چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

رسانه ها و هویت بخشی الگو های رسانه ای شکل دهنده هویت ملی


رسانه ها و هویت بخشی الگو های رسانه ای شکل دهنده هویت ملی

در همین ارتباط دنیس مک کوئیل, نظریه پرداز ارتباطی امریکایی, با برشمردن نقش های رسانه ها در جامعه, ایجاد وفاق اجتماعی, بیان فرهنگ مسلط و به رسمیت شناختن خرده فرهنگ ها و تحولات جدید فرهنگی, تحکیم و حفظ ارزشهای مشترک می داند

در همین ارتباط دنیس مک کوئیل، نظریه پرداز ارتباطی امریکایی، با برشمردن نقش های رسانه ها در جامعه، ایجاد وفاق اجتماعی، بیان فرهنگ مسلط و به رسمیت شناختن خرده فرهنگ ها و تحولات جدید فرهنگی، تحکیم و حفظ ارزشهای مشترک می داند.(همان: ۱۰۹ و ۱۱۰) مک کوئیل همچنین کارکرد رسانه را برای فرد در جامعه شامل کسب تایید برای ارزش های شخصی،جذب الگوهای رفتار،همذات پنداری با دیگران ارزشمند و پیدا کردن بینش راجع به خود ذکر می کند.(همان: ۱۱۲). مک کورمک(۱۹۶۱) استدلال می کند که نقش رسانه ها در کشورهای امروزی وحدت بخشیدن و اجتماعی کردن است و کارکرد خاص رسانه های جمعی ارایه یک جمعبندی یا سنتز از تجربیات و نوعی آگاهی به جامعه است که به جنبه های خاص واقعیت هم توجه داشته باشند.(همان: ۱۳۴)

بسیاری از نظریه پردازان ارتباطات اجتماعی و جامعه شناسی بر این باورند که رسانه ها از ارزشهای مسلط در جامعه پیروی می کنند و جهت حفظ وضع موجود تلاش می کنند،اما عده ای دیگر بر نقش تحول انگیزی و نوسازی رسانه ها به عنون موتور تغییر تاکیدکرده اند. ژان کازنو جامعه شناس فرانسوی، معتقد است که کار رسانه ها حفظ وضع موجود است. در حالی که نظریه پبردازان مکتب توسعه ، افرادی مثل دانیل لرنر و راجزر رسانه را موتور دگرگونی ارزشها و باورها و فرهنگ افراد جامعه می دانند.

موضوع وحدت و انسجام اجتماعی در مطالعات محتوای ارتباطات از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. یک یافته مشترک این مطالعات این بوده است که پرمخاطب ترین محتواها گرایش به همنوایی و پیروی دارند و بیش تر از ارزش های مسلط پشتیبانی می کنند.(مک کوئیل:۱۳۹)

بنابراین رسانه ها را بخشی از فرهنگ هر جامعه هستند،که کارکرد اصلی آنها انتقال مفاهیم و میراث وسنن و ارزشهای فرهنگی و به عبارتی انتقال نمادهای هویت ملی است. آلن به در مقاله ای تحت عنوان«یکپارچگی اجتماعی به عنوان یک اصل سازمانی» از دو اصطلاح « وحدت کارکردی» و« وحدت هنجاری» نام برده است که منظور از وحدت کارکردی روابط متقابل و همبستگی فعالیت ها و روابط برای تحقق وظایف عملی گوناگون است اما به وحدت هنجاری به ظهور ورشد ارزش ها و باورهای مشترک دورن یک واحد اجتماعی برمی گردد. به نظر مک کوئیل ارتباطات جمعی می تواند به هردوی این مفاهیم یاری رساند زیرا مردم را در شبکه هایی که به بعضی پروژه های مشترک اختصاص یافته به هم پیوند می دهد و همچنین گرایش به پخش وتقویت نظام های ارزشی دارد.(مک کوئیل: ۱۳۳)

مسعود چلبی،جامعه شناس ایرانی معتقد است که ارزش ها و نمادها و معانی هسته ای فرهنگ، بخصوص در سطح وجودی باید آن چنان انتخاب شود که ارزش ها و نمادها و معانی مورد نظر اکثریت گروه ها و اجتماعات طبیعی جامعه را فراگیرد.به طوری که هم اجتماعات طبیعی و هم اقشار و کنشگران اجتماع نفع مشترک شناختی و عاطفی خود را کم و بیش درآن ببینند. (چلبی،۱۳۷۲: ۲۴)

والتر لیپمن معتقد است که قدرت رسانه های جدید در شکل دادن تصویرهای ذهنی است(محمدی،۱۳۸۵: ۱۳). ودریافت و شناخت ما از واقعیت های محیط زندگی به شکل غیرمستقیم و از طریق داستان ها و نمادهای رسانه ای صورت می گیرد.

وارن برید[۱] گزارشگر روزنامه نگار و عضو باسابقه داشگاه تولن، معتقد است که رسانه ها در محتوای خود ارزش هایی مانند مذهب، خانواده و میهن دوستی، موفقیت ها، قانون و عدالت را ترویج می کنند.(سورین و تانکارد،۱۳۸۱: ۴۷۴-۴۹۱) رسانه ها و سایر موسسات فرهنگی غالبا نقشی اساسی در پیوند موضوعات تاریخی،خاستگاه پیوستگی ها و سرنوشت هاایفا می کنند. رسانه های جمعی علاوه بر موسسات آموزشی ومذهبی و خانواده، نقش مرکزی را در تعیین هویت ملی، حفظ و تقویت آن در تصور مردم ایفا می کنند.(Thomas,۱۹۹۷) هویت ملی نیز بیش از آنکه در واقعیت دیده شود، انگاره ای ذهنی است که پایه و اساس پایبندی و تعلقات مشترک، احساسات مشترک ، سنت و رسوم و ارزشهای یک ملت را تشکیل می دهد. بنابراین از این نظرمی توان رسانه ها را عامل مهمی در ایجاد و تقویتت هویت ملی دانست.

پرادیپ.ان توماس[۱] معتقد است که دولت– ملت ها به سه شیوه ازفرهنگ، ارتباطات و رسانه ها در ساختن هویت ملی استفاده می کنند:

مدل همگون سازی[۲]: براساس این مدل- که متداول ترین استراتژی در بین سه مورد ذیل است واز امریکا نشات گرفته و در آنجا پذیرفته شده است- هدف اصلی دولت ملی استحاله(ذوب) و مخفی کردن هویت های خاص ، همگون ساختن و یکسان کردن تمام فرهنگ ها تحت عنوان «شیوه زندگی ملت خاصی» یا همان«شیوه زندگی امریکایی امریکایی[۳]» است. به طور کلی آمریکایی کردن نتیجه بارز ایدئولوژی اقتصادی اقناعی[۴] است. در حالی که اصل آزادی اطلاعات در امریکا حقیقتی انکارناپذیر است اما در واقع ماهیت الگوهای مالکیت رسانه ای خیلی از گروه ها بیان نشده است. این الگو از رویکردی سکولاریستی[۵] برای شکل گیری هویت الهام گرفته است که در بعضی از ملل آسیایی نظیر اندونزی و هند مورد استفاده واقع شده است.به عبارت دیگر این ملت ها یک رویکرد سکولار از هویت ملی را انتخاب کرده اند.اما تنش بین تعهد به چند فرهنگ گرایی از یکسو و هویت ملی فراگیر از سوی دیگر، عامل تعارض و اختلاف پنهانی و علنی در بسیاری از کشورهای آسیایی است.

الگوی چند فرهنگی[۶]: بر مبنای این الگو- که برای شکل گیری هویت ملی کمتر مرسوم است و در استرالیا پیاده شده است- یک هویت ملی چند فرهنگی بر مبنای گفتگو و تعامل با فرهنگ های زنده مدنظر است. بر طبق این دیدگاه، هویت چندفرهنگی باپذیرفتن موزاییک مردم و ملل درکنارهم در یک دولت ملی برای برخورداری از حقوق کامل فرهنگی و ارتباطی امکان پذیر است. دولت استرالیا در مورد دسترسی به ارتباطات و مشارکت، حمایت دولتی را برای رسانه های قومی وبومی فراهم کرده است.

مدل پروسایلتیک[۷]: بر مبنای این الگو- که ناشی از سیاست های ملی گرایانه و بنیادگرایانه است و برخی کشورهای آسیایی به وسیله این الگو ازپای درآمده اند- هدف اساسی، تقویت مجموعه ای از ارزشهای مذهبی،ملی گرایانه و قومگرایانه و تحمیل آن به دیگران، برای تصدیق و تاییدبرداشت و تعبیرخاصی از هویت ملی است.

این مدلها به هیچ وجه نفوذ ناپذیر و مطلق نیستند.بلکه بسیاری از از کشورها روش مختلط و بینابینی را برای شکل گیری هویت ملی برگزیده اند.برای مثال کشورهای اروپایی،اگر چه در مورد حقوق و آزادی ها لیبرال هستند،اما زمانی که مسئله محافظت و تقویت و نگهداری هویت ملی مطرح است ،کاملا محافظه کار هستند تا جایی که هویت ملی تقریبا همیشه در شرایط ویژه شکل می گیرد. تعداد کمی از آنها از پخش برنامه های قومی وتنوع طرح های فرهنگی اقلیتی حمایت می کنند ودرصورت حمایت اندک هم، اجازه نمی دهند که چنین طرح هایی تقدس و حرمت هویت ملی غالب را تحت تاثیر قراردهد.

رسانه های جمعی منبع اولیه ای برای معانی مفاهیم و تفسیر بسیاری از موضوعات مرتبط با هویت ملی هستند.به عبارت دیگر رسانه ها می توانند درک های معین و مرجح هویت ملی تسهیل کنند از طریق کنترل حدود مباحث روزانه،تدارک چارچوب های تفسیری،سانسور نگرش های مخالف ، استفاده از تصاویر و خوانش های کلیشه ای،انکار دسترسی وفرصت به گروههای به حاشیه رانده شده و ساخت و تولید خوانش های گزینشی از واقعیت، با این اعمال رسانه ها چرخه درک جامع را محدود می کنند.این عمل، شاید نتیجه تلاش تعمدی و آگاهانه نباشد بلکه صرفا نتیجه عادت و شیوه های روزمره تفسیر واقعیت باشد

[۱] - Pradip N. Thomas

[۲] -assimilationist model

[۳] -American way of life

[۴] -persuasive economic ideology

[۵] -secularist approach

[۶] -The integrationist or multi-cultural approach

[۷] - T

توسط منصور ساعی

msaei.blogfa.com