شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

باغِ وجودِ شاعر


باغِ وجودِ شاعر

خوب می دانیم که یکی از خصوصیات شعر و از وجوه تمایز آن بر گفته ها و نوشته های دیگر, ایجاد لذت و مسرت در شنونده یا خواننده است

خوب می‌دانیم که یکی از خصوصیات شعر و از وجوه تمایز آن بر گفته‌ها و نوشته‌های دیگر، ایجاد لذت و مسرت در شنونده یا خواننده است. حتی شعرهایی که جنبه تراژیک یا مرثیه‌سرایی دارند، احساسی از شگفتی، شور، هیجان، تحسین و نهایتا لذتی غریب را در ما برمی‌انگیزند.

وقتی فردوسی در شاهنامه از کشته‌شدن سیاوش پاک آزاده سخن می‌گوید، آنچنان خود تحت تاثیر آفریده‌های اسطوره‌ای و کلامی خود قرار می‌گیرد که می‌گوید: به سوک سیاوش همی جوشد آب/ کند چرخ نفرین به افراسیاب/ اشک خواننده، مثلا در کتابخانه یا شنونده در قهوه‌خانه از چشم جاری می‌شود.

سهرابی را که می‌داند وجود خارجی نداشته و به دنیای اسطوره‌ها تعلق دارد آنقدر با خود نزدیک می‌بیند که در قتل و مرگ ناجوانمردانه‌اش بی‌اختیار می‌گرید، اما همین گریه با یک حس رازآمیز از لذت و مسرت یا از هیجان و شورش‌های درونی همراه می‌شود. حس تحسین همیشه به شکلی آمیخته با لذت است.

● شعردوستی مردم

همیشه مردم شعر را دوست داشته‌اند، آن را شنیده‌اند، خوانده‌اند، به دل و حافظه سپرده و در صندوق سینه خود به اینجا و آنجا برده‌اند. چرا؟ چون از آن خوششان می‌آمده، با کلام و قولی متفاوت برخورد داشته‌اند که آنها را از جا برمی‌خیزاند، به خود مشغول می‌داشته، در لایه‌های تو درتوی وجودشان رخنه می‌کرده، آنها را گاه آرامش می‌داده و گاه به هیجان می‌آ‌ورده و نهایتا حضور گرم و صمیمی لذت و مسرت را در ژرفای وجود خود حس می‌کرده‌اند ـ و می‌کنند ـ .

شعر برای مردم شطرنج یا تخته نرد نیست که سرگرمشان بکند.شعر خود یک دلمشغولی است، یک دغدغه است، یک اشتغال دوست‌داشتنی فکری،‌ ذهنی و روحی است.

باید پذیرفت که شعر یک عامل بنیادی در حیات انسان‌هاست و هرچقدر این انسان با فرهنگ‌تر، هنرگرا‌تر و از نظر درونی عطوف‌‌تر و حساس‌تر باشد علاقه‌اش و پیوندش با شعر بیشتر می‌شود.

● غنای روحی و معنوی

ارزش منحصر به فرد شعر را در حیات بشری به هیچ‌وجه نمی‌توان انکار کرد. انسان با شعر احساس غنای روحی و بی‌آن احساس فقر معنوی می‌کند. شعر را می‌توان نوعی «زبان» دانست. زبانی که پرشورتر از زبان معمولی سخن می‌گوید و با انسان‌های دیگر رابطه برقرار می‌کند یعنی واسطه ارتباط مهربان، گرم و صمیمی انسان‌ها با یکدیگر می‌شود. شاعر مخزن دائم التزاید تجارب حسی است. او با احساس نیرومند و تخیل پردامنه و معقول خود چیزهایی را برمی‌گزیند، با آنها به نحوی سازگارانه و مهربانانه همنشین و همنفس می‌شود. نوعی تعامل عقلانی و احساسی بین شاعر و آن تجارب حسی برقرار می‌شود. شاعر، آنها را ترکیب و بازسازی می‌کند و خود این تعامل و این ترکیب و بازسازی و چکش‌کاری و صیقل‌دهی، جذبه تازه‌ای را برای شنونده یا خواننده به‌وجود می‌آورد.

● تخیل، نرم‌افزار ذهن شاعر

شاعر رابطه‌های علی را در دنیای حواس درمی‌یابد. گستردگی و گونه‌گونگی همین روابط، زنجیره‌ای از تداعی معانی را برایش به وجود می‌آورد.

خیال ـ یا بهتر بگویم تخیل ـ یکی از قابلیت‌های نرم‌افزاری ذهن و زبان شاعر است. خیال شاعر باید بکر باشد، بدیع باشد والا آنچه می‌سراید از شعر که تازگی و بداعت و بکر بودن با آن تلازم دارد فاصله می‌گیرد. تصاویر خیال، رسایی و رسانندگی تخیل، قدرت دست‌بردن در ذات اشیاء، متحرک‌کردن آنها و ایجاد ارتباط ارگانیک بین اجزای کائنات یکی از درک‌ها و دانش‌های شاعر است.

دستکاری نهایی، شعر را بیشتر قابل درک کرده و در معرض التذاذ روحی شنونده یا خواننده قرار می‌دهد. هنر، مصنوع هنرمند است و طبعا شعر هم ساخته شاعر است. فقط با این تلقی است که می‌توان بین یک شعر و یک درسنامه، یک مقاله، یک گزارش ژورنالیستی، یک خطابه مذهبی یا فلسفی، یک پژوهش دانشگاه و غیر آن تفاوت قائل شد.

● شاعر به مثابه باغبان

شاعر لزوما از مصنوع خود که همان شعر است برداشتی هنری دارد ـ و باید داشته باشد و نیز یک برداشت تولیدی از هنر خود ـ شاید واژه تولید که از واژگان کشاورزی و صنعت و اقتصاد است در مورد شعر چندان به مذاق عده‌ای خوش نیاید، ولی باید گفت شاعر یک کشاورز است، یک باغبان است که در مزرعه و باغ وجود خود شعر تولید می‌کند و این تولید ارزشمند او به مرکز ثقل فرهنگ و دانایی و هنر فرستاده می‌شود.

نکته: یکی از ویژگی‌های شعر ایجاد لذت و مسرت در شنونده یا خواننده است. حتی شعرهایی که جنبه مرثیه‌سرایی هم دارند، با وجود پایان تلخ احساسی از شور، هیجان و تحسین در مخاطب برمی‌انگیزد

او یک صنعتگر هنرمند و خوش‌قریحه است که مصنوع ذوق و قریحه و آگاهی‌های خود را عرضه می‌کند. این کسرشأن شاعر نیست که شعر تولید کند، باید دید مقصود از تولید در عرصه هنر، ادبیات و شعر چیست: نهایتا جمال و کمال. زیبایی و بلوغ فکری و روحی، ایجاد شگفتی و التذاذ و مسرت در مخاطب و تحسین آگاهانه او از این منبع تولید.

● میل به زیباسازی

هنرمند و شاعر دارای ـ اگر بتوان گفت ـ شعور استحسانی است چراکه لازمه کار شاعر و درک زیبایی است و این درک، الا با مجهزشدن به یک شعور استحسانی قابل‌دستیابی نیست. شعر، بیان کامل واقعیات نیست، توصیف دقیق و امانتدارانه اشیا و کائنات پیرامون نیست. طبیعت می‌تواند بسیار زیبا باشد، اما همین شعور استحسانی شاعر است که آن را به مراتب زیباتر و جذاب‌تر می‌کند و این نه‌تنها در عرصه‌های عینی صدق می‌کند که در زوایا و خفایای کائنات معنایی و شهودی نیز صادق است. شاعر دوربین دیجیتال عکاسی نیست که عینا و با حفظ همه جزئیات، یک نشانه را به نمایش درآورد. او مجموعه‌ای است هوشمند با درک بالا و خلاق از نگاه و نظر، شهود و تجربه، عینیت و ذهنیت، تخیل و دانش به همراه یک قدرت هماهنگ‌کنندگی بدیع و شگفتی‌آور.

● قدرت واژه‌ها

ژان پل سارتر، فیلسوف پرآوازه فرانسوی می‌گوید: شاعران با درآمیختن کلمات ترکیب‌ناپذیر و ساختن ترکیبات غریب می‌خواهند بنیاد کلام را براندازند، اما آیا واقعا شاعر که کارش خلاقیت و سازندگی است می‌خواهد یا می‌تواند بنیاد کلام را براندازد؟! شعر، خود یک «زبان» است. یک زبان رسا و وافی به مقصود برای ایجاد ارتباط عقلانی، حسی، استدراکی، استشعاری و عاطفی با مخاطبین خود. شاعر قدرت واژه‌ها را درک می‌کند و نیز قدرت آنها را دامنه و ژرفا و تنوع می‌دهد. کلمات برای شاعر منشورهایی هستند که تصویرهای متکثری از خود او می‌سازند. نویسنده یا نثرنویس با نگارش نوول یا رمان پا به جهان بیرون می‌نهد، اما شاعر با خلق شعر جهان را در خود می‌خواند و کائنات را در وجود منتشر خود می‌نشاند. شاید شعر آفرینش هنرمندانه و شاعرانه واقعیات باشد. واقعیات ملموس و عینی که به پیروی شعر و شاعر گسترده‌تر، عینی‌تر، ژرف‌تر، معنایی‌تر و واقعی‌تر می‌شوند.

● تحول بینش شاعرانه

شاعر در دوران معاصر ـ تقریبا در همه جهان ـ با بحران زبان مواجه شد، او بینش شاعرانه خود را متحول کرد و به آفرینش جدید شعری دست یافت. نهضت «شعر نو» در ایران و ترکیه و کشورهای عربی ـ به عنوان مثال ـ تقریبا همزمان بود.

این تحول به اشکال مختلف در جهان، خود را نمایاند. دیدیم که «ورلن» به قول خود «گردن بلاغت را شکست» همچنان که نیما آب در خوابگه مورچگان ریخت. ئی‌. اس. الیوت می‌کوشد تا شعر را به زبان محاوره و نثر نزدیک کند، مایاکوفسکی شاعر پرآوازه روس‌زبان مردم کوچه و بازار را وارد شعر کرده و گیوم آپولیز شعر را از قید و بند نقطه‌گذاری و گیومه و علائم نوشتاری دیگر می‌رهاند یا به تصور خود می‌رهاند. به هر حال شعر یک واقعیت باستانی جوامع بشری است که به انسان امتیاز و شخصیت و استقلال می‌بخشد. این را همین جا بیفزاییم که شعر کلاسیک ایران قرن‌ها فارغ از هر گونه نقطه‌گذاری و به کار بردن علائم نوشتاری با مخاطبین خود بهترین رابطه را برقرار کرد.

● ساختن اسطوره انسان

سارتر می‌گوید: «شعر در اصل اسطوره انسان را می‌سازد و حال آن که نثرنویس چهره او را می‌کشد.» در تایید این قول فیلسوف معاصر فرانسه باید بگوییم رستم، سهراب، افراسیاب، اسفندیار و دیگر شخصیت‌های کلیدی و غیرکلیدی شاهنامه اگر هم در منابع و مدارک قبل از فردوسی وجود داشته‌‌اند ولی بی‌هیچ تردید توسط فردوسی و نبوغ شاعرانه او به بهترین وجه پرورده و تکامل یافته‌اند همچنان که شهر اسطوره‌ای «تروا» را که هومر، شاعر بزرگ یونانی قبل از میلاد مسیح که بنا به روایاتی شهری بوده است در آسیای صغیر به وجود آورد و شخصیت و هویت داد که جنگی ۱۰ ساله را با یونان پشت‌سر گذاشت. هومر با قدرت اسطوره‌پردازی‌اش «هکتور» را که سردار رزمندگان دلیر تروایی بود در مقابل «آشیل» که همین شخصیت و مقام را در سپاه یونان داشت، قرار داد که می‌دانیم هومر در کتاب معروف خود «ایلیاد» سرنوشت محتوم به مرگ هکتور را به دست آشیل و از بین رفتن تروا رقم زد.

این خلاقیت شاعرانه است که می‌تواند شخصیت‌هایی گنگ و گمنام را به واقعیاتی ماندگار و ملموس بدل سازد. انس و الفت غریب فردوسی را با رستم ببینید که بخوبی حس می‌کنیم او را دوست دارد و آن گاه که تراژدی مرگ سهراب را به دست رستم ـ پدرش ـ در عین بی‌اطلاعی به وجود می‌آورد، ‌آوار اندوه و اسف و درد و دریغ را بر سر پدر دلاور اما غافلش می‌ریزاند و در این واقعه تراژیک هرگز چهره‌ای قسی‌القلب از او نشان نمی‌دهد.

شخصیت‌های مثبت و شخصیت‌های منفی اسطوره‌‌‌‌ای که توسط شاعر خلق شده یا تکامل یافته‌اند در بین مردم و مخاطبین محبوبیت و منفوریت پیدا می‌کنند. هیچ‌کس «گرسیوز» را یا «شغاد» را دوست ندارد اما همه شاهنامه‌خوانان در طول تاریخ و از هر قشر و صنف هر دسته و طبقه‌ای رستم را، سهراب را، سیاوش را، بیژن و منیژه را دوست دارند و نگران سرنوشت آنها هستند.

سیدمحمود سجادی