دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

عاشقی


عاشقی

مگر نمی بینی خارهای دل شکسته و سر به زیر کویر،
سالهاست به انتظار باران خو کرده اند؟
مگر شن های روان را نمی بینی که قرن هاست در پی بی کران ها در جنبش اند؟
مگر نمی بینی فرهاد چه صبور،
پیکر …

مگر نمی بینی خارهای دل شکسته و سر به زیر کویر،

سالهاست به انتظار باران خو کرده اند؟

مگر شن های روان را نمی بینی که قرن هاست در پی بی کران ها در جنبش اند؟

مگر نمی بینی فرهاد چه صبور،

پیکر سخت سنگ را با تیشه نرم عشق به امید وصال، می ساید؟

مگر حکایت چشمان منتظر و مجنون لیلی را نشنیده ای؟

مگر نمی بینی شب های بی پایان جمکران را...؟

این را هم ببین و بدان که:

عاشقی سخت است و عاشق ماندن سخت تر...!

گرداب!

در چشمان اشکبارت،

آهوی سرگشته سرنوشتت را،

مغموم و منتظر،

با چهره ای معصوم و پاک، می بینم،

و چه بی حاصل در این گرداب عشق،

سرگردانی!

خودت را برهان ای آهوی سرگردان!

بشنو نجوای بوته های آشفته را،

آن هنگام که سوار بر بال های تنومند باد صحرایی،

به وصال می رسند،

هر چند با مرارت بسیار!

فاطمه شهریور (باران)

(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)