جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

دیالکتیک اراده گرایی و عقلانیت


دیالکتیک اراده گرایی و عقلانیت

درباره روشنفکر خاموش این سال ها مقصود فراستخواه

در تاریخ روشنفکری دینی ایران در یک دهه گذشته، مقصود فراستخواه در جایگاه روشنفکری دینی بر کرسی دانشگاه، با شخصیتی به غایت محترم و روحیه‌ای بسیار صمیمی شکل گرفت. در این نوشته، طرح مباحث و بررسی چرخش فکری وی، امکانی است جهت ایجاد گفتمانی میان صاحب‌نظران و نویسندگان حوزه علوم اجتماعی که شرایط تبادل و انتقاد را فراهم کند. در این مدخل جهت بررسی چرخش‌های فکری وی مباحث و آرای‌اش را در چند فاز دنبال می‌کنیم: مباحث دینی و روشنفکری دینی، تاریخ اندیشه و به طور خاص، تحلیل مشروطه و شناخت جناح‌بندی‌های فکری مشروطیت، علم و توسعه کیفیت علمی و اخلاق و روحیات ایرانیان. در اینجا می‌کوشیم تا چرخش‌های فکری وی را به اختصار توضیح دهیم. وی در نظریات خویش درخصوص دین، معتقد است تاملات و تفکرات پیگیر و عمیق در فلسفه دین، جایگاهش در زندگی و ارتباطش با خرد و دانش بشری، دستخوش اهداف عاجل ایدئولوژیک - سیاسی واقع شده و چه بسا اکثر اشتغالات عملی منجر به فرمالیسم و ساده‌سازی مصلحت‌اندیشانه مسائل می‌شود که این امر از جمله موانع نواندیشی دینی و حرکت‌های مذهبی است اما وی به دنبال توصیفی که از موانع در سر راه شرایط موجود می‌دهد، راه برون‌رفتی که تنها بر پایه تحلیل وضعیت کلی جامعه، بررسی واقعیت و ایجاد دستگاهی مفهومی امکان‌پذیر است را، ارائه نمی‌دهد.

وی همچنین در کتاب جامعه و دین، عنوان می‌کند؛ به‌هم‌پیوستگی دین و حکومت لزوما از حضور دین در جامعه ناشی نمی‌شود بلکه ناشی از غلبه فهم خاصی است که از دین به وجود آمده است و در نتیجه در ادامه مباحث خود به نظر می‌رسد برای رسیدن به فهمی جدید و متفاوت از فهم متعارف، در مقام یک روشنفکر دینی قائل به بازاندیشی درخصوص وحی، خدا و نزول عربی قرآن است که از این رهگذر به فهمی متفاوت از درک عامی برسد. در نهایت در رابطه‌ای که میان اسلام و توسعه برقرار می‌کند، از دین انتظار دارد تا در بستر توسعه منادی آزادی و عدالت و منتقد مصرف‌گرایی باشد. مباحث وی در باب روشنفکری مذهبی، با این رویکرد مطرح می‌شود که روشنفکران مذهبی بایستی در مقابل سنت‌گرایی‌های متعارف مذهبی از یک‌سو و از سویی دیگر سنت‌گریزی‌ها و سنت‌ستیزی‌های آزاد فکری و لامذهبی به یک «نواندیشی صمیمانه دینی» دست یابند که مشخص نمی‌کند این الگوی نواندیشی صمیمانه دینی تحت چه شرایطی و براساس کدام مبانی و سنت فکری امکان‌پذیر است. درخصوص علم و توسعه کیفیت علمی قائل به شکل‌گیری صنعت - بازار دانش است که این امر را پیامد مدرنیته پرشتاب و اجباری می‌داند.

به تعبیر وی «ما به دوره مابعد مدرن پرتاب شده‌ایم.» او معتقد است که در نتیجه رشد کمی آموزش جامعه در حال‌ گذار ایران، ما با تاثیرات و چالش‌هایی روبه‌رو هستیم که این رشد کمی آموزش عمومی و عالی در کنار ویژگی‌های جمعیتی کشور و سایر زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی منجر به رشد گروه‌های جدید اجتماعی شده است و اینها همان عاملان بالقوه صنعت- بازار دانش هستند. وی در ادامه مباحث خود با توجه به ضرورت نظام تضمین کیفیت آموزش عالی معتقد است که جهت ارائه الگویی برای شکل‌گیری این نظام نیاز به توجه به هنجارهای معطوف به اجماع جهانی و نیز توجه به ویژگی‌های زمینه‌ای و فرهنگی است، تا در نهایت بتوان به «خود ارجاعی» (ابتکار عمل درون‌زا) دست یافت. در تحلیل مشروطه وی با گزاره «ماده‌ای از بیرون و صورتی از درون» بحث خود را عنوان می‌کند. او معتقد به برخورد سه قدرت اجتماعی در جریان مشروطیت است، جریان مذهبی‌ها و مراجع، جریان سیاست و نهاد دولت و نیز جریان آزادیخواهی و تحصیل‌کنندگان و براین‌اساس جناح‌بندی‌های مشروطه را توضیح می‌دهد. درباره اخلاق و روحیات ایرانیان عقیده دارد که باید از هر نوع رویکرد تقلیل‌گرایی، ذات‌گرایی و نگاه ایستا در توضیح پرهیز کنیم.

او برای تبیین مباحث خویش تعابیری اسطوره‌ای (اهورایی/ اهریمنی) را به کار می‌گیرد و ساخت زندگی و مناسبات اجتماعی را اهریمنی و انگاره‌ها را اهورایی تعبیر می‌کند که به نظر می‌رسد چنین تعابیر اسطوره‌ای از واقعیت زندگی اجتماعی خطر خلط مفاهیم را در پیش خواهد داشت و گرفتارشدن درون رویکرد‌هایی که او خود در ابتدای بحث به دور شدن از آنها اشاره می‌کند. وی در بررسی اخلاق اجتماعی در ایران معنای اخلاق را در تقابل خود و دیگری توضیح می‌دهد چنانکه اخلاق را در یک الگوی احترام به خود، دیگری و محیط تعریف می‌کند. او بحث خود را با آسیب‌دیدگی «خودحرمتی»، زندگی عموم افراد در یک توده بی‌شکل و احساس مفعولیت و عدم ‌خوداثربخشی در جامعه ایران آغاز می‌کند و معتقد است که در چنین فضایی و در نتیجه تاریخ پرتعارض ایرانی، «دیگری» هرچه بیشتر به یک دیگری تهدیدآمیز تبدیل شده است، بنابراین در چنین فرآیند اجتماعی‌ای هرگونه مشارکت‌پذیری و گفت‌وگو ناممکن می‌شود. وی برای روشن‌کردن ضرورت مشارکت از تعبیر هایدگر «انسان در دازاین است» استفاده کرده و از این گزاره چنین نتیجه گرفته است که انسان وجود خود را از راه‌گونه‌ای نسبت خود با دیگری به دست می‌آورد.اما چنین تعبیری از این گزاره با توجه به مفهوم دازاین که معنای جاهستی و در عالم بودن را دارد و نه نسبت خود و دیگری، امکان‌پذیر نیست چنانکه هایدگر نیز بارها در مباحث خود می‌گوید که از این مفهوم نباید تعبیر جامعه‌شناختی و اومانیستی کرد.

وی همچنین معتقد است که در یک تصویر رسمی و مقبول از ذهن اجتماعی در ایران کنونی، این ذهنیت به‌گونه‌ای شکل گرفته است که به صراحت دعاوی جزمی ایدئولوژیک متقاعد می‌شود و نیازی به پراکسیس اجتماعی و آگاهی اصیل و انتقادی برآمده از بحث‌های پیچیده ندارد و در چنین شرایطی، علوم انسانی به «فرو کاسته شدن ساختی و کارکردی» دچار می‌شود. در واقع شکل‌گیری ذهنیتی اسطوره‌ای و فقدان عقلانیت عملی و رویکردی انتقادی در تاریخ اندیشه ایرانی فرآیندی ناگزیر بوده است. با توجه به خلاصه‌ای که از مجموعه مباحث وی ارائه شد، فراستخواه با مباحث دینی، رابطه دین و جامعه، دین با دموکراسی و توسعه آغاز می‌کند و عمدتا در حوزه توسعه کیفیت علمی و همچنین مباحث مربوط به روحیات ایرانیان در یک رویکرد فرهنگی و اجتماعی ادامه می‌دهد.

او اگرچه تاکنون به موضوعات سوژگی ایرانی، مدرنیزاسیون (در قالب تقابل سنت و تجدد)، روشنفکری دینی و توسعه کیفیت علمی پرداخته است و دغدغه خود را چنانکه از مباحثش بر می‌آید درون زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی ایران دنبال کرده است اما همچنان امکان خروج از بن‌بست امتناع و بحران علم و دستیابی به سازوکارهای مبنایی و بنیادین و در نهایت دستیابی به یک «تفکر مفهومی» را فراهم نیاورده و در مباحثی که مطرح می‌کند، اغلب از سطح رویکردی توصیفی و ارائه سیری تاریخی چندان فراتر نرفته است، اگرچه مباحث وی مدخلی مناسب برای پرداختن به تحلیل‌های جامعه‌شناختی در آینده است. در شماره بعد می‌کوشیم تا طی مصاحبه با ایشان، امکان شناخت بیشتر و رفع ابهاماتی از مباحث و آرای‌‌شان فراهم شود.



همچنین مشاهده کنید