سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بستر حقیقت و عدالت


بستر حقیقت و عدالت

ماجرای کربلا و آن همه مصیبت و ستم که در محرم سال ۶۰ بر حسین بن علی ع و خانواده و اصحاب وفادار او رفت به روایت های گوناگون در کتب تاریخی و در مقاتل ثبت و درج شده است

جان ها به فدای نام نیکوی حسین

قربان حسین و تربت کوی حسین

از سوی حسین روی کن سوی خدا

زیرا که بود سوی خدا روی حسین

ماجرای کربلا و آن همه مصیبت و ستم که در محرم سال ۶۰ بر حسین بن علی(ع) و خانواده و اصحاب وفادار او رفت به روایت های گوناگون در کتب تاریخی و در مقاتل ثبت و درج شده است. به رغم تلاش پیگیر خلفای بنی امیه و بنی عباس و دشمنان اهل بیت که می خواستند قضیه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام را از صفحه تاریخ حذف یا اگر نتوانند لااقل آن را لوث کنند، ابعاد فاجعه چنان وسیع و هولناک بود که موفق نشدند آن را به دست فراموشی بسپارند یا تحریف کنند. و قضیه کربلا به اراده الهی از دستبرد تبهکاران و نامردان مصون ماند و ننگ و نفرین ابدی را برای بنی امیه به جا گذاشت و افتخار و عظمت و شرف را در خانواده امیرالمومنین و فرزندان امام حسین(ع) جاودانه کرد.

جزییات قضیه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت را دوست و دشمن هر یک از دیدگاه خود نوشته اند. خواندن و شنیدن آن از زبان دشمنان، آلوده به تحریف و تخفیف است و از زبان دوستداران اهل بیت، گاه آمیخته با مبالغه و افراط اما برای اینکه عمق این فاجعه هولناک و جنایتی که در حق آن حضرت و اهل بیت و اصحاب وی روا داشتند، بهتر معلوم شود یک نمونه را از زبان یکی از همان دشمنان تبهکار که ظاهراً در صحنه حاضر بوده، بشنویم. زحر بن قیس که از کربلا برگشته بود، وقتی به قصر یزید در شام آمد و خواست وفاداری و خدمتگزاری خود را نسبت به خلیفه ابراز کند ماجرای روز عاشورا را در چند جمله این گونه توصیف کرد؛ «ای یزید، تو را مژده باد به پیروزی و یاری خداوند، حسین بن علی با هجده تن از خویشان و شصت تن از پیروان و اصحابش نزد ما آمد. به آنها گفتیم یا تسلیم شوید و حکم امیر عبیدالله بن زیاد را بپذیرید یا جنگ کنید. آنها نپذیرفتند و جنگ را برگزیدند. همین که آفتاب سر زد، گرد آنان را گرفتیم و محاصره کردیم. آنها چون کبوترانی که از چنگال باز فرار کنند به هر سو رو می آوردند و می گریختند که پناهگاهی بجویند. ای امیرالمومنین، به خدا آنقدر طول نکشید که شتری را بکشند یا کسی در چاشتگاه به خواب رود، که همه آنها را از دم شمشیر گذراندیم. اینک تن های آنها برهنه، تن پوش آنان خون و چهره شان خاک آلود است. آفتاب بر آنها می تابد و تن شان را می گدازد و باد از هر سو بر بدن هایشان می وزد و جز کرکس ها کسی سراغ آنها نمی رود.» (تاریخ طبری، چاپ تهران، جلد هفتم، ص ۳۷۴)

گرچه این گزارش آمیخته به تملق و کمی مبالغه آمیز به نظر می رسد، اما گوشه یی از وسعت فاجعه را بیان می کند و حکایت از عمق جنایت و سبعیتی می کند که سپاه عبیدالله بن زیاد نشان دادند. راستی، آدمی از درک این همه تبهکاری و ددمنشی که در حق فرزند پیامبر (ص) روا داشتند، درمی ماند و جز این نمی تواند بگوید که شیطان بر جان های ایشان چیره شده پود و هر چه یاد خدا و انسانیت بود پاک از جان و دل آنها فراموش شده بود. (استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکرالله، مجادله؛ ۱۹) به هر حال آنچه مسلم است، در محرم سال ۶۰ هجری پس از چند روز محاصره امام حسین و اصحاب او در دشت کربلا و قطع آب و آذوقه روی ایشان، ظرف چند ساعت یا چنان که این گزارشگر ادعا کرده، به اندازه کشتن یک شتر، همه اصحاب آن حضرت را به جز کودکان و زنان کشتند و به این مقدار بسنده نکردند بلکه طبیعت جاهلی خود را به نهایت نشان دادند و قساوت و بی رحمی را به اوج رساندند؛ بر ابدان مطهر شهیدان اسب تاختند، خیمه ها را آتش زدند و غارت کردند و علی بن الحسین(ع) و زنان و کودکان را به عنوان کافر و خارجی که بر حکومت اسلامی یزید قیام (بغی) کرده اند، اسیر کردند و به سمت کوفه و سپس به شام نزد یزید بردند.

البته در مجلس یزید حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب کبری(س) بدون هیچ واهمه یی آن خطبه های غرا را خواندند و در نهایت شجاعت یزید و اطرافیان او را رسوا کردند و در جواب یزید که گفت دیدی خداوند با برادرت چه کرد، زینب فرمود من جز زیبایی ندیدم و فرمود کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم. در آن مجلس کار به جایی رسید که یزید را وحشت گرفت و سعی کرد اسیران را احترام کند و حتی از کشتن امام حسین(ع) تبری جوید و آن را به گردن عبیدالله بن زیاد اندازد، که البته آشکارا دروغ می گفت و از شهادت آن حضرت خشنود بود.

مرحوم علامه مجلسی(ره) در کامل الزیارت نقل کرده که حضرت صادق(ع) فرمودند وقتی امام حسین(ع) شهید شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد، زمین و زمان به لرزه درآمد و همه اشیا و مخلوقات در زمین و آسمان اندوهگین بودند و می گریستند مگر سه چیز؛ شام که دارالحکومه معاویه و یزید بود، بصره که سرزمین کوفیان بی وفا بود، و آل عثمان که همان بنی امیه بودند.

درباره بغض معاویه و فرزندش یزید با امیرالمومنین علی علیه السلام و اهل بیت او و تبلیغات سوئی که علیه ایشان کرده بودند، نمونه های فراوانی در کتب تاریخی وجود دارد. برای اینکه گوشه کوچکی از مظلومیت امام حسین(ع) را حتی پس از شهادت آن حضرت نشان دهیم و معلوم شود بنی امیه چه جو مسموم و تبلیغات گسترده یی بر ضد اهل بیت پیامبر (ص) ایجاد کرده بودند، بد نیست آنچه «کراجکی» در کنزالفوائد (ص۳۴۶ به بعد) نوشته است را بازگو کنیم. او می نویسد؛ سال ها پس از حادثه کربلا بعضی قبایل و خانواده ها که در شام یعنی محل دارالخلافه یزید زندگی می کردند، به القاب جدیدی معروف شدند مانند بنی السراویل، بنو اسنان، بنوالمکبری، بنوالطشتی و امثال آنها. علت این نامگذاری به خاطر خوش خدمتی و کارهایی بود که پدران یا بزرگان این خانواده ها در ماجرای کربلا و پس از آن انجام داده بودند و به آن افتخار می کردند و برای خود نام و لقب جدید می ساختند و خود را به آن لقب ها می خواندند. مثلاً بنی السراویل کسانی بودند که لباس امام حسین(ع) و اصحاب او را غارت کرده بودند، بنوالسرج همان سوارانی بودند که بر ابدان مطهر آن حضرت و شهیدان کربلا تاخته بودند و حتی نعل این اسب ها را به نشانه افتخار بر بالای خانه خود آویزان می کردند. بنو اسنان خانواده هایی بودند که خودشان یا پدران آنها سر مقدس ابی عبدالله را بر بالای نیزه ها تا شام حمل کرده بودند و بنوالمکبری همان ناپاکان بی دینی بودند که به دنبال این نیزه داران تکبیر می گفتند و هلهله می کردند و بالاخره بنوالطشتی کسانی بودند که در مجلس یزید سر مقدس آن حضرت و شهدای کربلا را در طشت نهاده بودند و جسارت ورزیدند و بر آنها چوب می زدند. به قول دعبل خزاعی؛ رأس بن بنت محمد و وصیه/ یا للرجال علی قناه یرفع/ والمسلمون بمنظر و بمسمع/ لاجازع من ذا و لامتخشع

ای مردم به فریاد رسید، سر فرزند پیامبر بر بالای نیزه ها است و مردم می بینند، اما شگفتا که نه جزع و فریاد کنند و نه افسوس می خورند.

راستی، چه سبعیتی بالاتر از اینکه عده یی تبهکار به نام اسلام و پیروان دین رسول خدا رفتاری با امام معصوم روا دارند و او را همراه همه اصحاب و یارانش یکجا شهید کنند و خانواده رسول خدا را به بهانه عصیان و «بغی» بر امیرالمومنین یزید(،) اسیر کنند و حتی به این هم اکتفا نکنند و به تبعیت از افتخارات جاهلی از اینکه سر آن حضرت را بر نیزه ها بلند کرده و تکبیر گفته اند یا بر بدن ها اسب تاخته اند برای خود لقب افتخار و نشان مباهات بسازند، اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه (فتح ۲۶، آنگاه که کافران حمیت جاهلیت را در دل های خود جای دادند...) این نمونه های تاریخی حکایت از مظلومیت امام حسین(ع) و اهل بیت او می کند و برای حقانیت قیام آن حضرت هیچ سندی بالاتر از مظلومیت او نیست. بی جهت نبود که حضرت سجاد ۳۵ سال در مصیبت کربلا می گریست و هرگاه آب و غذا برای ایشان می آوردند چنان به گریه می افتاد که وقتی یکی از خدمتکاران ایشان عرض کرد این طور که شما بی تابی می کنید می ترسم که هلاک شوید، فرمودند؛ از غصه به خدا شکایت می برم، اما من در کربلا چیزهایی دیدم و می دانم که شما نمی دانید و هر وقت یاد شهادت پدرم و قتلگاه فرزندان و اصحاب او می افتم، اشک و غصه راه گلویم را می بندد.

حضرت صادق(ع) نیز همین که هلال ماه محرم سر می زد، به عزا می نشست و شیعیان و شاعران را به عزاداری امام حسین توصیه و تشویق می فرمود و به مرثیه گویان در قضیه کربلا احترام می کرد. حضرت موسی بن جعفر(ع) نیز یک بار همه هدایا و اموالی را که مردم در روز عید به ایشان تقدیم کرده بودند یکجا به شاعری مرحمت کرد که چند بیت شعری را که در رثای امام حسین(ع) در حافظه داشت به عنوان تحفه روز عید به محضر آن حضرت تقدیم کرد و خواند.

باری امام حسین(ع) فرزند پیغمبر و بهترین خلق خدا و اصحاب وفادار و جوانمرد او را شهید کردند و به ظاهر پیروز شدند و غلبه یافتند، اما در حقیقت مغلوب شدند، چرا که با شهادت امام حسین(ع) و اصحاب او دین خدا پایدار ماند، چنان که به درستی گفته شد که «الاسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء» (اسلام به دست شریف پیامبر ایجاد شد و به واسطه قیام امام حسین(ع) باقی ماند).

یکی از نویسندگان عرب چه زیبا گفته است؛ «و علی الدهر من دماه الشهیدین علی و نجله شاهدان فهما فی اواخر اللیل فجران و فی اولیاته شفقان ثبتا قمیصه لیجیء الحشر مستعدیا الی الرحمان»

از خون دو شهید یعنی علی(ع) و امام حسین(ع) دو گواه بر صفحه روزگار باقی مانده است که هنگام طلوع خورشید و غروب آن، سرخی فلق و شفق در آسمان است که نشان خون این دو شهید است. سرخی فلق و شفق بر پیراهن روزگار ثبت شده تا در روز قیامت نزد خداوند به دادخواهی بازآیند. (جواد بشیر، ادب الطف، ج ۲، ص ۲۶۸)

این همه شرف و فضیلت که در کلمات و روایات منقول از پیغمبر اکرم (ص) و ائمه درباره مقام سیدالشهدا می گویند و این همه اصرار و تاکید ائمه بر اقامه عزای آن حضرت و این همه ثواب و فضیلتی که برای سوگواری و مرثیه گویی و تعظیم شعائر عاشورای حسینی نقل شده، به خاطر این است که آن حضرت با شهادت خود و اصحاب وفادارش، نهال دین را از دستبرد ناکسان و تبهکاران بنی امیه و بنی عباس حفظ و اسلام را تا قیامت بیمه کرد، و به همه انسان های آزاده و ستم ستیز به ویژه مسلمین و شیعیان خود درس دینداری و آزادگی داده است.

در مقام آن حضرت همین بس که آیه کریمه «و فدیناه بذبح عظیم» (صافات؛ ۱۰۷) که هنگام قربانی کردن حضرت اسماعیل (ح) به دست حضرت ابراهیم(ع) نازل شده به نقل از تفاسیر معتبر اشاره به امام حسین(ع) و فاجعه خونین کربلا دارد و نیز همین بس که حضرت رسول اکرم (ص) لقب «سیدالشهدا» را به آن حضرت عطا کرده و در حق ایشان فرموده «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» (حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است). منزلت دیگر حضرت سیدالشهدا(ع) آن است که خداوند ائمه شیعه را تا حضرت صاحب الزمان قائم آل محمد (عج) از صلب آن حضرت قرار داده است. کما اینکه از حضرت رسول اکرم (ص) نقل شد که فرمود «انت الحجه و ابوالحجج تسعه من صلبک، تاسعهم قائمهم» (تو حجت خدا هستی و پدر حجت های خداوند که تا نه نفر از صلب تو است که نهمین ایشان پس از تو حضرت قائم آل محمد است).

قضیه کربلا و شهادت امام حسین(ع) برای ما ایرانیان معنا و مفهوم خاصی دارد. اگرچه ایرانیان دین اسلام را پذیرفتند، اما هیچ گاه به فخرفروشی ها و سروری اعراب به ویژه خلفای بنی امیه و بنی عباس تن ندادند و حساب دین را از خلافت نژادی و عربی جدا کردند. علاوه بر این، در صورتی که این نقل تاریخی درست باشد که همسر امام حسین شهربانو دختر یزدگرد سوم و ایرانی بوده، آنگاه علت ارادت خاص ایرانیان به آن حضرت و اولاد او بهتر و بیشتر روشن می شود. به هر حال، بخش قابل توجهی از تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران با ماجرای کربلا و شهادت امام حسین آمیخته است و به ویژه پس از عصر صفویه ادبیات مذهبی و اشعار مدح و منقبت اهل بیت اوج و موج جدیدی یافت و اقامه مجالس عزاداری آن حضرت و تعزیه خوانی به یکی از شعائر دینی تبدیل و عمیقاً با فرهنگ ایرانی آمیخته شد که تا امروز ادامه دارد. بی جهت نیست که با وجود این همه کتاب که درباره زندگی حضرت سیدالشهدا نوشته شده و این همه مقاتل و مراثی که در مورد ماجرای عاشورا و شهادت آن حضرت به نگارش درآمده، و این همه شعر و ادبیات و احساس و عاطفه که به آستان حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) نثار شده، هنوز هم وقتی کتابی درباره حالات ایشان منتشر می شود یا دیوان اشعار در مناقب و مراثی سالار شهیدان چاپ می شود، شیعیان و علاقه مندان چون ورق زر آن را می بویند. گویی این قصه به هر زبان که گفته شود نامکرر است. شعر و ادبیات محصول احساس و قریحه لطیف طبع آدمی است و تحت شرایط خاصی تحریک می شود. اما شیعیان و علاقه مندان به اهل بیت و حضرت سیدالشهدا، در ایران و گوشه و کنار جهان به یاد مصائب و ستم هایی که بر آن حضرت و اصحاب و خانواده او رفته است، به آسانی همه احساسات و عواطف خود را در نهایت اخلاص و گاه دیوانه وار نثار او می کنند و در غم او اشک می ریزند و از جان و مال خود نیز می گذرند.

ماجرای کربلا روی قطعه یی از زمین و زیر تکه یی از آسمان رخ داده و به عنوان یکی از هزاران واقعه تاریخی ثبت و ضبط شده است، اما چهره یک اسطوره را به خود گرفته و از تاریخ عبور کرده است. پیام جاودان ماجرای کربلا برای همه زمین ها و زمان ها است. کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا؛ پیام آزادی و آزادگی، پایداری و مردانگی، ستم ستیزی و ایستادگی در راه حق و عدالت. با کاری که حسین بن علی و یاران دلاور و آزاده او کردند، شرف و شرافت انسان بودن اوج تازه یی یافت. نهضت سیدالشهدا یک انقلاب ساده سیاسی یا شورش ضد یک حکومت ستمگر و خودکامه نبود زیرا انقلابیون به دنبال سرنگونی رژیم ستمکار و گرفتن قدرت اند و اگر پیروز شوند، پس از چندی افت و خیز، ناگزیر در مناسبات قدرت زندانی می شوند اما هدف خاندان امیرالمومنین علی علیه السلام و فرزندش حسین، به مراتب بالاتر و والاتر از تصرف قدرت بود. او بستر حقیقت و عدالت را گسترد و مرزهای آزادی را تا ابدیت بالا برد.

سعید محبی



همچنین مشاهده کنید