دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
وقتی ۲ همکار در اقلیمی نگنجند
«چقدر رای و نظر همکارتان را میپذیرید، حتی اگر مخالف رای شما باشد؟»، «چقدر حرفهای بودن همکارانتان را قبول دارید؟»، «چقدر حاضرید پیشرفت همکارتان را تحمل کنید؟» و ...
پاسخ به این پرسشها دشوار نیست، چون بیش از ۹۰ درصد ما همیشه پاسخ مثبت دادهایم و طوری وانمود میکنیم که همکارمان از چشممان عزیزتر است و طوری رفتار میکنیم که گویا دلسوز همکارانمان هستیم و دیدگاه آنها را حتی در صورت مغایرت با رای خودمان میپذیریم. نمایش چند نما از زندگی روزمره میتواند حقانیت ادعای ما را تایید یا رد کند، به شرط آن که شاغلان حرفههای گفته شده تصور نکنند این چند نما، تنها به آنان اختصاص دارد، چون بسیاری از ما به عاداتی مبتلا هستیم که گاهی خودمان از آنها خبر نداریم.
● آن نسخه را بینداز دور...
این سردرد لعنتی تمامی ندارد. پس از ۴۵ دقیقه انتظار حس میکنم شقیقههایم بیشتر تیر میکشد. سر و صدای اتاق انتظار آرام آرام کم میشود. صندلیها بتدریج خالی میشود. این چهارمین دکتری است که برای درمان سردرد لعنتی مراجعه میکنم. اولی عکس و سیتیاسکن تجویز کرد، دومی امآرآی، سومی سردردها را عصبی خواند و چهارمی ... منتظرم که منشی اجازه ورود بدهد. با انبوهی از عکس و نوار مغزی و امآرآی و نسخه، در مطب را بازی کنم. پزشک متخصص مغز و اعصاب و دارای بورد تخصصی است. با جیغ کشدار در، از پشت عینک کائوچویی وراندازم میکند: «مشکل چیه دخترم؟» شرح حال را میگویم از ۴ ماه پیش تا امروز. سرش پایین است تا به جایی میرسم که میگویم: «دکتر حکمت گفتهاند میگرن است...» یکدفعه براق میشود، نسخه دکتر حکمت را مقابلم میاندازد که ... «این چه داروی مزخرفی است، تجویز کرده. اسم خودش را دکتر میگذارد. تو میگرن نداری... اصلا چرا پیش آن بیسواد رفتهای و ...»
● این، اون جنس نیست!
چند ساعت پیادهروی برای پیدا کردن یک دست لباس مناسب، کار دشواری است. بخصوص اگر ساعات پایانی روز آن هم در ترافیک و شلوغی غروب باشد. قیمت بالای یک دست لباس مرا از مغازهای به مغازه دیگر میکشاند. پشت ویترین مغازهای، لباس مناسبی پیدا میکنم. قیمتش مناسب است ۳۶ هزار و ۵۰۰ تومان. تخفیف بیتخفیف، این را فروشنده خوشاخلاق! میگوید. راهی مغازههای مجاور میشوم. همان لباس با همان جنس و با همان رنگ پشت ویترین دیگر خودنمایی میکند. قیمت ۴۲ هزار و ۷۰۰ تومان!اعتراض میکنم. چهره فروشنده درهم میرود. باور نمیکند. نشانی فروشگاه اولی را میگویم اختلاف قیمت پنج شش هزار تومانی کم نیست، با اخم میگوید: «خانم این جنس، اون نیست. اون مغازه بنجل فروشه. جنسهای ما مارک دارند و ...»
● کجا موهاتو زدی؟ افتضاحه!
معمولا سالنهای آرایش و زیبایی سرشار از رفت و آمد افرادی با سلیقهها و دیدگاههای مختلف است. صاحب آرایشگاه دختر جوانی ۲۷ - ۲۸ ساله است که به گفته خودش انواع و اقسام مدارک حرفهای آرایشگری را دریافت کرده و انواع قابها و جوایز او در گوشه آرایشگاه گواهی میدهد که کارش درست است.
خانم میانسالی برای کوتاه کردن موهایش روی صندلی چرمی مینشیند. دختر جوان که قیچی و شانه را بالا و پایین میبرد، با دیدن موهای زنان، چشم غرهای میرود که «موهاتو کجا زدی؟ افتضاحه ... هر کسی رو میبینی اومده آرایشگاه زده»!، چند دقیقهای میگذرد: «موها تو کجا رنگ کردی؟ معلومه رنگش ناخالصی داشته»! مشتری میانسال با حالتی مستاصل و حسی که گویا حقش توسط آرایشگر قبلی خورده شده، میگوید: «یعنی اینقدر مشکل داره، اما فریده خانم کارش بیسته»...!
«هِ ... فریده خانم ... واقعا که ... اون که کار بلد نیست»!
ببر همون آقای مدیر امضا کنه
بیحوصله و جویده جویده حرف میزند. عتاب و خطاب میکند. اتاق پر از ارباب رجوع سرگردانی است که در طبقات پرسه زدهاند و حالا به این اتاق رسیدهاند. یکی امضا میخواهد و یکی شماره. یکی دنبال پروندهاش است و یکی دنبال ملاقات حضوری. پوشه نارنجی را مقابلش میگذارم، دستور خورده و پاراف شده...
به پاراف که میرسد، پوزخند میزند. بلند میگوید: آق ...ای مدیر دستور دادند. رو به همکارش میکند که در میز بغلی مشغول حل جدول است. با تمسخر میگوید: «تا دیروز حرف زدن یومیهاش رو نمیدونست حالا دستور میده...» پوشه را میبندد، با لحنی جدی میگوید: «ببر همون آق ...ای مدیر امضا کنه»!
● اونها یه مشت کلاهبردارن
خرید یک پراید مدل ۸۶ در بازار خودروی تهران کار سادهای نیست، بخصوص اگر فوت و فن معامله را ندانی و از ایرادهای فنی خودرو هم اطلاع نداشته باشید. به نظر میرسد بعضی از نمایشگاههای خودرو، فضای مطمئنی برای مشاوره باشند.
صاحب نمایشگاه مرد سنگینوزنی است که پشت میز چوبی چاقتر به نظر میرسد. نفس زنان روی صندلی جابهجا میشود و تعارف میکند که بنشینم. من هم که از صبح بنگاههای محله را جستجو کردهام، از نشستن استقبال میکنم. از بس مشخصات خودروی مورد نظرم را تکرار کردهام، از بر شدهام: «پراید سفید یا مشکی مدل ۸۶، قیمت حدود ۶ تا ۵/۶ میلیون، موتور سالم و ...»
پراید زهوار در رفتهای را نشانم میدهد. وقتی توضیح میدهم که پرایدهای بهتری را دیدهام که شرایط بهتر و قیمت مناسبتری داشتهاند، چشمش را میبندد و زمین و زمان را به هم میدوزد که «اونها کلاهبردارن، شما به یه مشت کلاهبردار اعتماد میکنی. دست چپ و راستشان را نمیدونند، اون وقت نمایشگاه ماشین زدهاند...، به آنها اعتماد نکنید، پول بیزبون رو دستشون ندید و ...»
● من منبع دیگری را قبول ندارم
«تاریخ اجتماعی ایرانیان» و «تاریخ تفکر اسلامی» از جمله درسهایی است که معمولا به جزوههای مفصلی نیاز دارند، بخصوص اگر استاد این درس خودش صاحب تالیفات و ترجمههای زیادی در این حوزه باشد. ترجیح میدهد دانشجویان از منابع علمی تالیف شده خودش استفاده کنند.
استاد ... اجازه، غیر از این منبع، منابع دیگری را پیشنهاد میکنید؟
منابع زیادی در بازار هست، اما به جامعیت کتابی که من نوشتهام، نیست.
رقابت فینفسه بد نیست ولی ما به جای رقابت حسادت میکنیم و به جای ارتقای خود دیگری را پایین میآوریم
دانشجوی دیگری میپرسد: «اما دکتر ... تاریخ جامعی را درباره فرهنگ ایرانیان تالیف کردهاند که ...»
استاد سعی میکند از کوره در نرود و هنوز جمله دانشجو تمام نشده به وسط حرف او میدود که: «ببینید، کتابهای چرت و پرت زیادی نوشته شده ولی خرید این کتابها فقط پول هدر دادن است. دکتر ... هنوز مهر دکتریش خشک نشده، کتاب نوشته. من منبع دیگری را قبول ندارم.»
● کی بهت گواهینامه داده؟!...
خودش میگوید که ۲۰ سال است رانندگی میکند و همهجور ماشین سنگین و سبک را امتحان کرده است. پشت فرمان که مینشیند، طوری لم میدهد که انگار صندلی خودرو با پشتی منزلش هیچ فرقی ندارد. کمی کج میشود. فرمان و دنده را با انگشت جابهجا میکند و میچرخاند. میگوید: «هر جوجهای که میره گواهینامه بگیره، فرداش پشت فرمون میشینه.»
اما خطها و فرورفتگیهای بدنه اتومبیلش چیز دیگری میگوید. از کوچه پس کوچههای خیابان اصلی میانبر میزند. صدای پخش هر لحظه بلندتر میشود و فشار او بر پدال گاز بیشتر. برای او ورود ممنوع، یک شیرینکاری است بخصوص وقتی حرفهای بودن را با سبقت از سمت راست خودروی جلو نشان میدهد. «کی بهت گواهینامه داده؟» این جمله را با صدای بلند به راننده خودرویی میگوید که از لحاظ سن و سال جای پدر اوست!
● آنها دیگر فسیل شدهاند
تا دیروز همه تحریریه «مصطفی» صدایش می کردند، اما از وقتی دبیر سرویس اجتماعی روزنامه شده، از بچهها خواسته تا او را «آقای کمالی» خطاب کنند. از وقتی به این سمت منصوب شده، حوزههای خبری را در بین خبرنگاران دوباره توزیع کرده، تیترها را عوض میکند، خبرهای تولیدی را جلوی چشم خبرنگاران سرویس داخل سطل زباله میاندازد، خلاصه این که میگوید: «اعتراض بیاعتراض، دبیر قبلی فسیل بوده که نتوانسته گروه اجتماعی روزنامه را مدیریت کند.»این عادت در ما مطبوعاتیها هم دیده میشود، کافی است بعضی از ما سمتی بگیریم، آن وقت روزهایی را که کنار دست همین خبرنگار، گزارش و خبر مینوشتیم، فراموش میکنیم، اما خبر نداریم که دیگران هم پشت سر ما همین ایراد را میگیرند.
● شما از کدام دستهاید؟
نادیده گرفتن رای و نظر دیگران از جمله ویژگیهای فکری و رفتاری است که معمولا به چشم نمیآید. خیلی از ما، این ویژگی را در دیگران میبینیم، اما در خود مشاهده نمیکنیم. بعضی روانشناسان معتقدند افراد براساس ظرفیت درونی با دیدگاهها و رفتار دیگران برخورد میکنند. عدهای نسبت به رای و نظر همکاران خود نگاه حذفی دارند و به صرف این که فردی از همکاران نگاه مخالف داشته باشد به حذف او مبادرت میکنند. گروه دیگر رای و نظر مخالف را بویژه در حوزه تخصص و تجربه مشترک میپذیرند، ولی سعی میکنند او را کماهمیت جلوه دهند. گروه آخر به دیدگاه مخالف احترام میگذارند و رای و نظر مخالف را زمینه رشد و پیشرفت خود میدانند.
علیرضا سعیدی، نسخهپیچ یک داروخانه شلوغ است، میگوید: بارها با پزشکان داروسازی مواجه شده که تخصص یکدیگر را زیر سوال میبرند. او هر چند خود را مبرا از این ویژگی میداند، اما میپذیرد این صفت ناشی از یک عادت ناسالم است و میگوید: در ایران فرصت شغلی مناسب خیلی کم است. گاهی که همکارم به صاحب داروخانه نزدیکتر میشود، حس میکنم موقعیتم در حال از دست رفتن است.مهرناز اوجانی، معلم پایه سوم دبستان غیرانتفاعی، ریشه پس زدن دیدگاه و تخصص دیگران را در تربیت خانوادهها و مدارس میبیند و توضیح میدهد: ما دائم در حال تولید یک نوع حسادت در وجودمان هستیم. ما نمیخواهیم کار یا فعالیت بهتر از خودمان را بپذیریم، به همین علت به تکروی روی میآوریم. بیخود نیست که میگویند ایرانیها توان کارگروهی را ندارند.
وی به تجربه خود در کلاسهای درس اشاره میکند و میگوید: دانشآموزان تشویق میشوند که بهترین باشند، گاه این بهترین بودن بر اثر رقابت سالم ایجاد میشود و گاه با تخریب دیگر دانشآموزان.بچههای ما شیوه دوم را بهتر فرا میگیرند.
تقریبا در هر جمعی فرد یا افرادی هستند که نمیخواهند نظر دیگران را بپذیرند و دوست دارند نظرشان غالب باشد. این معلم دبستان درباره الگوهای تربیتی موجود هم اضافه میکند: در الگوهای هنری، ورزشی و علمی متاسفانه شاهد نگاههای انعطافناپذیری هستیم که دائم در حال تخریب یکدیگرند. این کارگردان آن یکی را قبول ندارد، این فوتبالیست آن یکی را ضعیف میداند و...
● ریشههای تربیتی یک رقابت ناسالم
محمدجواد جعفرپناه، مشاور تربیتی ریشه «نگاه منفی و تخریبی نسبت به آراء و عقاید دیگران را ناشی از نبود آموزش روحیه مسامحه در دوران کودکی و بخصوص نوجوانی میداند. به عقیده او، ما همواره از شکست ترسیدهایم. او میگوید: رقابت فینفسه بد نیست، ولی ما بیش از رقابت، حسادت میکنیم و به جای ارتقای خودمان دیگری را پایین میآوریم.
به گفته این مشاور تربیتی، حکایت مردم ما حکایت ۲ پادشاهی است که در یک اقلیم نگنجند، چرا که بسیاری از صاحبان حرفه، هنر، تخصص و... از این که زیردست باشند، میترسند. سعی میکنند رهبر فکری باشند، همیشه حرف اول را بزنند، این نگاه و این رفتار آفت پیشرفت علمی، فکری، هنری، ورزشی و... است.
کتایون مصری
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب شورای نگهبان مجلس مجلس شورای اسلامی صادق زیباکلام دولت مجلس دوازدهم انتخابات انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم دولت سیزدهم
هواشناسی تهران شهرداری تهران قتل بارش باران حج تمتع سیل سلامت سازمان هواشناسی زلزله پلیس وزارت بهداشت
خودرو قیمت دلار قیمت طلا سایپا قیمت خودرو بانک مرکزی بازار خودرو مسکن بورس گاز ایران خودرو حقوق بازنشستگان
نمایشگاه کتاب کتاب تئاتر نمایشگاه کتاب تهران سالار عقیلی تلویزیون سینمای ایران نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران رضا عطاران دفاع مقدس سریال سینما
خورشید دانشگاه تهران کره زمین
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه آمریکا افغانستان سازمان ملل نوار غزه اوکراین
استقلال فوتبال مهدی طارمی پرسپولیس لیگ برتر فولاد خوزستان رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران بازی لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس هوادار
هوش مصنوعی شفق قطبی تبلیغات ایرانسل نوآوری دبی گوگل ایلان ماسک ناسا اپل
ویتامین خواب کودک تجهیزات پزشکی شیر کاهش وزن افسردگی فشار خون درمان ناباروری بارداری زایمان