دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

«عبور از پاییز» غرق در فیلم نامه ای غیر منسجم


«عبور از پاییز» غرق در فیلم نامه ای غیر منسجم

فیلم ها و سریال هایی با موضوعات اجتماعی همیشه طرفداران خاص خود را دارند و به دلیل ارتباط عامه افراد با این نوع موضوعات و ملموس بودن آن ها معمولا مخاطبان جعبه جادو ارتباط خوبی با این گونه آثار برقرار می کنند

فیلم ها و سریال هایی با موضوعات اجتماعی همیشه طرفداران خاص خود را دارند و به دلیل ارتباط عامه افراد با این نوع موضوعات و ملموس بودن آن ها معمولا مخاطبان جعبه جادو ارتباط خوبی با این گونه آثار برقرار می کنند.

(به شرط خوش ساخت بودن و انسجام داستانی)

سریال «عبور از پاییز» نیز ۲۶ قسمت شما را با خود به هر جا که خواست برد، اما بدون هیچ لذت و دستاوردی مجددا به خانه برگشتید.

جالب است بدانید کار تصویر برداری این سریال اردیبهشت ماه آغاز شده بود.

سریال «عبور از پاییز» از معدود سریال های مناسبتی امسال و سال های گذشته بود که دچار شتاب زدگی و تعجیل نبود، هر چند که در صورت وجود نقص بزرگی چون مشکل فیلم نامه ای این نقص (شتاب زدگی) دیده نمی شود، اما با تمام این تفاسیر باز هم نتوانست بیننده را راضی کند.

داستان این سریال از همان ابتدا خیلی نو و بدیع به نظر نمی رسید، ولی ما چگونگی آن را به زمان و چگونگی ساخت آن سپردیم، که متاسفانه باز هم پاسخ گو نبود و نتوانست نقص اساسی داستان و تکراری بودنش را برطرف کند.

بازی های یک شکل و بدون انعطاف بازیگران سریال، ریتم کند و تکراری به سریال داده بود که بینندگان نیز به رسم عادت آن را تماشا می کردند.

حضور «چنگیز جلیلوند» یکی از برگ برنده های سریال بود که در همان شروع به برگ سوخته بدل شد، «رضا جودی» تهیه کننده اثر درباره انتخاب این دوبلور پیشکسوت گفته است: بر خلاف تصور تماشاگران، ما در سریال «عبور از پاییز» از صدای جلیلوند استفاده نکردیم اگر توجه کنید او در این سریال زیاد صحبت نمی کند (به این می گویند گرفتن تمامی ابزارهای موفقیت)

«عبور از پاییز» دچار سردرگمی فیلم نامه ای بود و به گونه ای بی هدف و فقط برای پخش شدن آماده شده بود.

شاید شما هم در نگاه اول متوجه شده باشید که سریال «عبور از پاییز» آن سریالی نیست که شما انتظارش را در ماه مبارک رمضان می کشیدید سریال هیچ رنگ و بویی از سفره های افطار و سحر نداشت و صدای اذان در آن پخش نمی شد (البته که این جریان روند کلی سریال های مناسبتی امسال بود)

ماجرا و داستان سریال نیز کاملا رنگ و رو رفته و نخ نما بود و قصه همیشگی بی وفایی و پول پرستی را روایت می کرد.

مقابله با زیاده خواهی و طمع برجسته ترین پیام سریال بود که کاملا نصفه، نیمه و بدون پرداختی مناسب مطرح شد.

متاسفانه سریال«عبور از پاییز» با اغراق و غلوهای بی حد و اندازه اش نه تنها در بیان پیامی اصولی و اساسی موفق نبود، بلکه فقط بیننده را دلزده و کلافه می کرد.

از طرف دیگر مسائل عاطفی و عشقی نیز به طور موازی مطرح می شود که باز هم به رسم کلی سریال دچار اغراق و بزرگ نمایی می باشد.

سعی شده بود داستان طوری هدایت شود که به سه عنصر اساسی «تجربه، عقل و احساسات» به طور مساوی و در کنار هم اشاره شده و سریال با منطقی حساب شده در این خصوص حرکت کند، اما متاسفانه مفاهیم کاملا به رو، لو رفته و نخ نما بود و بیننده دانا را حساس کرده بود.

مثلا تجربه های عاطفی از زبان پدر رضا و دیالوگ های عقلی از زبان خواهر رضا، لعیا و گاهی خود رضا و مفاهیم عشقی را از حرکات رضا و لعیا و حتی عکس هایشان در اتاق های یکدیگر می توان درک کرد، شنید و دید، این طرز بیان و شیوه حرف زدن با مخاطب به امری کاملا بدوی و ابتدایی بدل شده که هیچ کاربردی در این دور و زمان دنیای تصویر نداشته و نخواهد داشت و به هیچ دستاورد ارزشمندی به جز دلزدگی بیننده و خستگی او در طول سریال ختم نمی شود.

زیرا که انسان امروزی خواه یا ناخواه از نصایح مستقیم و القا کننده فرار کرده و هیچ تمایلی به شنیدن پند و اندرز ندارد و وجود لفافه و پوششی جذاب را برای این مقوله بیشتر می پسندد.

علاوه بر غیر واقعی بودن و غلوآمیزی سریال می توان به ایجاد ابهامات بی خود اشاره کرد که هیچ گونه کمکی به روند سریال نمی کرد و همچنین پاسخ گوی ذهن فعال بیننده نبود مثلا رفتارهای مبهم «فرانک»، زن کامیاب نه تنها هدف و برنامه مشخصی نداشت، بلکه تا پایان سوالات بیننده را پیرو این مجهولیت و کارهای مرموز بی پاسخ می گذاشت.

معماها و بهتر بگویم رفتارهای مرموز و معما گونه ای که بدون هیچ هدفی خلق شده بود و فقط قصد ایجاد جذابیت را داشت و به گونه ای کاملا تو خالی بود.

فضای بارانی کار آن را شبیه کارهای انگلیسی کرده بود (تا جایی که فقط با دیدن یک صحنه، تمام خاطرات خوش «شرلوک هلمز» زنده می شد)، «عبور از پاییز» بیشتر از آن که سریالی با فضایی ایرانی باشد، فضایی اروپایی را برای بسترسازی داستانش انتخاب کرده بود، البته که حضور «چنگیز جلیلوند» با صدایی کاملا آشنا برای مخاطبان سریال های خارجی مزید بر علت بود و هر چه تمام تر فضایی کاملا خارجی را به تصویر می کشید.

شخصیت پردازی های سریال شبیه همان آدم ها هستند، تا جایی که بعد از آشنایی با کاراکترهای اصلی سریال به این مقوله ای دست می یابیم که کارگردان هیچ بویی از سریال ها و مناسبت های ایرانی نبرده است و در فضایی کاملا توهم زا گم شده است.

فضای بارانی و مه آلودی که بر سریال حاکم بود به رمزآلودی و سری بودن روند آن کمک شایانی کرده بود و بیننده را دچار توهمی تو خالی و بی اساس می کرد.

(البته «مسعود شاه محمدی» کارگردان «عبور از پاییز» علاقه خاصی به استفاده از لوکیشن های بارانی دارد).

این گونه ساختار در سریال پر مخاطب «و خداوند عشق را آفرید» نیز کاملا مشهود بود، اگر به خاطر داشته باشید این سریال در مورد زنی بود که توسط یک آیینه با مردم ارتباط برقرار می کرد و از چگونگی زندگیشان آگاه می شد.

شخصیت پردازی سریال «عبور از پاییز» یکی از نقص های اساسی سریال بود که به هیچ وجه بیننده را مجاب نکرده و زمینه باورپذیری داستان را محیا نساخته بود.

انسان خشک و بی روحی که نوکر و راننده دارد و پاسخ بچه هایش را هم نمی دهد.

اصلا به نظر شما چند نفر در ایران با این شخصیت موجود می باشند؟

بزرگ ترین مشکل این سریال که طبعا نقص های دیگری را پیرو خود داشت، دور از ذهن بودن شخصیت های آن بود که اجازه برقراری ارتباط بیننده با روند داستان را نمی داد.

نه اقتدار و زورگویی های کامیاب قابل پذیرش بود و نه احساسات بی خود و بی حد و اندازه لعیا درک می شد.

در تمام شخصیت ها این مجموعه نوعی ابهام موجود بود که تا پایان به آن پرداخته نشد.

مثلا جریان طلاق «بهناز جعفری» و «امیر آقایی» که بی هدف شروع شد و با تغییر ناگهانی دختر کامیاب و متحول شدن روحیات و احساسات او در اثر یک اتفاق ختم به خیر شد.

شخصیت سرکش، بی قرار و سنگدل «بهناز جعفری» در سریال با این انعطاف ناگهانی و احساسات غلیان یافته، جور در نمی آمد و بیننده را متوجه تناقضی واقعی و حتمی کرده بود.

کاراکتر لعیا با بازی سرد، بی روح و ضعیف بازیگری اش نهایت این نقص در شخصیت پردازی بود.

این کاراکتر بیشتر از بقیه با مردم و بیننده در ارتباط بود، اما به رسم دیگر شخصیت های فیلم از پردازشی مناسب برخوردار نبود و بیشتر شبیه به انسانی بود که فقط دیالوگ می گوید، بازی سرد و بی روح او نیز این حس را در بیننده تشدید می کرد، هر چند که او نیز از روند و شکل کلی کار پیروی می کرد، اما بد نیست در مواقعی بازیگر خلاقیت و بدعتی را به نمایش بگذارد.

این شخصیت به قدری منفعل بود که نمی توان هیچ نظری در مورد او داد، او نه احساساتش به جا و منطقی بود و نه عملکردهای عقلانی اش، صرفا می توان ادعا کرد شخصیتی کاملا سرگردان بود که برای روند داستانی خلق شده بود.

سریال «عبور از پاییز» دچار گسستگی شدیدی بود و هیچ انسجام وحدتی نداشت.

تا جایی که اگر هر کدام از اجزای داستانی را جداگانه حذف می کردیم هیچ خلائی در سریال ایجاد نمی کرد.

شخصیت های سریال همگی به دو دسته سیاه و سفید تقسیم شده بودند، به گونه ای یا چنان روحانی، معصوم و دوست داشتنی بودند و یا بد و دیوصفت.

متاسفانه فیلم نامه نویس سریال درک نکرده که دنیای شخصیت های خوب و بد تمام شده و خلق کاراکترهای خاکستری ملموس تر و جذاب تر می باشد.

خوبی شخصیت هایی چون داماد خانواده(امیر آقایی)، رضا (برزو ارجمند)، پدر رضا، لعیا و بدی کاراکترهایی مثل داماد خانواده (مظلومی)، کامیاب (چنگیز جلیلوند) و... در سریال کاملا بیرون زده و برجسته بود و بیشتر از هر چیز از همان ابتدا تکلیف بیننده را با آدم بدها و خوب های فیلم مشخص می کرد، که این ضعف های مسلم یک فیلم نامه امروزی می باشد. در کل سریال تنها کاراکتر خاکستری فیلم دختر بزرگ کامیاب بود که به نحوی خوبی ها و بدی هایش هم تراز همدیگر بود.

و اما دیگر مشکل سریال که به گونه ای در راستای آب بستن و طولانی تر کردن آن صورت گرفته است خلق کاراکترها و موقعیت های اضافی در سریال بود، کاراکترهایی که بر خلاف پیش زمینه و القایی که متصور شده بود هیچ هویت فیلم نامه ای نداشته و فقط برای جلب توجه و رد گم کنی خلق شده بودند، مثلا کاراکتر مادر فرانک، نه تنها هیچ کمکی به روند داستان نکرده بود، بلکه بیشتر بیننده را گیج می کرد.

به طور کلی نویسنده دست به هر عملی زده بود تا دیو صفتی کامیاب را به تصویر بکشد، از دزدی و کلاهبرداری گرفته تا ساواکی بودن و لو دادن همسر سابقش و همچنین قتل فرانک.

تعدد زوجین نیز یکی دیگر از عوامل بی خود و بی هدفی بود که بیشتر برای ایجاد موقعیت های متعدد و تاکید بیشتر بر شخصیت بد کامیاب خلق شده بود (باز هم تصور کنید اگر یکی از این حلقه های داستانی حذف می شد آیا کوچک ترین لطمه ای به فیلم نامه بی سر و ته سریال «عبور از پاییز» وارد می شد؟)

حضور «پسر کارگزار» به عنوان عاشق دلشکسته لعیا و وارد شدنش به خانه مخفی لعیا و حمله اش به او، همگی برای سرگرم کردن بیننده ایجاد شده بودند و هیچ هدف و مقصد واحدی را دنبال نمی کردند.

سریال «عبور از پاییز» از نیمه وارد فضای جنایی، گانگستری شد و تمام مسائل خانوادگی گذشته را فراموش کرد و فقط مسئله لعیا و رضا بود که تا پایان پی گیری شد، در غیر این صورت باقی قضایا سرسری و به طور گذرا بررسی شدند و مورد نگاهی اجمالی قرار گرفتند.

اگر بخواهیم کنکاش کرده و با توجه فراوان و دقتی بی اندازه و صرفا برای خالی نبودن عریضه، نکته مثبتی را پیدا کنیم، باید گفت تدوین سریال به نوعی بدعت و خلاقیتی مثال زدنی را به همراه داشت و اما تنها نکته برجسته سریال که علاوه بر جذابیت نوعی تعجب و شگفتی را به همراه داشت بازی متفاوت و گریم ترسناک محمود بنفشه خواه بود او با تفاوت در شکل ارائه بازی و نقش آفرینی توانست بعضی از سکانس های سریال را قابل توجه و تامل سازد.