جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جسم و جان


جسم و جان

تصویر زنان در «پستچی سه بار در نمی زند»

مرد جوان با گروگان گرفتن دختر در خانه یی قدیمی، قصد تصفیه حساب با مردی دارد که خانواده و عشقش را از او گرفته است. طبقات خانه متروکه با پله های زیادی به یکدیگر وصل می شود و این گونه سه مقطع تاریخ به هم پیوند می خورد.

در طبقه سوم توطئه قتل شازده خیانتکار قجر، شازده صولت به دست همسرش انیس خاتون ناکام می ماند و منجر به قتل کنیزک، خاتون و سرانجام شازده می شود. در طبقه دوم قتل زنی به نام مهوش به دست یکی از نوچه های سابق شعبان بی مخ که متواری است و به خانه متروکه پناه آورده، صورت می گیرد. در طبقه اول نیز سیر حوادث دو جوان را به خارج از ویلا و تداخل با زمان ها و آدم های دیگر می کشاند و سرانجام این دو جوان با سیر در تاریخی که بر آنان گذشته به بالندگی می رسند و زندگی خود و انسان های طبقات دیگر را تغییر می دهند. حکایت پستچی سه بار در نمی زند، درامی تاریخی و آمیزه یی از قصه گویی شرقی و تعلیق است. در هر طبقه با زنانی از دوره های مهم تاریخ روبه رو می شویم.

- طبقه اول روایت رابطه عاشقانه یی است که از دل عداوتی کهنه برمی آید.

- طبقه دوم حکایت زنی است که صیغه ابرام غیرت می شود. مرد لمپنی از قماش اراذل و اوباشی که خود را محق عالم قلمداد می کنند. مهوش قصد دارد با پولی که از ابرام می گیرد، معشوقه اش حبیب را از زندان آزاد کند.

- طبقه سوم داستان زنی است که با شازده صولت هوسباز زندگی می کند. شازده مترصد فرصتی است تا از کانون اغتشاشات کشور دور شود و به فرنگ کوچ کند، اما زن عاشق معلمش میرزا حبیب بوده که حکم قتلش را صادر کردند و می کوشد از فرصت های باقیمانده استفاده کند تا انتقام قتل معشوقه اش را بگیرد.

زنان این داستان به رغم اینکه شادمانه وارد صحنه می شوند، از پس رفتار آنها پلشتی واقعیت زندگی شان عریان می شود. در بزم شازده، انیس خاتون با لبخندی حاکی از مسرت، مهوشی دایره به دست و رقصان و دختر جوان در حالی که فریاد پسر را به سخره گرفته، وارد صحنه می شوند، اما درون تمام این زنان زخم های ناسوری است که زندگی را برایشان به کابوسی مخوف بدل کرده است. تلاش برای رهایی و رسیدن به زندگی به دور از کابوس های برآمده از بی عدالتی، دغدغه یی است که زنان را به هم پیوند می دهد؛ پیوندی که مرزهای زمان و تاریخ را درمی نوردد. بازنمایی استبداد تاریخی با حضور زنانی پویا حال و هوای متفاوتی به فیلم بخشیده است.

زنان در دوره های مختلف، گرفتار خشونت های آشکاری همچون تهدید و ضرب و شتم اند. آنچه در هر دوره تغییر می یابد، ابزارهای تولید خشونت است. در طبقه سوم شازده، انیس خاتون را با شمشیر،در طبقه دوم ابرام غیرت، مهوش را با چاقو و در طبقه اول پسر جوان، دختر را با اسلحه تهدید به مرگ می کند. زنان تهدید به مرگ و تشویق به سکوت تحمیلی می شوند و این تهدید، مجازات فرار و طغیان از «نظم نمادین» است.

«مری دیلی» معتقد است مفهوم خود، دو معنی متفاوت دارد؛ خود حقیقی زن و خود کاذب او. زنان تحت سلطه مردسالاری یک خود کاذب دارند، چون با تجربه اصیل بیگانه شده اند، وقتی خود کاذب از بین رفت، خود حقیقی در یک تولد مجدد معنوی آشکار می شود.۱

در این فیلم عشق، پل رابطی است میان هویت گمگشته زنان و خود واقعی شان. در واقع آنچه به هستی شان معنی می بخشد «عشق» است. مفهومی که پیوسته برای زنان ممنوع و در صورت ابراز آن عقوبت سختی در انتظارشان است. عشق در دنیای دیکتاتوری و استبداد مفهوم مبارزه می یابد. مبارزه برای دست یافتن به هر آنچه بودنش محال تلقی می شود.

هرچه داستان به بحران نزدیک تر می شود، راوی بیشتر به گذشته بازمی گردد تا ریشه تلواسه های قهرمانانش را ملموس تر نشان دهد. راوی دانای کل با اقتدار روایی به بازنمایی رسم دیرینه عاشق کشی و اضطراب زن رهاشده در این مسیر می پردازد و به واگویه هایش پر و بال می دهد. آنیمای راوی عوالم زنانه را به خوبی درک کرده است به طوری که گاهی زاویه دید دوربین بر صورت زنان به گونه یی است که سکوت شان گویای تمام حقایق است.

لحن زنان در این فیلم از دیگر مسائلی است که به فعال، غالب و پویا بودن شان کمک می کند. زن با زبان خودش، هستی خود را بیان می کند. انیس خاتون پس از شکست در نقشه قتل همسرش به گونه یی قصد ترک شازده را دارد که در کلامش در برابر چشم های ازحدقه درآمده شازده و فریادهایش کمترین تزلزلی دیده نمی شود. حتی مهوش در جایگاه زنی دور از فرهنگ و آگاهی ترسی از رها کردن ابرام غیرت ندارد. لحن دختر جوان با پسر نیز جسورانه است به طوری که اصلاً پسر را جدی نمی گیرد. زنان در برابر متلک پرانی مردان کم نمی آورند. گرچه لازم بود لحن زنان بر اساس دانش و نحوه متفاوت جامعه پذیرشدن شان تغییر کند و این اتفاق صورت نگرفته بود و تفاوت محسوسی در دایره لغات و ضرب المثل هایی که در هر دوره به کار بردند، وجود نداشت، اما به هر روی عبارات و آهنگ کلمات زنان در خدمت نمایش قدرت آنهاست.

هرچند در این میان کلیشه های سنتی زنانه مثل رقابت، حسادت و غبطه خوردن به اندام رقیب در رفتار انیس خاتون نسبت به کنیزک جوانش یا زنان پررنگ و لعاب فرنگ دیده می شود یا تن فروشی مهوش به لمپنی چون ابرام غیرت، اما راهی که برای گریز انتخاب می کنند و نقبی که می کوشند به جهان روشن تری بزنند، آنها را از جایگاه حاشیه یی دور می دارد. به قول «رابین مورگان» بدن زنان زمین استعمارگران مذکر است.۳ انتظار می رود زن علاوه بر تن، جانش را نیز در طبق اخلاص پیشکش روان نژندی مرد کند، ولی زنان برای محقق شدن این انتظار کمترین کوششی نمی کنند.

شازده و ابرام غیرت اقرار به عشق و تعلق خاطر نسبت به زنان شان می کنند، اما زن ها لمس کردن رهایی، تجربه مهربان بودن با «من» درون شان را ترجیح می دهند به اینکه موضوع عشق ورزی برای مردان باشند. روایت دهلیز به دهلیز می رود تا به نسل امروز می رسد؛ نسلی که به دنبال منشاء رنج انسان است. کنکاش او در تاریخ، مکاشفه یی است که به طور نمادین از طبقه نخست آغاز می شود و در طبقه آخر به اوج خود می رسد؛ نسلی که پس از کسب تجربه از رویدادهای مختلف تاریخ به خود شناسی و راهکاری برای رهایی دست می یابد.

شخصیت کودک ریشه کابوس های انسان هایی است که سرنوشت شان در خانه یی متروکه به هم پیوند خورده است؛ کودکی که در مقاطع مختلف در هیئتی متفاوت

- ابرام غیرت و ناپدری- قدرت نمایی می کند آسیب می زند و آدم ها را برای حفظ قدرتش حذف می کند.

نسل ها از پی هم آمده اند. انسان کشی، تعدی به حقوق و حریم انسان ها هماره با آدمی همراه بوده است، اما راوی به نسل معاصر امید دارد. دیدار زنانی که خون آلود تصویر معشوقه شان را به دست دارند در زندگی دختر جوان بزنگاهی است که او را از فروغلتیدن در تکرار گذشته بازمی دارد؛ دختری که در ابتدای فیلم، سرگشته و بی هویت است و این سرگشتگی حتی از نوع لباسش که تلفیقی از شلیته و لباس انسان معاصر است، دیده می شود، رشد و از درون آشفته زنان تاریخ رمزگشایی می کند و راوی نیز که امید به نجات دارد او را یاری می کند.

در قسمت پایانی فیلم که به طبقه اول دوباره بازمی گردد، نگاه راوی بیش تر انسانی و به دور از تفکیک های دوره یی و جنسیتی است. انسان جوان را نمایش می دهد که زیستی در حد زنده بودن برایش کافی نیست، فردمحوری، قدرت محوری را پذیرا نیست، با هرچه حیات فردی و اجتماعی اش را به مخاطره بیندازد، مقابله و در جست وجوی سرنخ رهایی از کابوس هایش دلاوری می کند و اتفاقاً موفق هم می شود.

صبا واصفی

پی نوشت ها؛

۱- کشاورز، ناهید، نگاه زن ایرانی به خود در گذار از سنتی به مدرن، فصل زنان، ش۴، تابستان۸۳، ص۹۲

۲- برتنس، هانس، مبانی نظریه ادبی، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، تهران، ماهی ،۱۳۸۴، ص۸۸

۳- هام، مگی، فرهنگ نظریه های فمینیستی، ترجمه نوشین احمدی و دیگران، تهران، توسعه، ۱۳۸۲، ص۸۷.