربی را “شوقی ضیف” اینگونه تحلیل نموده که تهدید ایران از شمال و حبشیان از جنوب و نفوذ یهودی‌گری و مسیحیت و مجوسیت ایرانی که آئین عرب را مورد تعرض قرار می‌داد، ‌آنان را بر آن داشت تا در برابر بیگانگان که می‌خواستند موجودیت‌شان را سلب کنند، مقاومت ورزند. چنین شد که شخصیت سیاسی عرب رشد کرد و گرد هم آمدند و امارت‌هایی در شمال پدید آوردند و سپس به مکه و به بتخانه‌اش دل بستند. در همین میان از قرن چهارم میلادی به بعد، یمنیان را جهت رویارویی با دشمن مشترک یعنی حبشیان حمایت کردند.

از سوی دیگر کاروان‌های تجاری به مکه رو آوردند چه نبطیان شمال که در تهدید روم بودند و یمنیان جنوب در تهدید حبشه و مکه امن و امان بود. قریش در پی این برخوردها، واژه‌هایی را که تلفظ آنها آسان‌تر یا خوش آهنگ‌تر بود از قبایل دیگر می‌گرفت و بر زبان خود می‌افزود. عربها زبان قریش را تقلید می‌کردند و شعر از آنجا به دیگر مکان‌ها منتشر می‌شد و به تبع آن لهجه قریش انتشار می‌یافت.

عربی فصیح در آغاز نجد و حجاز آنگاه تمام عرب در شمال و غرب و شرق و یمامه و بحرین و حتی جنوب را فرا گرفت و پهنه زبان حمیر و یمن را درنوردید. شاهد این قضیه آنکه در سیره رسول خداوند (ص) هرگز به یک هیئت یمنی برنمی‌خوریم که نزد حضرت آمده و در گفت و شنود اشکالی پیش آمده باشد. طرفین زبان هم را می‌فهمیدند، بنابراین رخنه عربی فصحی به جنوب به پیش از اسلام برمی‌گردد. در شمال هم همه با فصحی آشنا بودند، چرا که اشعارشان به آن لغت بود. دلیل دیگر آنکه سریعا دعوت قرآن کریم را پاسخ گفتند چه به محض شنیدن آن را درک و فهم می‌نمودند.

با نگاهی به شعر جاهلی می‌توان دریافت که بر اثر توافق بین قبایل عرب شمالی روی یک زبان یا لهجه فصحی که شاعران قبایل مختلف و دور و نزدیک همه به آن زبان شعر می‌گفتند، زبان عربی فصیح شکل گرفت. شاعر وقتی شعر می‌گفت، لهجه قبیلی محلی‌اش را کنار می‌گذاشت تا به زبان ادبی ارتقا یابد پس می‌توان گفت که لهجه فصحی ترکیبی است از همه لهجه‌ها (۳.)

جاهلیت نامی است که قرآن کریم بر طبقه‌ای که پیش از اسلام می‌زیستند، اطلاق کرده است. (۴) بیشتر کتب لغت عرب “جهل” را در مقابل “علم” قرار داده‌اند اما برخی از ادبا و مورخان عرب بر این اعتقادند که “جهل” در مقابل “حلم” قرار داد، نه “علم”. (۵) یکی از معدود کتب لغتی که علاوه بر معنای یاد شده از جهل معنای تازه و منحصر به فردی ارائه نموده است، اساس البلاغه زمخشری است. او جهل را مترادف با “غلیان” و نقیض “حلم” آ‌ورده است. (۶)

از این روست که معنای خیره سری و پرخاشگری و شرارت را نیز می‌توان از آن استنباط نمود و آن را در مقابل “اسلام” قرار داد یعنی تسلیم و طاعت خداوند متعال و رفتار و کردار بزرگواری دینی. شواهدی در قرآن کریم وجود دارد که این معنا را تقویت می‌نماید.

سوره بقره آیه ۶۷ می‌فرماید: “قالو تتخدنا هزوا قال اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین”؛ جاهل در این جا به معنی ریشخند کننده به کار رفته است.

و یا در سوره اعراف آیه ۱۹۹ می‌فرماید: “خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین”؛ جهل در آیه فوق در مقابل بخشایش‌گری و به نیکی و شایستگی واداشتن آمده است.

و یا در شعر آن زمان که در معلقه عمروبن کلثوم آمده است که:

الا لایجهلن احد علینا فنجهل فوق جهل الجاهلینا

“هان کسی که با ما سفاهت نکند چه اگر چنین کند مافوق سفاهتشان با آنان سفاهت کنیم.”(۷) که به معنای لجاجت و شرارت و خیره‌سری به کار رفته است.

طه حسین در کتاب من تاریخ الادب العربی می‌گوید: “عرب جاهلی آنگاه که آیات قرآن کریم بر او تلاوت شد، او را خوش آمد، علت چیست؟ آیا غیر از این است که رابطه‌ای بین خود و قرآن کریم احساس می‌کرد؟ این همان ارتباطی است که بین اثر هنری بدیع و کسانی که به هنگام شنیدن یا دیدن آن مجذوب آن می‌گردند، پدید می‌آید. آن اشک‌هایی که بسیار شنیده‌ام که عرب جاهلی از شنیدن آیات قرآن می‌ریختند برای چه بوده است؟ و مقاومت‌ها و مبارزات و جدال‌هایی که عرب جاهل با پیامبر‌(ص) نمودند، از این رو بود که قرآن و زبان آن را می‌فهمیدند و از اسرار و دقایق آن آگاه گشته بودند. این باور کردنی نیست که بگوییم زبان قرآن برای عرب جدید بوده است. چه اگر چنین بود، آن را نمی‌فهمیدند و به دنبال آن برخی به آن ایمان نمی‌آوردند و برخی به جدال و مبارزه با آن نمی‌پرداختند.

او می‌گوید قرآن تنها نمایانگر دین اجتماع جزیره العرب پیش از پیامبر نیست، بلکه نمایانگر زندگی عقلی و نمایانگر وجود توان جدل و مخاصمه در اجتماع آن روز نیز هست. آیا قرآن کریم آنانی را که به جدال با پیامبر (ص) پرداختند به قدرت در جدل و قدرت در رحضام و شدت در محاوره توصیف نکرده است (آیات ۲۰۴ بقره و ۱۸ زخرف) آنان درباره چه جدل و مخاصمه و محاوره می‌کردند؟ درباره دین و مسائل مرتبط به آن و مسائل دشواری که فلاسفه به آن پرداخته‌اند، بدون آنکه موفق به حل آن گردند، درباره برانگیخته شدن و خلقت، درباره امکان اتصال بین خداوند و خلق، درباره معجزه و دیگر مسائل، آیا می‌توان پنداشت قومی که در این مسائل آن گونه جدل می‌کند که وصف آنان ذکر شد، در جهل و خشونت به سر برند. او می‌گوید باید با احتیاط برخورد کرد و شایسته نیست همه عربهای پیش از اسلام را چنین بپنداریم بلکه با توجه به وجود جامعه‌ای طبقاتی، طبقه‌ای را به روشنفکرانی اختصاص می‌دهیم که برخوردار از علم، ذکاوت، جاه و ثروت بودند و طبقه‌ای را به عامه که تقریبا هیچ یک از اینها را نداشته‌اند. (۸)

علی محمدی تودشکی، محقق و استاد دانشگاه

پی نوشتها در دفتر روزنامه موجود است



همچنین مشاهده کنید